اموات می شنوند
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب – برخی از اهلسنت که تفکرات سلفی و وهابی دارند شیعیان را به کوچکترین دلیلی که با تفکراتشان سازگاری نداشته باشد، به شرک متهم میکنند. و به راحتی مسلمانی را از دایره اسلام خارج میکنند و با همین اتهام، حکم قتل او را هم صادر میکنند.
آنها به شیعیان میگویند که شما با گفتن یا علی و یا رسولالله و از این قبیل خطابات، مشرک هستید چرا که صدا زدن و خطاب قرار دادن کسی که از دنیا رفته است شرک است و فقط باید خدا را خطاب قرار داد.
باید دانست که منشأ این گونه تهمتها، سخنان بنباز و ابنتیمیه و عبدالوهاب است.
ابنتیمیه در رسالهایی به نام زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور آورده است: «و دعاءُ الاموات... من الشرک بالله و الکفر به[1] خواندن اموات از موارد شرک به خداوند است»
بنباز در مجمع فتاوایش می گوید: لا ریب أن دعاء الاموات و الإستغاثة بهم و الفزع إلیهم... من أعظم الشرک بالله[2] شکی نیست که خواندن اموات و استغاثه به آنها از بزرگترین اقسام شرک است»
آقای صالح الوردانی در کتاب مدافع الفقهاء در تقسیمات شرک به نقل از عبدالوهاب می گوید: «الاول دعاءالاموات و الإستغاثة بهم و النذر و الذبح لهم[3] اولین مرحله شرک خواندن اموات و استغاثه به آنها و نذر و قربانی برای آنهاست»
اما باید دانست با انجام این گونه امور کسی از دایره اسلام خارج نمیشود چرا که ملاک اسلام و مسلمان بودن شهادتین است و مسلمان با اقرار به شهادتین، جان و مالش محترم میشود.
در صحیح بخاری و مسلم و دیگر منابع فریقین آمده است که رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله، و أن محمدا رسولالله، و يقيموا الصلاة، و يؤتوا الزكاة، فإذا فعلوا ذلك، عصموا مني دماءهم و أموالهم، إلا بحق الإسلام، و حسابهم على الله تعالى[4] من مأمور شدم که با مردم مقاتله کنم مگر کسانی که شهادتین را بگویند و کسی که چنین کند جان و مالش در امان است...»
پس با وجود اینگونه روایات مرز بین شرک و ایمان کاملا مشخص است و نمیتوان عدهایی را به بهانه زیارت و ندا دادن اموات، مشرک نامید. به غیر از آن در منابع خود اهلسنت موارد متعددی وجود دارد که رسولخدا و صحابه اموات را مورد خطاب قرار میدادند.
در صحیح بخاری در ماجرای جنگ بدر آمده است: «أن النبی أمر یوم بدر بأربعة و عشرین رجلآ من قریش فقذفوا فی طویٍّ من أطواء بدر... فقال عمر: یا رسول الله ما تکلم من اجساد لا ارواح لها؟ فقال رسول الله والذی نفس محمد بیده ما انتم باسمع لما أقول منهم. أنهم الآن یسمعون ما أقول [5] رسولخدا به بالای جنازههای بیست چهار تن از کفار قریش آمد و با آنها سخن گفت... عمر بن خطاب گفت: ای رسولخدا با مردهها صحبت میکنی؟ رسولخدا فرمودند: شما در شنیدن آنچه من میگویم شنواتر از آنها نیستید. آنها آنچه من الآن میگویم میشنوند. (یعنی همانگونه که شما صدای مرا میشنوید آنها هم میشنوند»
همچنین در تاریخ آمده است که رسولخدا به قبور میرفتند و اهل قبور را خطاب قرار میدادند. در سنن ترمذی آمده است:« مر رسول الله بقبور المدینة فأقبل علیهم بوجهه فقال السلام علیکم یا اهل القبور، یغفر الله لنا و لکم، انتم سلفنا و نحن بالاثر[6] سلام بر شما ای اهل قبور، خداوند شما و ما را بیامرزد. شما گذشتگان هستید...»
با دقت در این روایت میبینیم که رسولخدا به زیارت اهل قبور میرفتند و آنها را مورد خطاب خود قرار میدادند و با آنها سخن میگفتند.
در روایتی دیگر آمده است که: «ابن عمر کان اذا اقدم من سفر، دخل المسجد ثم اتی القبر فقال: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابابکر، السلام علیک یا ابتاه[7] ابن عمر هرگاه از سفر باز می گشت به مسجد النبی میرفت و به رسول خدا و ابابکر و پدش سلام می داد»
با توجه به روایات مذکور و سیره پیشینیان می توان به این نکته رسید که زیارت قبور و مورد خطاب قرار دادن آنها امری مرسوم بوده و به زمان حال اختصاص ندارد. علاوه بر آن هرگز کسی با «یا رسولالله» گفتن و با «یا علی» گفتن قصد عبادت و پرستش آنها را ندارد تا منجر به شرک گردد. و این امر بسیار واضح است مگر اینکه انسانی بهانه جو باشیم.
پینوشت:
[1]. زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ابنتیمیه، :ص12.
[2]. مجموعه فتاوا، بن باز، : ج4، ص327.
[3]. مدافع الفقهاء، صالح الوردانی، : ص129.
[4]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار الکتب، بیروت: ج1، ص12، کتاب الایمان.
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار الکتب، بیروت: ج2، ص110، باب وجوب الزکاة.
صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، دارالکتب، بیروت: ج1، ص38، باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا لا اله لا الله.
سننن ابن ماجه، ابن اجه قزوینی، دارصادر، بیروت: ج1، ص27، باب فی الیمان.
سنن ابی داوود، ابو دادوود سجستانی، دارالفکر، بیروت: ج1، ص594، باب علی ما یقاتل المشرکون.
[5]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار الکتب، بیروت: ج5، ص8، کتاب مغازی.
مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالفکر، بیروت: ج3، ص145.
[6]. سنن ترمزی، محمد ترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص258.
معجم الکبیر، طبرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج12، ص84.
[7]. السنن الکبری، بیهقی، دارالفکر، بیروت: ج5، ص245.
عمدة القاری، عینی، دارالکتب، بیروت: ج8، ص70.
المصنف، عبدالرزاق، دارصادر، بیروت: ج3، ص576.
المصنف، ابن ابی شیبه، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص222.
الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص156.
افزودن نظر جدید