شما اینجا هستید
افزودن نظر جدید
دوست عزيز، سلام
دوست عزيز، سلام
ما نيز همگان را از هر قوم و رنگ و نژاد و آب و خاك كه باشند، به حقجويي و حقگرايي فرا ميخوانيم، زيرا پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد: «إنی بعثت إلى الأسود و الأبیض و الأحمر؛ من به سوى مردم سفید و سیاه و سرخ (همگان) مبعوث شدهام.»[1] و از آنان ميخواهيم كه به ريسمان توحيد چنگ زنند، زيرا قرآن كريم ميفرمايد: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛ همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.»[2] و اين ريسمان را تسليم شدن در برابر خداي سبحان و توحيد معرفي ميكنيم، چرا كه قرآن حكيم ميفرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ؛ دين نزد خدا اسلام (تسليم در برابر حق) است.»[3] فرقي نميكند كه پيرو كدام پيامبر باشيم؛ دين در پيشگاه خدا، تسليم شدن است. متدين يعني تسليم شده.
با توجه به آن چه نوشتيد، به چند نكته اشاره ميكنيم:
1. هيچ كس حق توهين به اين دين و آيين و پيروانش را نداشته، ندارد و نخواهد داشت و بيشك چنين دين و آييني نقدپذير نيست، زيرا عيب و نقص در آن را نخواهد يافت تا نقد شود. دين الهي و آسماني، نمودي از قدرت نامتناهي خداست كه هيچ شك و شبهه در آن راه ندارد، زيرا قدرت و علم خدا كامل و مطلق است كه سبب ميشود بر همه چيز توانا باشد و از همه چيز آگاه، از اينرو نه قدرتي برتر از او هست كه او ناتوان شود، نه علمي فراتر از او وجود دارد كه او را دچار اشتباه كند؛ بر اين اساس دين الهي عيب و كاستي ندارد تا كسي بخواهد بر آن اشكالي وارد سازد؛ ليكن برخي از اديان آسماني با گذشت زمان، دستخوش تحريف ماديگرايان شده است كه مستلزم اين دستبرد، ورود عيب و نقص به اين اديان است كه روشن است، ربطي به منبع اوليه آنها يعني خدا و واسطه فيض يعني وحي و نبوت ندارد.
پس اديان الهي به ذات خود، عيب و نقصي ندارد و اين نواقصٰ، حاصل دستبرد بشر است. از اين قاعده ميتوان يافت كه عيب و نقصي كه در برخي از دين و آيينهاي ادعايي يافت ميشود، نشانه بشري بودن آنهاست كه اين يعني هيچ رابطهاي با منبع وحي نداشته و ندارد، چرا كه دانستيم خداي سبحان از عيب و نقص منزه است.
2. روشن است كه ملاك در اديان، الهي بودن آنهاست نه تأييد سازمانها و مراكز بين المللي و داشتن پيرو؛ چرا كه بسياري از مصوبات اين مراكز و سازمانها سياسي و غير ديني است.
از سويي نه پيرو نشان حقانيت و آسماني بودن است، زيرا بسياري از فرق انحرافي، مانند شيطانپرستي و ... نيز پيرواني زيادي دارد، نه حمايت سازمانهاي جهاني كه از بسياري از گروههاي همجنسگرا و ... نيز حمايت كردهاند كه اين مخالفت صريح با فرامين و قوانين الهي و آسماني است...
3. برخي خيال ميكنند كه مسائل درون ديني، جداي از اصول دين است، در حالي كه چنين نيست. اصول دين يعني پايههاي ساختمان دين كه اگر چيزهاي دروني مانند فقه و ... آن پايه را سست كند، معلوم ميشود با آن اصل در تناقض است و دانستيم كه تناقض نه در علم خدا راه دارد، نه در قدرت او، زيرا خداي عالم و قادر مطلق هيچ گاه برنامه متناقضي را براي هدايت و راهنمايي بشر نمي فرستد. مباحث درون ديني، همانند همان اصول دين، مطابق با منافع و سعادت همه بشر است و كاري به حزب و گروه و نژاد ندارد.
4. گاهي برخي از گروهكها با هم مقايسه ميشود و وجه تشابه آنان بيان ميشود تا حقجويان و حقگرايان با شناخت تشابه آنان، نسبت به افتراق و اختلاف آنها با اديان و مذاهب الهي آگاه شوند و بدانند تنها ادعاي الهي بودن كافي نيست، بلكه بايد به منبع وحي نيز مرتبط بود؛ براي نمونه گروهكهايي مثل بهائيت و داعش كه وجه تشابه و افتراقهايي دارند و يكي مدعي آيين جديد است و ديگر مدعي اسلامي بود؛ ليكن نه گروهك سياسي بهائيت به جهت تناقضات و اشكالات فراواني كه بر شعارات و سرانش وارد است، الهي است، نه داعش به جهت كجفهمي آيات و روايات و تعصب كوركوراني اسلامي. (لازم به ذكر است كه داعش نه به قرآن عمل ميكند، نه به روايات پيامبر، زيرا اهل بيت عليهم السلام را كه قبول ندارد. آنان به برداشت خود عمل ميكنند كه اين همان تفسير به رأي است كه پيوسته از سوي همه مسلمين نفي شده است. همه گروههاي مسلمان، اعم از شيعه و سني با گفتار و كردار گروهك داعش مخالفت كرده و آنان را كافر و خارج از اسلام دانستهاند كه گفتار و كردارشان هيچ ارتباطي با تعاليم اسلامي ندارد.)
5. برخي گروهكها خود را جهان شمول ميدانند كه معلوم نيست مرادشان از اين واژه چيست، زيرا صرف گماشتن يا خريدن چند تن از مزدوران خود در نقاط گوناگون جهان، دليل بر جهانشمولي نيست.
6. كشته شدن و نكشتن نيز دليل بر آسماني بودن نيست؛ هر چند كشته شدن بابيان در شورشهايي چون بابل و تبريز و زنجان با حكم حكومت زمان انجام شد كه شاهنشاهي بود و آمار زيادي از ترورهايي وجود دارد كه توسط بهائيان صورت گرفته است و بخشي از آنها در نامه خواهر حسين علي بهاء يعني عزيه خانم به عباس افندي آمده است.
7. برخي از آزادي بيان و حق تبليغ اديان سخن ميگويند، در حالي كه خود نميدانند با اين سخن، خاك بر سر خود ميريزند، زيرا پيش از آن كه تبليغ بهائيت در ايران ممنوع باشد، تبليغ اين گروهك سياسي در فلسطين اشغالي يعني كشور جعلي اسرائيل ممنوع شده بود.
8. از آزادي بيان و حقوق بشر در كشورهاي دنيا نوشتيد و گفتيد تبليغ اسلام در بسياري از كشورهاي دنيا آزاد است ولي بيشك نميدانيد كه در بسياري از اين كشورها حتي كشورهاي مدعي حقوق بشر و آزادي بيان، بسياري از شعائر ديني اسلام و مسلمانان ممنوع است، چه رسد به تبيلغ.
9. خروج از اسلام، مساوي معدوم داشتن نيست؛ لازم است كمي پيرامون ارتداد در اسلام مطالعه كنيد، چرا كه به آساني حكم به اعدام كسي بر اثر ارتداد داده نميشود، زيرا قواعد و قوانين خاص خود دارد، جداي از آن كه مرتد ملي از فطري جداست؛ بر خلاف بهائيت كه به اندك چيز، بهائي خاطي يا طرد روحاني ميشود يا تشكيلاتي يا خانوادگي يا ... (كه مقالات فراواني از اعمال اين گونه طردها در بهائيت وجود دارد) كه اينها به مراتبط بدتر از اعدام است...
اگر در پي تحري حقيقت و حقگرايي هستيد، راه باز است و راهنمايان فراوان؛ اگر در پي حقپوشي و حقگريزي هستيد، نيز راه باز است و راهزنان بسيار. انتخاب با شماست...
پانوشت:
1. روضه الواعظين، ج 1، ص 52.
2. سوره آل عمران، آيه 103.
3. سوره آل عمران، آيه 3.
map
1393/06/01 - 14:08
لینک ثابت