عزاداری در دیگر ادیان آسمانی
با صرف نظر از هر دین و مذهب، سنّت عزاداری بر مرگ عزیزان، علاوه بر آنکه امری فطری و خدادادی است که در قرآن کریم و سنّت نبوی نیز ریشه داشته و بر همین اساس سیره صحابه و دیگر مسلمانان نیز بر آن استوار بوده است؛ امّا نکتهای که درخور توجه و قابل تامل است آن است که امثال ابنتیمیه و پیروان او به عزاداری شیعیان مخصوصا عزاداری برای اهلبیت (علیهم السّلام) خرده گرفته و آن را بدعت میدانند.
در پاسخ میگوییم:
ابنتیمیه که عزاداری را بدعت میداند، باید بداند که عزاداری از سنّتهای الهی است و در فطرت همهی انسانها با هر ملّیت و قومیتی به ودیعه گزارده شده و بیبهره بودن از آن از نشانههای شقاوت است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «چهار چیز از نشانههای شقاوت است: خشکی چشم؛ قساوت قلب؛ آرزوهای دور و دراز؛ حرص بر دنیا.»[1]
علاوه بر فطرت بشری، عزاداری در دیگر ادیان آسمانی نیز ریشه داشته است؛ به عنوان نمونه:
عزاداری یهودیان قدیم؛
میان عبرانیهای قدیم (یهودیان)، رسم بر آن بود که در عزای بستگان خویش سرها را تراشیده و بر آن خاکستر بپاشند و لباسشان در اینگونه مواقع سیاه رنگ یا نزدیک به آن بود...؛ آنان عادت داشتند قباهایی از پلاس مویین بپوشند و این رسم، میان زنان و مردانشان مشترک بود...؛ یهودیان اخیر، لباس خاصی برای عزا ندارند و هر کدام از رسم رایج در کشور خویش پیروی میکنند.[2]
عزاداری مسیحیان قدیم؛
ابن فهد حلّی، فقیه وارسته شیعی مینویسد: «به راهبی مسیحی که جبّه مویین سیاه پوشیده بود، گفتند: چه چیزی سبب شده که لباس سیاه بر تن کنی؟ پاسخ داد: لباس سیاه، جامه محزونان است و من در میان آنان اندوهی بیش دارم. گفتند: از چه چیز اندوهناکی؟ گفت: من فردی مصیبت زدهام، زیرا خویشتن را در معرکه گناه (آلودگی) کشتهام و از این روی بر آن اندوهگینم، این را گفت و اشکش جاری گشت.»[3]
همچنین دکتر رجایی بخارایی مینویسد: «رنگ سیاه و کبود از دیر باز مورد نظر پارسایان بوده و بدین سبب رهبانان نسطوری را که در اطراف ایران برای تبلیغ پراکنده بودند سوگواران میخواندند.»[4]
پینوشت:
[1]. «عن أنس، قال: قال رسول الله: أربعة من الشّقاء: جمود العین، و قساء القلب، و طول الأمل، و الحرص علی الدّنیا.» مسند البزار، أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزّار، مؤسسه علوم قرآن، بیروت، ج 13، ص 87.
[2]. سیاه پوشی در سوگ ائمّه نور، علی ابوالحسنی، ص 54.
[3]. التحصین فی صفات العارفین من العزلة و الخمول، احمد بن محمد بن فهد حلی، تحقیق و نشر مؤسسة الإمام المهدی، قم، ص 15.
[4]. فرهنگ اشعار حافظ، احمدعلی رجایی بخارایی، انتشارات علمی، تهران، ص 210.
افزودن نظر جدید