جایگاه خدا و انسان در عقاید طاهری «سرکرده عرفان کیهانی» چیست؟
عرفان حلقه به صورت گام به گام و طی چند مرحله، از توحيد قرآنی فاصله گرفته، درنهايت به انسانخدايی متمايل شده است. چنانکه طاهری در قدم اول، با بهانه اينکه خداوند قابل تعريف و شناسايی نيست، به انکار معرفت و شناخت خداوند پرداخته، ادعا ميکند که انسانها نميتوانند عاشق خدا (يی که نميتوانند بشناسند) گردند.[1]
گاهي طاهري خدا را مطرب ميخواند[2] و گاهي هدف از سير و سلوک را به غير کسب رضايت خدا معرفي کرده و تأکيدش بر شعورمندي موجودات به جاي خداگرايي است. طاهري در توهمات خود و بر اساس تفکر اومانيستي اش، در مقاله آزمایش آخر به انسان مقام خدايي داده[3] و انسان را محور و معيار همه چيز قرار ميدهد و خدا را فراموش ميکند، در حالي که در تفکر الهي، ما معتقديم که «هرگاه انسان خدا را فراموش نمايد، در واقع خود را فراموش کرده و خودفراموشي چيزي جز پوچي و بيهودگي به بار نميآورد.»[4]
پینوشت:
[1]. بيخدايي در عرفان حلقه، شريفي دوست، ص 31.
[2]. فرهنگ اصطلاحات عرفان کيهاني، ج 1، ص 43
[3]. طاهري در مقاله آزمايش آخر مينويسد: «در آخرين مرحله سؤالي هست که حالا که خدا شدي، با او هستي يا براي خودت ميخواهي خدايي کني؟ در آنجا ما خودمان رب هستيم. اگر بله را بگوييم، ديگر رب هستيم، ما رب الناس ميشويم!».
[4] انسانشناسي، سيد حسين ابراهيميان، ص 98.