استدلالهای غیرعقلانی مسیح ؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به شهادت اناجیل اربعه، مسیح از ارائه استدلالهای عقلانی و براهین منطقی در اثبات ادعای خود ناتوان و عاجز بوده است. ارائه براهین منطقی و استدلالهای صحیح عقلی از جمله لوازم مورد نیاز اثبات هر ادعایی است. عقلا و علما، برای پذیرش هر ادعایی درخواست دلیل کرده و در صورت عدم ارائه دلیل مناسب از پذیرش آن امتناع میکنند. در قرآن کریم، به استدلالهای عقلی انبیا که در اثبات ادعای خود ارائه دادهاند، اشاره شده و قدرت استدلال آنان را به رخ میکشد. حضرت ابراهیم (علیه اسلام) برای اثبات یگانگی خدا، چنین میگویند: «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا [انبیا/22] اگر در آسمان و زمين غير از خداى يكتا خدايانى وجود داشت همانا خلل و فساد در آسمان و زمين راه مىيافت»؛ و ستارهپرستان و خورشیدپرستان را اینگونه مغلوب استدلال خود میکند: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ [انعام/ 76] پس چون شب بر او نمودار شد ستاره درخشانى ديد، گفت اين پروردگار من است. چون آن ستاره غروب كرد، گفت من چيزهاى غروب كردنى و ناپديد شدنى را دوست ندارم (به خدايى نخواهم گرفت)».
جالب این است که خداوند نیز با همه بزرگی و قدرت و توانایی خود، در موارد نیاز به استدلال عقلی و برهان منطقی تمسک کرده و برای اثبات اعجاز قرآن، چنین استدلال میکند: «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً [نساء/82] آيا در قرآن از روى فكر و تأمل نمىنگرند؟ و اگر از جانب غير خدا بود در آن اختلافى بسيار مىيافتند». حال آنکه بنابر انجیل، مسیح در رد و ساکت کردن علمای یهود و مردم عادی، از ارائه استدلالهای عقلی ناتوان بوده و در مقام استدلال و احتجاج چیزهایی را بیان میدارد که لایق به مقام کسی که کمترین بهره عقلی را داشته باشد، نیست؛ چه برسد به کسی که ادعای نبوت یا به گفته مسیحیان ادعای الوهیت میکند.
اناجیل ذکر کردهاند که عدهای از یهودیان فریسی، نزد مسیح آمده و به او اعتراض کرده و گفتند تو بر خود شهادت میدهی، پس شهادت تو راست نيست. به یقین این سخن و اشکال حقّی است که یهودیان بیان داشتند. مسیح در مقابل چنین اشکال عقلانی و منطقی، چنین بیان میدارد: «و اگر من حکم دهم، حکم من راست است، از آن رو که تنها نیستم بلکه من و پدری که مرا فرستاد؛ و نیز در شریعت شما مکتوب است که شهادت دو کس حقّ است. من بر خود شهادت میدهم و پدری که مرا فرستاد نیز برای من شهادت میدهد».[1] به این طرز استدلال توجه كنيد! اين نوع استدلال را هر مدعى كاذبى، میتواند براى اثبات مدعاى خود بياورد و بگويد خودم يک شاهد و خدا هم شاهد ديگر! و آيا تا به حال در دورافتادهترین و بدوىترين محاكم دنيا شنیده شده كه مدعى يكى از دو شاهد باشد و شاهد ديگرش خدا باشد؟ آنهم به دعوی خود؟
مسیح خدای مسیحیان، به هنگامیکه یهودیان میخواهند او را به سبب ادعای الوهیتش سنگسار کنند، در مقام اعتراض بر آنها برآمده و سخنانی بینشان ردّ و بدل شده و درنهایت برای اثبات ادعای خود، مبنی بر الوهیتش مجبور به استدلال میشود: «عیسی فرمود: به امر خدا برای کمک به مردم، معجزههای بسیار کردهام. برای کدامیک از آن معجزهها میخواهید مرا بکشید؟ جواب دادند: ما به خاطر کفری که میگویی میخواهیم تو را بکشیم، نه برای کارهای خوبت. چون تو یک انسانی ولی ادعای خدایی میکنی. عیسی جواب داد: مگر در تورات شما نوشتهنشده شما خدایان هستید؟ حال، اگر کتاب آسمانی که غیر ممکن است مطالب نادرستی در آن باشد...».[2] اين هم استدلال عيسى بر خدائى خود؛ یعنی چون در تورات نوشته شده، شما خدایان هستید، پس من هم خدا هستم. با توجه به اینکه به حکم عقل محال است که انسان، خدا باشد، تكليف حجیت تورات و انجيل هر دو معلوم میشود.
اناجیل اربعه، مملو از روایت چنین استدلالهایی است که مسیح ارائه داده است و بهیقین هر انسان آزاداندیشی که در جستجوی حقیقت باشد به هنگام روبهرو شدن با چنین استدلالهایی، ناخودآگاه به خنده خواهد افتاد. در جای دیگر، وقتی فریسیان در مقام امتحان او برآمده و از او سؤالاتی میپرسند. بار دیگر مسیح از استدلالهای غیرعقلانی و منطقی خود استفاده کرده که شرح آن، این است: «پس فریسیان آمدند تا او را امتحان کنند و گفتند، آیا جایز است مرد، زن خود را به هر علّتی طلاق دهد؟ او در جواب ایشان گفت، مگر نخواندهاید که خالق در ابتدا ایشان را مرد و زن آفرید و گفت، از این جهت مرد، پدر و مادر خود را رها کرده، به زن خویش بپیوندد و هر دو یکتن خواهند شد؟ بنابراین بعد از آن، دو نیستند، بلکه یکتن هستند. پس آنچه را خدا پیوست انسان جدا نسازد. به وی گفتند، پس از بهر چه موسی امر فرمود که زن را طلاقنامه دهند و جدا کنند؟ ایشان را گفت، موسی به سبب سنگدلیِ شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید. لیکن از ابتدا چنین نبود و به شما میگویم هر که زن خود را به غیر علّت زنا طلاق دهد و دیگری را نکاح کند، زانی است و هر که زن مطلقهای را نکاح کند، زنا کند».[3]
به این بیانات و استدلالات مسیح، اشکالات فراوانی وارد است که برخی از آنها به این قرار است: اولاً اين چه استدلالى است كه هر چه را خدا پيوست، انسان جدا نكند، مگر بسيار چيزها نيست كه خداوند بهطور جمع و پيوستگى آفريده و انسان آنها را از هم جدا ساخته و بكار مىاندازد؟ مگر سنگ سخت را انسان از هم جدا نمىكند؟ مگر تنۀ درختهای بزرگ و يا حيوانات حلالگوشت و غيره را جزء جزء نمینماید؟ ثانیاً: سنگدلى مردم چه ربطى به طلاق دارد و آيا در زمان عيسى، سنگدلى مردم بهکلی برطرف شده بود كه عيسى حكم طلاق را نسخ كرد؟ حال اینکه در انجیل آمده که مسیح پس از به صلیب کشیده شدن بر شاگردان خود ظاهر گشته و گفت که شما سنگ دل و سختدل هستید: «و بعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذا نشسته بودند ظاهر شد و ایشان را به سبب بیایمانی و سختدلی ایشان توبیخ نمود».[4] وقتی عیسی شاگردان خود را به سبب سنگ دلی توبیخ میکند، معلوم است که سنگ دلی ریشهکن نشده است؛ پس چگونه طلاقی که سبب آن سنگ دلی بود، نسخ میکند؟ ثالثاً مسیح میگوید هر کس با زن مطلقه نکاح کند زنا کرده است. پس تکلیف زنان مطلقهای که به خاطر سنگدلی شوهرشان طلاق گرفتهاند چیست؟ بمیرند یا بپوسند؟
بهراستی استدلالهایی را که مسیح ارائه داده است، چقدر متقن و قانعکننده است؟ یهودیانی که در زمان مسیح بودند و به وی ایمان نیاوردند، آیا نمیتوانند در روز قیامت برای خدا حجت بیاورند که چون مسیح با این استدلالات، نتوانست ما را قانع کند به او ایمان نیاوردیم؟ بیایید من، شما و هر عاقل و عالم حقیقتجویی از وجدان بیدار خود بپرسیم که اگر در زمان مسیح در قید حیات بودیم آیا با چنین استدلالهایی حرف مسیح را پذیرفته و به او ایمان میآوردیم؟
پینوشت:
[1]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، انجیل یوحنا: 8: 16 – 18
[2]. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، انجیل یوحنا: 10: 32 – 35
[3]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، انجیل متی: 19: 3 – 9
[4]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، مرقس: 16: 14
افزودن نظر جدید