خدمت بزرگ شیطان به انسان بنا بر کتاب مقدس
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ماجرای اغوای آدم و حوا توسط شیطان در ادیان ابراهیمی –یهودیت، مسیحیت و اسلام- ذکر شده است. نقل این جریان در قرآن کریم با نقل کتاب مقدس بسیار متفاوت است. مسئله فریب خوردن آدم و حوا بسیار مهم و زیربنای الهیات مسیحی است؛ چرا که مسیحیان معتقدند با فریب شیطان، آدم و حوا گناه کردند و این گناه، سرشت اولاد آدم و حوا را آلوده کرد تا اینکه خداوند جهت نجات انسان از سرشت گناهآلودش، تصمیم گرفت حضرت عیسی را قربانی کند.
طبق نقل کتاب مقدس، خداوند آدم و حوا را عریان در باغ عدن، رها کرده بود و آنها از عریانی خود خجالت نیز نمیکشیدند: «آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند»[1]. خداوند به آدم و حوا اجازه استفاده از تمام درختان را داد به جز درخت «معرفت نیک و بد». اما شیطان که به صورت ماری بود حوا را فریب داد و حوا آدم را فریب داد و از آن درخت خوردند: «مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد؛ بلكه خدا میداند در روزی كه از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیك و بد خواهید بود؛ و چون زن دید كه آن درخت برای خوراك نیكوست و به نظر خوش نما و درختی دلپذیر و دانش افزا پس از میوهاش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند كه عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته سترها برای خویشتن ساختند».[2] وقتی خداوند متوجه ماجرا شد، آدم را توبیخ کرد و گفت: «كه تو را آگاهانید كه عریانی؟ آیا از آن درختی كه تو را قدغن كردم كه از آن نخوری خوردی؟ آدم گفت: این زنی كه قرین من ساختی وی از میوه درخت به من داد كه خوردم»[3].
طبق فقرات فوق از کتاب مقدس، خداوند دوست داشته آدم و حوا فاقد «معرفت نیک و بد» باشند، اما شیطان العیاذ بالله نقشه خدا را به هم زده و به آنها «معرفت نیک و بد» داده است. به نظر میرسد العیاذ بالله شیطان خدمت خوبی به انسان کرده است و الا الآن انسانها خوبی و بدی را تشخیص نمیدادند و عریان بودند. در ادامه ماجرا خداوند که ناراحت است چرا آدم و حوا، عارف به نیک و بد شدهاند، از ترس اینکه مبادا از «درخت حیات» نیز بخورند و مثل خدا شوند، تصمیم میگیرد که آنها را از باغ عدن بیرون کند: «و یَهُوَه خدا گفت: همانا انسان مثل یكی از ما شده است كه عارف نیك و بد گردیده. اینك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حیات نیز گرفته بخورَد و تا به ابد زنده ماند. پس یَهُوَه خدا او را از باغ عدن بیرون كرد»[4].
طبق این فقرات خداوند حسادت کرده و خیر انسان را نخواسته است. او انسان را از باغ عدن بیرون کرد تا مبادا به درخت حیات نیز دست پیدا کند. خواننده این فقرات حق دارد که حسرت بخورد که ای کاش شیطان به آدم و حوا «درخت حیات» نیز نشان داده بود و الآن بنیآدم مثل خدا شده بودیم. اما این ماجرا در قرآن کریم به گونه دیگری است. نظر به اینکه سایت «اسلام کوئست[5]» به طور جامع به جوانب این مسئله پرداخته است، عین مطلب را در اینجا قرار میدهیم:
قرآن نیز به عنوان کتاب مقدس ما مسلمانان این داستان را نقل کرده است. آیات موجود در این باب را میتوان در چندین نقطه از قرآن یافت که تعدادی از آنها تکرار آیات دیگر میباشند. اما این آیات را میتوان به لحاظ کلمات مورد استفاده در آن، که در دلالتها نیز تغییراتی را ایجاد میکند، به دو نوع تقسیم کرد که هر دو به این معنا اشاره دارند که آدم و حوا با خوردن میوه ممنوعه، عورتشان بر آنها آشکار شده است. قسم اول آیاتی است که در آن از فعل معلوم استفاده شده است: «یَابَنىِ ءَادَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنهْمَا لِبَاسَهُمَا لِیرُیَهُمَا سَوْءَاتهِمَا»[6].
این آیه وجوه تمثیلی بسیاری را در خود جای داده است. به خصوص این که قبل از این آیه از تقوا به عنوان لباس بهتر یاد شده است: «وَ لِبَاسُ التَّقْوَى ذَالِکَ خَیرْ»[7] عده ای از مفسران، این عبارت را نشان از وجه تمثیلی در این آیه میدانند که نتیجهاش آن میشود: «اى بنى آدم! بدانید که براى شما معایبى است که جز لباس تقوا چیزى آن را نمىپوشاند، و لباس تقوا همان لباسى است که ما از راه فطرت به شما پوشانده ایم پس زنهار! که شیطان فریبتان دهد و این جامه خدا دادى را از تن شما بیرون نماید، همانطوری که در بهشت از تن پدر و مادرتان بیرون کرد. آرى، ما شیطانها را دوست کسانى قرار دادیم که به آیات ما ایمان نیاورده با پاى خود دنبال آنها به راه بیفتند». از این جا معلوم مىشود آن کارى که ابلیس در بهشت با آدم و حوا کرده (کندن لباس براى نمایاندن عورتهایشان) تمثیلى است که کندن لباس تقوا را از تن همه آدمیان به سبب فریفتن ایشان نشان مىدهد[8]. فخر رازی، درباره این آیه چند نکته را متذکر شده که در تفسیرهای شیعی نیز آمده است:
- استناد کندن لباس به شیطان در آنجا که فرموده «ینزع عنهما لباسهما» به جهت استناد به علت است یعنی چون شیطان سبب این فعل شد، آن را به او استناد کردهاند.
- لام در «لیریهما»، لام عاقبت است به این معنا که عاقبت کارشان آن شد که عورتشان نمایان شود. به بیان دیگر خداوند آشکار شدن عورت آدم و حوّا را، مقصود شیطان قرار داد و با خوردن میوه، عریانی عاقبت کار آنها شد.
- لباسی که آنها تا قبل از خوردن میوه بر تن داشتند از چه چیزی بود. آیا از جنس لباسهای امروزی بوده است یا اینکه از نوع دیگری بود. وی میگوید: «عده ای گفتهاند این لباس از جنس نور بوده است و بعضی این لباس را تمثیلی از تقوا دانستهاند، عده ای نیز این لباس را لباس بهشتی میدانند همان گونه که از ظاهر آیه این به دست میآید».[9]
دسته دوم آیاتی هستند که تماماً از مشتقات فعل «بدا یبدی» استفاده شده: «فَأَکَلَا مِنهْا فَبَدَتْ لهَمَا سَوْءَاتُهُمَا وَ طَفِقَا یخَصِفَانِ عَلَیهْمَا مِن وَرَقِ الجْنَّة»[10]؛ و نظیر این آیه «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطانُ لِیبْدِی لَهُما ما وُورِی عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما»[11]؛ و آیاتی مانند آیات مذکور که در سوره های مختلف وجود دارد. در ابتدا باید دید کلمه «بدت» و «یبدی» که از ریشه «بدا» مشتق شدهاند به چه معنا میباشند؟ آیا از این کلمه این معنا به دست میآید که قبل از این واقعه، آدم و حوا جاهل نسبت به این موضوع بودهاند، یا این که دلالتی از این کلمه بر این نمیباشد که قبل از فعل جهل وجود داشته و بعد از آن علم به دست آمده است. تفاسیر در بیان کلمه بدا آن را به معنای آشکار شدن گرفتهاند[12] که در مقابل مخفی بودن است نه جاهل بودن.
کلمه بدا در موارد بسیاری از قرآن آمده است که چند مورد از آن میتواند در این جا مورد استناد قرار گیرد. یکی از آنها آیه 28 سوره انعام میباشد: «بَلْ بَدَا لهَم مَّا کاَنُواْ یخُفُونَ مِن قَبْل» این آیه درباره گناهکاران است. زمانی که در برابر آتش قرار میگیرند و خواهان برگشت به دنیا برای جبران مافات هستند. در این جا معنای «بدا» نبودن و نیستی و سپس بود شدن نیست و نمیتوان از این کلمه جهل و سپس علم را فهمید. در آیه مورد بحث نیز همین سیاق جاری است و نمیتوان از این کلمه به دست آورد که حضرت آدم و حوا جاهل به این مسئله بودهاند و این جهل دلیلی اثباتی در قرآن و در احادیث ندارد.
کلمه موارات نیز که در «ما ووری عنهما» آمده به معنای قرار دادن چیزى در پشت آنچه آن را مىپوشاند، آمده است.[13] لغت دیگری که در هر دو آیه نیز وجود دارد و باید معنای آن مورد توجه قرار گیرد کلمه «سوآت» است. در تفاسیر، این لغت را به معنای عورت گرفتهاند[14] و از آن، عضوی از بدن قصد شده است و معنای عام آن که به معنای زشتی و بدی است مورد لحاظ نمیباشد. پس آیاتی که گفتهاند با خوردن میوه ممنوعه سوآت آنها بر آنها آشکار شد، منظورشان عورات آنها است نه معایب آنها، آن گونه که در متن سؤال گمان شده است. حال باید علل مخفی شدن این قبح بر آنها را بررسی کنیم. انسانها نعمتهایی را دارند که سبب مخفی شدن مسائل و قبائحی بر آنها میشود. آنها وقتی نعمتی را دارند و به صورت ناخودآگاه از آن استفاده میکنند، دیگر دغدغه ای نسبت به مسائل و مشکلاتی که در نبود این نعمت متوجه آنان میشود ندارند. به عنوان مثال زمانی که انسان نعمت سلامتی را دارد بدون دغدغه از آن استفاده میکند و تمام کارهای مورد نیاز خود را انجام میدهد و دغدغه و توجهی برای مریضی و نبود سلامتی ندارد. اما زمانی که این نعمت را از دست میدهد، قبائحی بر او آشکار میشود که نعمت سلامتی حجابی برای آن بوده است. البته این بدان معنا نیست که او جاهل به این قبح بوده، بلکه او عالم به این مسئله بوده، ولی این نعمت حجابی بر آن قبح بوده است و با رفتن این نعمت این قبح بر او آشکار شده است. داستان آدم و حوا نیز از این دست میباشد به این نحو که آنها با وجود نعمت حجاب نوری یا حجاب تقوا و ...، توجهی به قبح عورت نداشتند و وقتی این نعمت و در واقع این حالت از آنها گرفته شد توجه آنها به این مسئله جلب شده و این قبح بر آنها آشکار شد.
شاهد بر علم آنها این است که بعد از سلب این نعمت و آشکار شدن قبح نمایانی عورات، آنها تلاش کردند با برگ درختان خود را بپوشانند: «فَأَکَلَا مِنهْا فَبَدَتْ لهَمَا سَوْءَاتُهُمَا وَ طَفِقَا یخَصِفَانِ عَلَیهْمَا مِن وَرَقِ الجْنَّةِ»[15]. از این عبارات به دست میآید که این نعمت بر آنها مخفی بوده است، نه این که آنها جاهل بودهاند؛ زیرا به محض گرفته شدن نعمت، این امر بر آنها آشکار شد و آنها در پی پوشاندن عورات خود آمدند. ضمناً اگر جهل قبل از فعل وجود داشت، باید در این صورت از مشتقات کلمه «علم» که در مقابل جهل است و نشان دهنده این میباشد که قبل خوردن این دو جاهل به این موضوع بودهاند و پس از این عالم به موضوع گشتهاند، استفاده میشد. شاهد دیگر بر این که اینها به قبح نمایان شدن عورت آگاه بودهاند این است که به محض کنده شدن لباس از آنها، به دنبال گرفتن لباس رفته و از برگ درختان بهشتی به عنوان لباس استفاده کردهاند.
در نتیجه این بررسی باید اذعان داشت که مدلول آیات این را نمیرساند که آن دو جاهل به این قبح بودهاند و ظاهر عبارات همان گونه که از تفاسیر نقل شد اصرار در اذعان به مخفی بودن دارند. به ظاهر لغت مخفی بودن نیز که مورد استفاده قرار گرفته بیشتر با علم سازگار است به گونه ای که معنا این میشود که آنها عالم به این موضوع بودهاند، اما به جهت این که مورد ابتلا و دغدغه آنها نبوده است، بر آنها این قبح مخفی شده بود.
پینوشت:
[1]. پیدایش 2:25.
[2]. پیدایش 3: 4-7.
[3]. پیدایش 3: 11-12.
[4]. پیدایش 3: 22-23.
[5]. سایت اسلام کوئست .
[6]. اعراف/ 27.
[7]. اعراف/ 26.
[8]. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 8، ص 87، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1374 ش.
[9]. فخرالدین رازى، ابوعبدالله، مفاتیح الغیب، ج 14، ص 223، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420 ق.
[10]. طه/ 121.
[11]. اعراف/ 20.
[12]. قرشى، سید على اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، ج 6، ص 45، بنیاد بعثت، تهران، 1377؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تبیین القرآن، ص 332، دار العلوم، بیروت، 1423 ق.
[13]. طبرسى، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، مترجمان، ج 2، ص 303، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ دوم، مشهد، 1377 ش.
[14]. فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیرالصافى، تحقیق، اعلمى، حسین، ج 2، ص 186، انتشارات الصدر، چاپ دوم، تهران، 1415 ق.
[15]. طه/ 121.
افزودن نظر جدید