شبهۀ اختلافزایی دین اسلام
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شبههای که مطرح شده و شبههٔ دقیقی است، این است که پیغمبر اسلام آمد و همهٔ حقایق را بیان فرمود؛ ولی اکنون مسلمانها در همین تعالیم پیغمبر، بسیار اختلاف دارند. مگر قرآن نفرمود: «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ به الحقّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ [بقره/213] مردم [ابتدا] یک امّت بودند، [که به مرور دچار اختلاف شدند] پس خدا پیامبران را [به عنوان] مژده رسانان و بیم دهندگان فرستاد و همراه آنان کتابی به حق نازل کرد تا میان مردم در آنچه بر سرش اختلاف داشتند داوری کند، و در دین اختلاف نکردند.» خدا پیغمبران را فرستاد تا در امور دینی مردم، رفع اختلاف بکنند. ولی اکنون مذاهب گوناگونی پدید آمده است که گاهی همدیگر را حتی به حد تکفیر هم میرسانند. آیا خداوند باید پیغمبری را بفرستد یا نه؟
پاسخ شبهه: اگر این شبهات و اختلافها به اندازهای باشد که به طور عادی، راه کشف حقیقت برای انسان بیغرض مسدود باشد، لازم است پیغمبر یا امام معصومی در کنار مردم باشد؛ ولی اگر تدبیرهای الهی به گونهای شد که نص کتابی که بر پیغمبر نازل شده است، بدون کم و زیاد در میان مردم باقی بماند ـ خدا برای هیچ کتاب آسمانی دیگری چنین ضمانتی نکرده بود ـ و نصوص فراوانی در حد تواتر یا غریب به تواتر با قرائن قطعیه از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است که افراد بیغرض میتوانند مراجعه کنند و حقیقت را بفهمند، نیازی به پیامبر جدید نیست. بسیاری از این اختلافها به این دلیل است که افراد در صدد تحقیق نیستند. ممکن است کسی درصدد تحقیق برنیاید و خدا را هم انکار کند، چه رسد به انکار اصل دین. در این صورت، اگر پیغمبر هم بیاید نمیتواند او را هدایت کند. اما با بودن متون درست و غیرمحرّف، راه فهم حقیقت باز است؛ زیرا حجت باید تمام شود؛ یعنی راهی برای کشف حقیقت و نجات از ضلالت وجود داشته باشد. آن راه، اکنون موجود است: «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی [1] من در میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم: کتاب خدا و خاندانم.» کسانی که بخواهند حقیقت را کشف کنند، باید هم به قرآن و هم به بیانات اهلبیت (علیهم السّلام) اهتمام کنند و به این متون مراجعه کنند تا مشکل حل شود. این راه باز است و اگر نبود، یا باید پیغمبری مبعوث شود، یا کسی که به منزلهٔ پیغمبر است حضور داشته باشد؛ ولی چنین نیست. چون خدا پیامبری نفرستاده و ضمانت کرده است که پس از این، پیامبری نمیآید.
با همین بیان دربارهٔ ائمهٔ معصومین (علیهم السّلام) هم میتوان گفت که خدا به ائمهٔ طاهرین (یازده امام) آنقدر عمر داد تا آنچه را از حقایق دین را که احتیاج به تبیین و تفسیر داشت، بیان کنند. بسیاری از معارفی که امروز در دست اهل تسنن است، حتی مسائل فقهی، از برکات اهلبیت (علیهم السّلام) است. خدا آنقدر به آنها امکان و عمر داد که در اوضاع گوناگون بتوانند این بیانات را به مردم برسانند. شما خیال میکنید همهٔ چهار هزار شاگرد امام صادق (علیه السّلام) از علمای شیعه بودند؟ بسیاری از آنان سنی بودند. حتی بسیاری از راویانی که ما در روایات حسنه به آنها اعتماد میکنیم سنی بودند؛ ولی افراد راستگویی بودند. آنان نزد امام صادق (علیه السّلام) درس میخواندند و به وسیلهٔ آنان، علوم اهلبیت (علیهم السّلام) در بین اهل تسنن هم رواج پیدا کرد. آنچه برای سعادت انسانها لازم بود، به برکت قرآن کریم و بیانات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت (علیهم السّلام)، در میان مردم ماند؛ بنابراین حجت بر مردم تمام است. اگر کمبودهایی هست، به گونهای نیست که به اساس سعادت دنیا و آخرت انسانها لطمه بزند. البته اگر مردم به ائمه ظلم نکرده بودند و همهٔ ائمه اطهار (علیم السّلام) حضور میداشتند، عالم پر از برکات میشد و دیگر شبههای باقی نمیماند، دیگر اشتباه و اختلاف فتوا و ظلمی باقی نمیماند. رفتار ما ـ مسلمانان ـ باعث شد که امام دوازدهم (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) غایب شوند و دیدنشان محرم شویم. ولی این غیبت به گونهای نیست که اساس دین به خطر بیفتد و راه کشف حقیقت مسدود باشد. فضیلتها و البته برخی بدعتها که جاهلان یا مغرضان میگذارند هست. وقتی امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) تشریف میآورند، این بدعتها را برمیدارند، احکام، فرایض و سنن را تجدید میکنند. بنابراین اگرچه بدعتهایی وجود دارد، بهگونهای نیست که سعادت انسانها به کلی به خطر بیفتد. امروز هم هر که بخواهد راه حق را بشناسد، به برکت قرآن و بیانات اهلبیت (علیهم السّلام) میتواند اساس آن را بشناسد؛ هر چند در برخی اموری که جنبهٔ فضل دارد، محرومیتهایی هست که ناشی از رفتار خود ماست.
خلاصهٔ سخن اینکه هدف اصلی بعثت همهٔ انبیا و از جمله پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که پیامبران به بشر در راه رسیدن به هدف آفرینش کمک کنند؛ چون رسیدن به آن هدف، به شناختهای ویژهای احتیاج دارد که برخی از آنها، حتی به صورت بالقوه برای انسان پیدا نمیشود، و برخی از آنها برای اکثر مردم حاصل نمیشود. سعادت انسان بنابر آنچه از آیات کریمهٔ قرآن و روایات شریفه استفاده میشود و براهین عقلی هم با آن مطابقت دارد، رسیدن به قرب الهی و مقامی است که خدای متعال برای انسان مقدر فرموده است و جز از راه تلاش اختیاری در راه بندگی او بهدست نمیآید و اگر راهنماییهای انبیا (علیهم السّلام) نبود، اکثریت غریب به اتفاق مردم، جز انبیا یا کسانی که شبیه آنها هستند، مانند معصومین (علیهم السّلام)، به هدف خلقت نمیرسیدند؛ یعنی به قرب الهی و راهی که باید برای رسیدن به آن بپیمایند توجه نداشتند؛ و یا اگر توجه میکردند، با عقل خود راهی بدان نمیجستند. پس سعادت دنیا و آخرت انسان درگرو راهنماییهای انبیاست. برخی انسانهای دیگر هم برای سایر انسانها خدماتی انجام میدهند و بشر در زندگی دنیا از خدمات آنها استفاده میکند؛ علما، مخترعان، متفکران، فیلسوفان و حکما خدماتی برای بشر انجام میدهند؛ ولی آنها هم مثل دیگران انسانهایی عادی هستند که مقداری امتیاز بیشتری دارند. خود آنها هم اگر از راهنماییهای انبیا استفاده نمیکردند، به آن هدف خلقت و سعادت ابدی نائل نمیشدند. به بیان دیگر، خدمات دیگران با خدمات انبیا، قابل مقایسه نیست. کمک انبیا، کمکی ضروری و حیاتی است؛ اما کمکهای دیگران، فضلهایی است که اگر هم نبود، انسان به سعادت ابدی خود نائل میگردید؛ ولی اگر انبیا نبودند، دیگران به سعادت نمیرسیدند.
پینوشت:
[1]. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، ج 33، ص 140.
افزودن نظر جدید