عهد شکنی يهوديان مدينه در زمان پيامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قبایل زیادی از یهود از سرزمین اصلی خود با آگاهی از ظهور پیامبر آخرالزمان از طریق اخبار تورات که به آمدن پیامبر و ظهور او در حجاز خبر داده بود به یثرب مهاجرت کرده و در اطراف این شهر و داخل شهر مسکن گزیده و منتظر آمدن پیامبری از میان عرب که خاتم پیامبران بود بودند و این انتظار سالها پس از مهاجرت یهودیان با بعثت پیامبر به سرآمد. مخالفت و مقاومت مکیان در مقابل دعوت پیامبر سبب گردید که آن حضرت برای ادامه کار خود و انجام رسالت به شهر یثرب که پس از حضور پیامبر به مدینه النبی (شهر پیامبر) معروف گردید. قبایل زیادی از یهود در مدینه سکونت داشتند که برخی از آنها در باغات و مزارع اطراف مدینه در قلعههای بزرگی که ساخته بودند زندگی داشتند و برخی از قبایل در داخل شهر با دو قبیله بزرگ یثرب (اوس و خزرج) زندگی میکردند.
بنی قریظه، یکی از قبایل یهود ساکن شهر مدینه بودند که در اطراف مدینه مالک باغات و مزارع بوده و در آن به کشاورزی اشتغال داشتند.
رسول خدا پس از ورود به شهر مدینه و تشکیل حکومت عهدنامه ای میان مهاجران و انصار از یک طرف و یهودیان مدینه از طرف دیگر نوشت و یهودیان را در دین و دارائی و املاکشان آزاد گذاشت و شرایطی برای آنها مقرر نمود که طرفین ملزم به رعایت آنها بودند:
1. مسلمانان و یهودیان مانند یک ملت در مدینه زندگی خواهند کرد.
2. مسلمانان و یهودیان در انجام مراسم دینی خود آزاد خواهند بود.
3. در هنگام پیشامد جنگ از این دو دیگری را در صورتی که متجاوز نباشد علیه دشمن کمک خواهد کرد.
4. هرگاه مدینه مورد حمله و تاخت و تاز دشمن قرار گرفت مسلمانان و یهود در دفاع از آن متحد خواهند بود.
5. قرارداد صلح با دشمن با مشورت هر دو به انجام خواهد رسید.
6. چون مدینه شهر مقدس است از هر دو ناحیه مورد احترام و هر نوع خونریزی در آن حرام خواهد بود.
7. در موقع بروز اختلاف و نزاع، آخرین داور برای رفع اختلاف، شخص رسول الله(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
8. امضاء کننده این پیمان با همدیگر به خیرخواهی و نیکوکاری رفتار خواهند کرد[1].
این مفاد عهدنامه میان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و تمام یهودیان بود که تمام حقوق آنها رعایت شده و جان و مالشان در امنیت حاصل از حکومت پیامبر محفوظ و مورد حمایت بوده است، این برخورد کریمانه رسول خدا با آنها بود. اما برخورد آنها با رسول خدا و مسلمانان کاملاً برخلاف تمام مفاد عهدنامه بود، و هرگز مفاد این عهدنامه از سوی رسول خدا و مسلمانان مورد بی حرمتی واقع نشد، ولی آنها نه تنها برعلیه شخص رسول خدا توطئه چینی مینمودند و با آن حضرت دشمنی کردند، بلکه با مشرکان مدینه همدستی نموده و برای محکوم کردن و باطل جلوه دادن رسالت آن حضرت سؤالاتی از آن حضرت مینمودند که در پاسخ آنها آیاتی از قرآن کریم نازل میشد[2].
حدود صد آیه از اول سوره بقره درباره ایشان نازل شده است کار دشمنی آنها با پیامبر(صلی الله علیه و آله)به جایی رسید که به طور علنی مفاد عهدنامه را زیر پا نهاده و با همکاری و تحریک مشرکان مکه علیه مسلمانان در مدینه تحریک شده و مجهز میشدند چنانکه حی بن اخطب نضری با تحریک ابوسفیان نزد کعب بن اسد قُرظیّ سرور بنی قریظه که از طرف قبیله خود با رسول خدا قرارداد بسته بود رفت اما کعب ابتدا از همکاری با او امتناع کرد ولی پس از تحریکات او عهدنامه را شکسته و برای جنگ با پیامبر(صلی الله علیه و آله) آماده شدند،[3] پیامبر پس از آگاهی از این عهدشکنی گروهی را برای تحقیق و روشن شدن این قضیه برای مسلمانان (چون برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روشن بود ولی آن حضرت میخواست کار با روال عادی پیش رود) اعزام نمود و آنها پس از اطلاع دقیق به مسلمانان اعلام کردند که نه تنها عهدشکنی نمودهاند بلکه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ناسزا و سخنان ناروائی نسبت میدهند، این اظهار دشمنی کار را برای مسلمانان در مدینه بسیار سخت نمود به طوری که منافقان مدینه شروع به زخم زبان زدن نموده و با کنایه به تحقیر اسلام و پیامبر پرداختند مشرکین نیز در این گیرودار بر علیه مسلمانان شمشیر تیز مینمودند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) جمعی را برای نگهبانی مدینه گسیل داشت تا از شرّ و خطر بنی قریظه محافظت زنان و کودکان نموده باشند[4]. در حالی که مسلمین به شدت در محاصره مشرکین بودند و یهودیان بنی قریظه باید در این حال بر اساس مفاد قراردادشان به یاری مسلمانان برخیزند و از مدینه دفاع نمایند، اما آنان در فکر نابودی مسلمانان و سقوط مدینه بوده و با مشرکین همدستی بودند[5].
پس از شکست مشرکین در محاصره مدینه و پایان یافتن جنگ احزاب که تمام احزاب مشرکین برعلیه اسلام متحد شده بودند، جبرئیل به حضور پیامبر نازل شده و آن حضرت را خبر آورد که خداوند میفرماید بر سر «بنی قریظه» رهسپار شوی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اعلام نمود که باید نماز عصر را در منطقه بنی قریظه بخوانیم، حضرت علی(علیه السّلام) پرچمدار بود پس از رسیدن به این منطقه و پشت قلعههای آنها، شنید که بنی قریظه گفتار زشتی درباره رسول خدا گفتند. این قلعهها مدتها (مدت 25 شب) مورد محاصره بود[6]. تا اینکه بنی قریظه از روی ناچاری کامل تسلیم شدند،[7] یهودیان گفتند ای محمد به حکم سعد بن معاذ راضی هستیم. او هر چه درباره ما حکم کند، آن را در حق ما اجرا کن، قبیله اوس به پیامبر گفتند: ای رسول خدا «بنی قریظه» هم پیمانان ما هستند. چنانکه با هم پیمان قبیله خزرج یعنی بی قینقاع برخورد کردید و آنها را مورد بخشش قرار دادید بنی قریظه را نیز مورد بخشش قرار دهید، پیامبر فرمود: دوست ندارید مردی از خود را داور قرار دهید؟ گفتند چرا؟ سعد. به حکمیت و داوری سعد تن دادند و سعد که در جنگ خندق «احزاب» زخمی شده و بستری بود برای داوری حاضر شد، و چنین حکم کرد «مردان آنها کشته شوند و مالهایشان قسمت شود و فرزندان و زنانشان اسیر شوند به روایت ابن اسحاق رسول خدا فرمود: «لقد حکمت فیهم بهحکم الله من فوق سبعة ارقعةِ.[8] راستی درباره ایشان به حکم خدا از بالای هفت آسمان حکم کردی». از این کلام رسول خدا روشن میشود که حکم خداوند چنین بوده است که باید آنها کشته شوند.
در نتیجه میتوان علل کشته شدن آنها را چنین بیان کرد:
1. آنها براساس پیمانی که با پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسته بودند از آن تخطی نموده و پیمان شکنی کردند و علاوه بر پیمان شکنی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خیانت نموده و از پشت به مسلمین خنجر میزدند.
2. برخلاف همان پیمان که مفاد آن صلح و زندگی مسالمت آمیز و همدلی بود آنها نه تنها زندگی مسالمت آمیز با مسلمانان نداشتند بلکه به شخص پیامبر کاملاً بی حرمتی نموده و توهین میکردند و با لجاجت از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ سؤال مینمودند تا آن حضرت از جوابشان باز مانده و شرمنده شود این اظهار دشمنی و تحقیر به شخص رسول خدا، آزار و اذیت به آن حضرت محسوب شده و جرمی غیر از کشته شدن نداشت[9].
اما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هیچ عکس العملی نشان نمیداد بلکه با وجود این رفتارها با آنها مدارا نمود و هرگز به روی خود نیاورد و بردباری را پیشه ی خود کرد از آنرو که سخت پایبند پیمان خویش بود تا حکم خدا در حقشان نازل شود.
3. آنها برخلاف مفاد پیمان نه تنها از مدینه و سقوط آن دفاع نکردند بلکه به تحریک مشرکان و دشمنان پيامبر (صلی الله علیه و آله) بر علیه مسلمان توطئه جنگ ریخته بودند.[10]
4. به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ناسزا میگفتند که جرم ناسزاگویی به پيامبر (صلی الله علیه و آله) غیر از کشته شدن چیز دیگری نبود.[11]
5. آنها پس از اینکه پيامبر (صلی الله علیه و آله) به محاصره آنها بپردازد، تسلیم نشدند بلکه با مقاومت خود قصد جنگ با پيامبر (صلی الله علیه و آله) را داشتند و هرگز آتش کینه آنها نسبت به پيامبر (صلی الله علیه و آله) خاموشی نداشت،[12] سرانجام پس از ناچاری و محاصره طولانی تسلیم شدند.
6. چون این مراکز (مراکز یهودیان در اطراف مدینه) همیشه به عنوان مرکز فتنه برعلیه حکومت اسلامی بود و یهودیان بنی قریظه بنابر اظهار خود به هیچ قیمتی حاضر به قبول اسلام نشدند و زندگی مسالمت آمیز را نیز عملاً با عهد شکنی قبول نکردند، لذا تنها چاره ای که برای مسلمین بود رفع فتنه از اساس بود..
7. آنان بعد از تسلیم شدن به پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیشنهاد کردند که هر چه سعد بن معاذ حکم کند به آن راضی هستند، و پیامبر(صلی الله علیه و آله) طبق نظر آنها حکمیت سعد را قبول کرد.
8. سعد بن معاذ حکم به کشته شدن آنها و اسارت فرزندان و عیالشان داد.
9. با این حکم سعد، نه تنها خود یهودیان مخالف نبودند، بلکه هم پیمانان یهودیان نیز به این حکمیت راضی بوده و تسلیم شدند.
10. در نهایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) حکم صادره از سوی سعد را تأیید نموده و فرمود حکم خداوند نیز همین بود که باید آنها به کیفر رفتارشان برسند. بنابراین در مرحلۀ اول یهودیان داوری سعد را قبول کردند و راضی نتیجهی داوری او شدند. در مرحله دوم تمام همهی انصار و مهاجرین و در نهایت خداوند نیز راضی به اجرای حکم درباره ی آنان بود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) راضی به رضای حق بود ولی میخواست حکم براساس مجاری عادی و بر اساس عدل و بعد از اثبات جرم اجراء شود. لذا از ابتدای حکمیت و داوری سعد را قبول نکرد (حتی نظر قبیله اوس را نیز رعایت کرد تا بعداً هیچ اعتراضی نداشته باشند) حتی برخی از یهودیان که محکوم به کشته شدن بودند و مورد بخشش و عفو پيامبر (صلی الله علیه و آله) واقع شدند آنها نیز این بخشش را نپذیرفتند بلکه مرگ را ترجیح دادند و از شدت کینه توزی به عفو و بخشش پيامبر (صلی الله علیه و آله) اعتنا نکردند و کشته شدند، آیاتی از سوره احزاب نیز این رفتار اسلامی را مورد تأیید قرار داده است،[13] سیاق این آیات نشان میدهد که حکم خداوند چنین بوده است.
... و اورثکم ارضهم و دیرَهم و اموالهم و ارضا لم تطئوها و کان الله علی کل شیی قدیرا ً.[14] خداوند شما را وارث زمین آنها (یهودیان بنی قریظه) نمود و دیار و اموال و دارائی آنها را در اختیار شما گذاشت و زمینی (قلعههایی) را که در آن قدم ننهاده بودید خداوند شما را صاحب آن زمین نمود و خداوند بر هر چیزی قدرت دارد».
از این روی حکم کشتن چند نفر از یهودیان سرکش و طغیان گر مطابق با حکم خداوند و درخواست یهودیان بنی قریظه بود چنانچه در این آیه خداوند مسئله ارث دادن به اموال یهودیان بنی قریظه به مسلمین را به خودش نسبت میدهد چون آنها نه تنها حاضر به اسلام آوردن نشدند بلکه به زندگی مسالمت آمیز با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حکومت اسلامی نبودند، لذا در حکم محارب بوده و قتل آنها کاملاً مشروع میباشد. درباره سایر مسائل نیز پيامبر (صلی الله علیه و آله) تابع حکم خداوند بود و هرگز بدون تأیید از طریق وحی اقدامی نکرده است.
در نتیجه همه یهود کشته نشدند و قتل عامی در کار نبود. بلکه برخی از افراد قبیله بنیقریظه که پیمان شکنی و علیه پیامبر توطئه و برای ترور حضرت نقشه کشیدند خود به استقبال مرگ رفتند. و پیامبر و مسلمانان هرگز اقدام به کشتن آنها نکردند. اگر آنها با توطئه به پيامبر (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان دست مییافتند همه را قتل عام میکردند.
پی نوشت:
[1]. ابن اسحاق، سیرة النبی، بیروت، چاپ اول، ج 2، ص 119ـ 123 ر.ک: حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه پاینده، تهران، جاویدان، چاپ دهم، ج 1، ص 100 و 101.
[2]. همان، ص 138-135 و ص 141ـ 138، ص 149
[3]. همان، ص 176ـ 152، و ص 220ـ 177، (قرآن کریم، آیات اول تا حدود 100 سوره بقره).
[4]. ابن سعد، طبقات، بیروت، 1376 ق، ج 2، ص 67 تاریخ سیاسی اسلام، همان، ص 136 تا ص 150، به شرح مفصل ماجرای یهودیان و اسلام پرداخته است.
[5]. بلاذری، فتوح البلدان، قم، منشورات مکتبه الارومیه، 1404 ق، ص 6ـ 34
[6]. شیخ مفید، الارشاد، قم، آل البیت، چاپ اول، 1413 ق، ج 1، ص 110ـ 11 طبری، تاریخ طبری، ترجمه پاینده، تهران، اساطیر، چاپ چهارم، 1368 ش، ج 3، ص 1082ـ 1093
[7]. ابن هشام، سیره، بیروت، 1355 ش، ج 3، ص 250ـ 248
[8]. ابن اسحاق، همان، ص 149 شیخ مفید، همان، ص 111
[9]. بر اساس آیات قرآن کریم جزای آزار به پیامبر نه تنها در این دنیا سخت است بلکه در آخرت نیز عذابی دردناک دارد، سوره توبه، آیه 6، و سوره صف آیه 5.
[10]. تاریخ طبری، همان.
[11]. صف: 5.
[12]. شیخ مفید، همان، ابن اخطب به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میگوید: هرگز کینه و دشمنی من نسبت به تو از بین نمیرود.
[13]. احزاب: 26 و 27.... فریقا تقتلون و تاسرون فریقاً....
[14]. احزاب: 27.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
افزودن نظر جدید