تعریف تصوف از دیدگاه متصوفه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در مورد واژه تصوف و کلمه صوفی، تعاریف فراوانی وجود دارد و هرکدام از بزرگان صوفیه از زاویه خاصی به آن نگاه کردهاند. در میان تعاریفی که از تصوف شده یک تعریف جامع که حاوی روش و طریقه صوفیه بوده و مورد قبول همگان نیز قرار گرفته باشد، یافت نمیشود، زیرا تفاوتهای بسیاری در میان آنها وجود دارد. تصوف در مکتبهای مختلفی بروز و ظهور پیدا کرده و مفهومی که تصوف در هر مکتب دارد با مفهوم تصوف در مکاتب دیگر متفاوت است، لذا حتی بزرگان صوفیه تعاریف متفاوتی از این لغت دارند. سهروردی در کتاب خود تعاریف فراوانی را راجع به تصوف و صوفی دارد. ایشان در کتاب عوارف المعارف خود مینویسد گفتار بزرگان صوفیه در تعریف تصوف و ماهیت آن به بیشتر از هزار تعریف میرسد. یا ابومنصور عبدالقادر در بغداد با توجه به تألیفات بزرگان صوفیه در حدود یک هزار تعریف درباره تصوف و صوفیه و نظریه آنان جمع آوری کرده است. [1]
حتی برخی از بزرگان صوفیه چندین تعریف از واژه تصوف ارائه کرده و نتوانستهاند یک تعریف جامع و کامل از تصوف داشته باشند. چنانچه جنید بغدادی در تعریف تصوف میگوید: «تصوف، صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آنچه اولی تر است الیالابد و خیرخواهی به همه امت و وفا بهجای آوردن بر حقیقت، و متابعت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) کردن در شریعت.» [2] یا از جنید درباره تصوف پرسیده شد، گفت: «تصوف آن است که بدون وابستگی به چیزی با خداوند باشیم». و نیز گفت: «تصوف جنگی بود که اندرو هیچ صلح نه» و نیز گفت: «تصوف ذکری بود با اجتماع و وجدی بود با استماع و عملی با اتّباع» و گفت: «صوفی زمن بود که نیک و بد بر وی برود و چون آن میغ بود که سایه بر همه چیزی افکند و چون باران بود که بر همه چیزها ببارد.» و گفت: «صوفی را که بینی که بهظاهر مشغول باشد بدانک باطن وی خرابست.» [3] از ابو محمد جریری پرسیدند تصوف چیست؟ گفت: «ابوسعید ابوالخیر تصوف را عبارت از آن میداند که "الدخول فی کل خلق سنی، و الخروج عن کل خلق دنی"[4] آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی.» ذوالنون مصری درباره صوفیان میگوید: «مردمانی که خدای را بر همه چیز بگزینند و خدای ایشان را بر همه بگزیند.» [5]
اکثر این تعاریف به سده سوم و چهارم هجری برمیگردد و مشخصه آن راه و رسم عملی صوفیان میباشد و اشارهای به مسئله شناخت و عرفان صوفی ندارد و میبینیم که در این تعاریف سخن از اتحاد و حلول و وحدت وجود بین خدا و صوفی نیست. همانگونه که ماسینیون (اسلام شناس و شرق شناس فرانسوی) گفته، بهراستی هم این تعاریف، عبارات ادبی و باورهای عقیدتی است که ارتباطی با معنا و مفهوم صوفی و تاریخ پیدایش آن ندارد. [6] باوجود همه این تعاریف، بزرگان صوفیه نتوانستهاند یک تعریف جامعی برای تصوف بیان کنند و همه این اختلافات و مغایرتها که در تعاریف آنها وجود دارد، کاشف از این است که هرکدام مفهوم جداگانهای برای تصوف و صوفی قائل بودهاند و تعاریف ارائه شده، بیشتر به شعارهایی شبیه است که صوفی یا مدعی رسیدن به آن مقام یا در پی رسیدن به آن است.
پینوشت:
[1]. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، مقدمه توحیدی پور، ص 15
[2]. نیشابوری، عطار، تذکره الاولیاء، نشر سفیر رشد، 1393، ج 2، ص 32
[3]. قشیری، ابوالقاسم، رساله قشیریه، شرح فارسی ابوعلی عثمانی، باب اول، 1374، ص 182 و 183
[4]. محمد بن منور، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، مصحح شفیعی کدکنی محمدرضا، انتشارات آقا، تهران، 1367، ص 297
[5]. نیشابوری، عطار، تذکره الاولیاء، سفیر رشد، 1393، ص 133
[6]. لوی ماسینیون، بحث فی نشاه الفنی للتصوف الاسلامی، پاریس، 1954 میلادی، ص 156
افزودن نظر جدید