ارتباط اهلحق با مانويت و مزدکيان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_مانويت که روزگاري در سرزمين مادري اهلحق گسترشي چشمگير داشته است، در برخي عقايد با اهلحق مشترکاتي دارد. از جمله مهمترين مشترکات اعتقادي اهلحق و آيين ماني، تناسخ است. البته به درستي نميتوان حکم کرد که آيا اين عقيده اهلحق متاثر از آيين ماني بوده است. اما نويسندگان ملل و نحل از فرقي گزارش دادهاند که عقيده تناسخ را از مانويت اخذ کرده و در منطقه جبال و ايران غربي فعاليت ميکردهاند.
دکتر عبدالحسين زرينکوب ميگويد:«از تامل در مبادي آنها(اهلحق) به خوبي برميآيد که اين طايفه يک فرقه عرفاني بودهاند که غير از تصوف و حکمت اشراقي، عناصري از عقايد يهود و مجوس و مانويه را با بعضي اجزاء از افکار و تعاليم شيعه و غلات مخصوصا دروزيه و نصيريه به هم درآميخته بودهاند و رفتهرفته صبغه تصوف در آيين آنها قويتر شده است».[1]
يکي از دو گروه پيروان ماني يعني نخبگان – درويشاني دريوزهگر بودهاند. زندگي بزرگان اهلحق نيز بيشباهت با اين درويشان نيست. مانويان از موسيقي در انجام عبادات خود چون اهلحق سود جستهاند، سماع در برخي از اين عبادات از ارکان مهم تلقي ميشده است. اگرچه برخي از سازهاي مقدس اهلحق ممکن است به سازهاي آشور باستان شباهت داشته باشند، اما نقش موسيقي در انجام مراسم ديني در مانيوت بيش از هر ديني ديگر با مراسم اهلحق مطابقت دارد.[2]
برخي از اساطير اهلحق درباره آفرينش و اينکه الوهيت در ازل در دُرّي مخفي بوده گروهي ماخوذ از اساطير مانويت دانستهاند.[3] اما گويا دُرّ در مديترانه باستان و نيز در عقايد مندايي پيش از عقايد مانوي جنبه تمثيلي داشته است. دُرّ در مديترانه نمادي از ايزد بانوي بزرگ بوده و در عقايد مندايي، خانه موقتي دُرّ در درون صدف، تمثيلي از سکونت موقتي روح در بدن است. در يک متن مانوي آمده است:«همانطور که روح شبيه يک قطره باران است که به دريا ميافتد و به داخل جسم يک صدف وارد ميشود و کمکم به دُرّي تبديل ميشود، روح نيز توسط تحمل حيات در جسم، شخصيتي پايدار حاصل ميکند».[4]
در واقع دُرّ در مانويت نمادي براي روح است، اما در اساطير اهلحق، خداوند قبل از خلقت جهان و موجودات در دُرّي تصوير شده است که بيشتر به حديث «کنت کنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت لکي اعرف»[5] مربوط ميشود که در نزد صوفيه مسلمان شناخته شده ميباشد.
وجود برخي از اعمال در اهلحق شبيه اعمال منسوب به مزدکيان است. مسلما تاکيد مزدکيان بر رمز و راز بودن دين و اعتقاد آنها به اسم اعظم و رازآلود بودن حروف در ايران بعد از اسلام وارثاني داشته است. اين عقايد ممکن است با واسطه يا بدون واسطه به برخي از فرق اهلحق نظير آتشبيگي رسيده باشد.[6] نکتهاي که درخور ذکر است آن است که در اسلام خدايي کردن آدمي نيست؛ اما در کيش کهن ايرانيان آيين مهر(ميترائيسم) که از اديان جهاني بوده و مذهب رسمي روم گرديد، چنين چيزي هست و ميترا پسر خداي آفتاب به روز بيست و پنجم دسامبر زاده شد و اين همان روزي است که برخي از فرقههاي مسيحي آن را همچون ميلاد مسيح جشن ميگيرند و برخي ديگر از آنجا که در کتاب عهد جديد ذکري از زادروز عيسي بن مريم(عليه السلام) نيامده، آن را جشن باستاني ايرانيان ميدانند و برگزار نميکنند و هر سال درباره پيدايش ايراني و ميترايي اين جشن مقالاتي در روزنامههاي اروپا نوشته و توضيح داده ميشود که چون کنستانتين مقدس فرمان داد که مردم روم مذهبشان را از مهرپرستي به مسيحيت برگردانند، برخي از آداب و رسوم مهرپرستي را برايشان نگه داشت و براي همين هم ميبينيم که برخي از فرقههاي مسيحي درنا همسوي اسلام که پروردگار را «لم يلد و لم يولد» ميداند، حضرت عيسي را هم خدا و هم پسر خدا و هم روح القدس بدانند؛ يعني آدمي را خدا ميکنند. چنانکه گروهي از کردان که خودشان را "يزيدي" مينامند و اين نام تحريفي است از واژه يَزَت(ايزد)(که فرشتگان زرتشتي و يک درجه پايينتر از امشاسپندان)[7] پيرو آيينهاي کهن ايراني هستند، تقريبا همين عقيده را تاييد مينمايد و آنها هم پيرو اهلحقاند.
منابع:
1- ارزش ميراث صوفيه، ص 97؛ ولادمير مينورسکي تحقيقات مختلف در اين باب به السنه روسي (1911) و فرانسوي (1921) دارد که ذکر آن در مقاله Ei(2) آمده است. در باب ساير تحقيقاتي نيز که راجع به اهلحق شده است به همان مقاله رجوع شود.
2- خلیل عالی نژاد، رساله ی تنبور از دیرباز تا کنون
3- فرخ منش، صحبت، مقدمهاي بر دين و روان با تاکيد بر اهلحق، نشر مولف، 1382 شمسي، ص143
4- همان
5- فروزانفر، بديعالزمان، احاديث مثنوي، امير کبير، تهران، 1347 شمسي، ص 29
6- براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ک به مغز متفکر جهان شيعه، ذبيحالله منصوري
7- فضلالله نعيمي و يارانش که حروفيه را بنا نهادند حروف الفبا را به واسطه اينکه اسم تمام اشياء به وسيله آنها بيان ميگردد مقدس ميدانستند. حروفيه هم رفتهرفته اهلحق شدند.
افزودن نظر جدید