پاسخ به دیدگاه ابنمیمون درباره خطا بودن اسناد صفات به خداوند
بین ذات و اوصاف الهی تغایر اعتباری و مفهومی برقرار است ولی در عالم واقع و خارج همگی به وجودی واحد، موجود هستند.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابن میمون از متفکران و فیلسوفان برجسته یهودی در قرون وسطی بوده است که از فلسفه ارسطو تأثیر پذیرفته است.[1] مهم ترین دل مشغولی او محافظت از مقدس شمردن آموزه توحید بود. از این رو بخش زیادی از کتاب دلالة الحائرین را به بررسی مباحث مربوط به آن اختصاص داده است.[2]
یکی از مباحث مهم علم کلام، صفات خداوند است. مراد از صفات الهى، مفاهيمى است كه قائم به خود نيستند و از موصوف خويش- يعنى خداوند - جدايى نمى پذيرند. یکی از تقسیم های صفات خداوند به صفات ذاتی و فعلی است. صفات ذاتی به آن دسته از صفات الهی گویند که از ذات او انتزاع می شوند. این صفات را از آن جهت ذاتی می نامند که برای انتزاع آنها نیازی به فرض مخلوقات و موجودی غیر از خداوند نیست. ذات همواره متصف به آنهاست.
صفات فعلی، آن دسته از صفات خدا هستند که از ارتباط ذات الهی با مخلوقاتش انتزاع می شوند. به عبارتی برای انتزاع آنها، ذات خدا به تنهایی کافی نیست بلکه باید مخلوقات هم وجود داشته باشند. نظیر صفت «خالق» که از وابستگی وجودی مخلوقات به ذات الهی انتزاع می شوند و زمانی خدا به صفت خالقیت متصف می شود که هم خدا و هم مخلوقات و هم رابطه میان خدا و مخلوقات در نظر گرفته شود.
ابنمیمون اعتقاد به صفات به معنای واقعی را درباره خداوند خطا می داند؛ زیرا با وحدانیت خداوند به معنای بساطت مطلق او در تناقض است. از دیدگاه او کسی که خدا را دارای صفات ذاتی و واقعی تصور می کند، ندانسته اعتقاد خود را به خدای واحد نفی می کند و چنین تصوری، مساوی است با تصور امر محالی که اصلاً وجود ندارد.[3]
ابن میمون بر این باور است که توصیف خداوند به اوصاف، از قبیل توصیف یک شیء بر اساس افعال آن است؛ زیرا ما صفات ذات نداریم و فقط ذهن ما از افعال الهی صفاتی را انتزاع می کند و به او نسبت می دهد.[4]
او بر این نظر است که همانطور که خداوند جسم ندارد، هیچ گونه صفت ذاتی نیز ندارد؛ چون صفت غیر از ذات موصوف است و در واقع حالتی از ذات است، پس عرض است. اگر صفت عین ذات موصوف (خداوند) باشد، در این صورت صفت، شرح اسم خدا یا فقط تکرار موصوف در گفتار خواهد بود، اما اگر صفت معنایی زائد بر موصوف داشته باشد، اشکالات زیادی از جمله تعدّد قدما(چند قدیم) و ترکیب در ذات خداوند لازم می آید.[5]
به عقیده ابن میمون اینکه تورات خداوند را با اوصاف جسمانی توصیف کرده، بخاطر این است که قوای ادراکی عموم مردم به جز اهل علم، ضعیف است.[6] مردم عادی مانند کودک شیرخواری هستند که حقیقت مفاهیم بلند را نمی توانند هضم و درک کنند. از این رو تورات به لسان بنی آدم تکلم کرد تا مردم عوام آن را بفهمند و به وجود خداوند هدایت یابند وگرنه با این عبارات لحظه ای تجسیم به ذهن حکما خطور نکرده است.[7] به عنوان نمونه درک مردم از شیئِ دارای حیات این است که برخوردار از نفس باشد و لذا خدا در تورات به صاحب نفس توصیف شد. یا افعالی مثل کلام و ایجاد که در ما به آلات و ابزار جسمانی درک می شوند. از این رو تورات هم برای خداوند ابزاری مانند لب، زبان، پا، دست و صوت را آورده است.[8]
پاسخ:
اشکال بیان شده ابن میمون در صورتی وارد است که صفات خدا را زائد بر ذات خداوند بدانیم، چنانکه خودش نیز بدان اشاره کرده است[9] اما در نظر کسانی که صفات خداوند عین ذات اوست، این اشکال وارد نیست؛ زیرا اگر تعددی در صفات مشاهده می شود، این به لحاظ مفهومی است ولی در عالم واقع، عینیت وجودی دارند. به عبارت دیگر بین ذات و اوصاف خدا مانند علم، قدرت و حیات و نیز بین خود صفات الهی تغایر اعتباری و مفهومی برقرار است ولی در خارج همگی به وجودی واحد که همان وجود مطلقِ غیر متناهی است، موجود هستند.[10]
علامه طباطبایی نیز می فرماید: «مراد از این وحدت در ذات الهی، وحدت عددى(یک فرد در مقابل دو فرد و بیشتر) یا وحدت نوعی(یک نوع مانند انسان) یا وحدت جنسی(یک جنس مانند حیوان) كه درباره ساير موجودات عالم داراى كثرت بكار مى رود، نيست. این انواع وحدت لایق ذات خداوند نیست؛ زیرا در این صورت کثرت برای او قابل فرض است. از این رو صفاتى مانند الوهيّت، علم، قدرت و حيات كه در خداست، احدى با او در آن صفات شريك نيست و بخاطر داشتن چند صفت، وحدتش مبدّل به كثرت نمى شود؛ زیرا علم او چون علوم ديگران و قدرت و حياتش چون قدرت و حيات ديگران نيست.[11] تكثّرى كه در صفات او هست، تنها تكثر مفهومى است و گرنه هيچ يك از علم و قدرت و حياتش غير ديگرى نيست، بلكه او عالم است بقدرتش و قادر است بحياتش، و حىّ است به علمش. آن صفات چيزى را بر ذات او نمى افزايند، خود صفات هم اگر به يكديگر اضافه شوند، موجب تعدّد و تكثّر در ذات نمى گردند.»[12]
پی نوشت:
[1]. موسیابن میمون، دلاله الحائرین، تحقیق حسین آتای، بی چا، استانبول: مکتب الثقافه الدینیه،1972م، ص 231
[2]. ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ترجمة بهزاد سالکی، چاپ دوم، تهران: مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفة ایران، 1388، ص 254
[3]. موسیابن میمون، دلاله الحائرین، ص 115 و 147- 149
[4]. همان، ص 118-122
[5]. همان، 115 - 117
[6]. همان، ص 71-72
[7]. همان، ص 77 و 109
[8]. همان، ص 106
[9]. همان، ص 147
[10]. جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، چاپ سوم، قم: المركز العالمي للدراسات الإسلامية،1412ق، ج 2، ص 39
[11]. ظاهراً علامه برای معانی این اوصاف، امری تشکیکی قائل است، یعنی دارای مراتب مختلف هستند و خداوند بالاترین مرتبه این اوصاف را که مثلاً علم بی نهایت یا قدرت بی نهایت است، دارا می باشد.
[12]. سید محمد حسین طباطبایی، تفسیرالميزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، چاپ دهم، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1377، ج1، ص 595 و ج 6، ص 102
افزودن نظر جدید