افزودن نظر جدید

به نظرم پاسخ خوبی دادید ولی بهتر هم می توانستید پاسخ دهید. یعنی از یک طرف از رفتار اعراب حمایت نکنید و از طرف دیگر به معرفی اسلام راستین بپردازید. این مسائل، با دفاع شما از رفتار و کردار اعراب بیشتر تشدید می شود به نظرم. اگر چه نویسنده جاعل مطلب کذائی بالا، دروغ پردازی کرده است اما نحوه پاسخهای شما هم باعث می شود، عده ای دیگر گوشه ای دیگر از تاریخ را بکاوند و مطلب دیگری بگویند. توصیه می کنم، در پاسخ دادن های شما به این گونه مسائل: 1- جدل نباشد 2- به دفاع از اسلام حقیقی بپردازید نه دفاع از عرب و عربیت و اعراب 3- استدلالی بنویسید. مثلاً این مطالب عیناً از پایگاه آیت الله العظمی مکارم شیرازی نقل می گردد(ببینید چه زیبا مطرح فرموده اند): بنابر آنچه نقل شده، در برخي از قسمتها مهاجمين با رفتارهايي ناشايسته و به دور از آداب جهاد اسلامي به فتح سرزمين ساساني پرداختند، که اين خود از عواملي بود که ايرانيان را از اعراب ناراضي مي کرد و سبب تاخير در ايمان حقيقي شان شد. در کتب تاريخ واقدي، تاريخ کامل ابن اثير، فتوح البلدان بلاذري، تاريخ يعقوبي و تاريخ ابن عساکر و طبري به گوشه اي از اين جنايات اشاره شده است. جناياتي که هيچ سازگاري با دستورات اسلام ندارد و بر خلاف سيره پيامبر گرامي اسلام(صل الله عليه وآله) است. براي مثال کشتن رستم، يکي از فرماندهان ايراني که تمايل خود را به اسلام نشان داد طبق کدام دستور اسلام بود؟ آيا اين دستور اسلام است که اسيران را بکشيد آن هم با شمشير و سلاح خودشان؟! آيا وادار کردن اسيري به کشتن اسيري ديگر، مورد تاييد اسلام است؟ آيا رفتار فاتحان بر طبق سيره پيامبر(صل الله عليه وآله) و امير المومنين(عليه السلام) و هماهنگ با پيام آيه «و يُطعِمونَ الطّعامَ علي حُبّهِ مِسکيناً وَ يَتيماً وَ اَسيراً»(38) بود؟ چه تفاوت آشکاري است بين رفتار امير المومنين(عليه السلام) با اسيران، که سبب نزول آيات قرآن مي شود و بين رفتار ديگران که سبب دوري از قرآن و اسلام مي شود! به اين نقل تاريخي توجه کنيد: «عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمَرْزبَانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ بَنِي عَبْسٍ، قَالَ: أَصَابَ أَهْلَ فَارِسَ يَوْمَئِذٍ بَعْدَ مَا انْهَزَمُوا مَا أَصَابَ النَّاسَ قَبْلِهِمْ، قُتِلُوا، حَتَّى إِنْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَيَدْعُو الرَّجُلُ مِنْهُمْ، فَيَأْتِيهِ حَتَّى يَقُومَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَضْرِبَ عُنُقَهُ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لَيَأْخُذُ سِلَاحَهُ فَيَقْتُلَهُ بِهِ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لْيَأْمُرْ الرِّجْلَيْنِ أَحَدِهِمَا بِصَاحِبِهِ»(39)؛ (سعيد بن مرزبان از شخصي که از قبيله عبس است نقل مي کند که وقايع دردناکي از فتح ايران را بخاطر دارد. او مي گويد: بلا و مصيبتي بر ايرانيان وارد شد که تا کنون هيچ قوم و ملّتي به آن مصيبت گرفتار نشده اند. بعد از اينکه لشکر ايران شکست خورد و به دست سپاه عمر گرفتار شدند کارشان به آنجا رسيد که يکي از سپاهيان عمر يک ايراني را به جانب خود مي طلبيد، وقتي پيش مي آمد و جلوي او مي ايستاد گردنش را مي زد! يا يکي از سپاهيان عمر يک ايراني را نزد خود مي طلبيد، وقتي پيش مي آمد اسلحه او را مي گرفت و با همان اسلحه او را مي کشت. بالاتر از اين مصيبت اينکه سپاهيان عمر دو نفر را فرا مي خواندند و به يکي دستور مي دادند رفيقش را بکشد)! هر چند فاتحان ايران، جنايات را در مواردي از حدّ گذرانده بودند، امّا افرادي از مسلمانان هنوز هم سنّت پيامبر اکرم(صل الله عليه وآله) را در ميدان نبرد از ياد نبرده بودند و با اخلاص و اهداف الهي پا به ميدان جنگ گذاشته و تا حدّ توان از خونريزي اجتناب مي کردند و طرف مقابل را دعوت به اسلام و صلح و آشتي مي نمودند. گفتگوهايي که بين فرماندهان دو سپاه قبل از نبرد قادسيّه ردّ و بدل شده گوياي اين مطلب است. چنانکه «زهره» در گفتگويش با رستم فرخّزاد به او گفت:«اي سردار ايراني، بدان که ما براي جهانگشايي و به منظور دنياطلبي و زياده خواهي به سوي شما نيامده ايم. بلکه تنها انگيزه ما براي حرکت و تلاش و جنب و جوش و مبارزه و جهاد، توجّه به آخرت است». و هنگامي که در ميان گفتگوها، زهره آئين اسلام و برخي معارفش را براي رستم بيان مي کند؛ رستم مي گويد:«چه نيکو است اين آئين». آري، رستم آنقدر مجذوب آئين اسلام مي شود که به ميان بزرگان سپاه ايران رفته و به دفاع از موازين آيين اسلام پرداخته و آنها را به پذيرش اين آئين فرا مي خواند. هر چند سران سپاه که بر کثرت نفرات و تجهيزات خود مغرور شده بودند پيشنهاد رستم را نمي پذيرند. پس از اين نيز گفتگويي ديگر ميان رستم و ربعي بن عامر انجام مي شود که رستم را بيش از پيش در انديشه و تامّل فرو مي برد. هنگامي که رستم از ربعي فرصتي طلب مي کند تا بيشتر بينديشد، با تقاضايش موافقت شده و سه روز به آنها مهلت داده مي شود. رستم بار ديگر با بزرگان لشگرش به خلوت رفته و با آنان سخن مي گويد امّا آنها حاضر به پذيرش و تسليم در برابر اسلام نمي شوند. روز ديگر حذيفه ابن محض از سوي سپاه اسلام فرستاده شده تا مذاکراتي براي سوّمين مرتبه با رستم فرخ زاد داشته باشد. اين آخرين مذاکره نبود. يکبار ديگر مغيرة بن شعبه به سوي ايرانيان مي آيد تا با آنها مذاکراتي داشته باشد امّا نتيجه اي حاصل نمي شود، و مهلت سه روزه نيز به اتمام مي رسد، و سرانجام بين سپاه ساساني و مسلمانان جنگي دامنه دار آغاز مي شود ...(40) .
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.