تعريف سوم براي عبادت
مي توان براي عبادت تعريف سومي بيان كرد و برداشت وجداني خود را در قالب آن تعريف ريخت و آن اين كه:
عبادت خضوع در برابر كسي است كه او را خدا و يا مبدأ كارهاي خدايي بدانيم و بينديشيم.
از سويي شكي نيست كه كارهاي مربوط به جهان خلقت و آفرينش؛ مانند تدبير امور جهان، زنده كردن و ميراندن افراد، روزي دادن به جانداران و مغفرت و بخشيدن گناهان، از آنِ خدا است. اگر آيات [1] مربوط به اين امور را مورد مطالعه قرار دهيد، خواهيد ديد كه قرآن با اصرار بسيار اين نوع كارها را از آن خدا دانسته و از انتساب آنها به غير او، به شدت جلوگيري مي كند.
و از ديگر سوي، مي دانيم كه جهان آفرينش، جهان سازمان يافته و منظّمي است و هر فعل كه در اين جهان رخ مي دهد، بدون اسباب فراواني كه همگي منتهي به خدا مي گردد، انجام نمي پذيرد و خود قرآن در مواردي به علل همين افعال، كه جز خدا هستند ولي به فرمان او كار مي كنند، تصريح كرده است؛ مثلاً قرآن با تأكيد خاصي بيان مي كند كه مُحيي و مُميت خدا است؛ چنان كه مي فرمايد:
«وَهُوَالَّذِي يُحْيي وَيُميتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ» [2] .
«او است كه زنده مي كند و مي ميراند و شب و روز را جانشين يكديگر مي سازد.»
ولي همين قرآن در آيات ديگر، فرشتگان را مُميت (گيرنده حيات) معرفي مي كند و مي فرمايد:
«حَتَّي اِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» [3] .
«وقتي مرگ يكي فرا رسد، فرستادگان ما جان آنها را مي گيرند.»
بنابر اين راه جمع اين است كه بگوييم: «فاعليت و سببيّت اين علل طبيعي؛ اعم از مادي و غير مادي؛ مانند فرشتگان، به اذن و دستور و فرمان خدا است و فاعل مستقل خودِ خدا است.» و به ديگر سخن: «اين دو فاعل در طول يكديگرند؛ يكي فاعل مستقل و ديگري فاعل بالتبع و اين يكي از معارف بلند قرآن است كه از مطالعه آيات فراوان درباره افعال خدا استفاده مي شود. بنابر اين اگر انساني افعال الهي را از او منقطع بداند و بگويد كه اين كارها به موجودات نوراني از فرشته و اوليا واگذار شده و به آنان تفويض گرديده است و با اين اعتقاد در برابر آنان خضوع كند، بطور مسلم خضوع او عبادت و عمل او شرك در عبادت خواهد بود.
به عبارت ديگر، معتقد شود كه خداوند انجام اين كارها را به آنها تفويض كرده است و آنان بطور مستقل به چنين كارهايي قيام و اقدام مي كنند. در اين صورت آنها را «مثل» و «نِدّ» خدا درآورده است، شكي نيست كه چنين اعتقادي عين شرك و هر نوع درخواست و خضوع با چنين اعتقاد، عبادت و پرستش آنها خواهد بود، همچنانكه قرآن مي فرمايد:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ اَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ» [4] .
«برخي از مردم براي خدا مثل و شريك قرار داده اند و آنها را بسان خدا دوست دارند.»
هيچ موجودي نمي تواند در محيط انديشه، «نِدّ» و «مثل» خدا باشد، مگر اين كه در انجام كار يا كارها، مستقل و تام الاختيار عمل كند. در غير اين صورت؛ يعني اگر به فرمان و اذن او كار كند، نه تنها نِدّ و مثل او نيست كه موجود مطيعي بوده، به فرمان او انجام وظيفه مي كند.
اتفاقاً مشركان دوران رسالت، درباره خدايان مورد پرستش، به نوعي استقلال در انجام امور الهي معتقد بوده اند.
كم رنگ ترين عقيده شرك در دوران جاهليت، اين بود كه گروهي فكر مي كردند حق تقنين و تشريع به احبار و رهبان تفويض گرديده [5] و يا شفاعت و مغفرت، كه حق مختص خدا است، به بتها و معبودهاي آنان واگذار شده است و آنان در اين كار مستقل مي باشند و لذا آيات مربوط به شفاعت اصرار دارد كه هيچ كس بدون اذن خدا نمي تواند شفاعت كند. [6] اگر عقيده آنان اين بود كه معبودهاي آنان به اذن خداوند شفاعت خواهند كرد، ديگر اصرار بر مسأله نفي شفاعت بدون اذن خداوند، چندان لزومي نداشت.
گروهي از حكماي يونان براي هر نوع از انواع جهان، خدايي پنداشته و تصور مي كردند كه تدابير اين انواع به آنان تفويض و تدبير جهان كه فعل خداوند است به آنان سپرده شده است. آن گروه از عرب جاهلي كه فرشتگان و ستارگان سيار و ثابت را مي پرستيدند، به خاطر اين بود كه تصور مي كردند تدبير جهان خلقت و انسان، به آنان تفويض شده و خداوند از مقام تدبير بكلي معزول شده است و آنان با اختيار تام، مالك تدبير جهان مي باشند. [7] از اين جهت هر نوع خضوع و كرنشي كه با اين عقيده همراه و مجسم كننده اين احساس باشد، عبادت و پرستش شمرده مي شود.
گروه ديگري از عرب جاهلي، در حالي كه اصنام و اوثان چوبي و فلزي را خالق و آفريدگار خود و يا مدبّر جهان و انسان نمي دانستند ولي آنها را مالكان مقام شفاعت مي شمردند و مي گفتند:
«هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّهِ»
«اينان شفيعان ما نزد خدا هستند.» [8] .
روي همين انديشه باطل كه آنها مالك مقام شفاعت هستند، آنها را پرستش كرده، و پرستش آنها را مايه تقرب به درگاه الهي مي پنداشتند، آنجا كه مي گفتند:
«ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِيُقَرِّبُونا اِلَي اللَّهِ زُلْفي» [9] .
«ما آنها را نمي پرستيم مگر براي اين كه ما را به خدا نزديك سازند.»
خلاصه، هر نوع عملي كه از چنين احساسي سرچشمه بگيرد و حاكي از يكنوع سرسپردگي باشد، عبادت شمره خواهد شد. در برابر آن، هرگونه رفتاري كه از چنين اعتقادي سرچشمه نگيرد و فردي بدون داشتن چنين اعتقادي در برابر موجودي خضوع كند و يا تكريم و تعظيم نمايد، عبادت و شرك نخواهد بود؛ مثلاً سجده عاشق براي معشوق، فرمانبر بر فرمانده، زن بر شوهر و... عبادت نيست، گر چه در دين مقدس اسلام حرام است، زيرا بدون اذن خدا هيچ كس نمي تواند حتي صورت عبادت را (البته صورت عبادت نه خود آن) درباره كسي انجام دهد، مگر اين كه به فرمان و اذن او باشد.
* * *
[1] قصص: 73؛ نمل: 60-64؛ زمر: 5 و 6.
[2] مؤمنون: 80.
[3] انعام: 61.
[4] بقره: 165.
[5] توبه: 31 «اِتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ اَرْباباً مِنْ دوُنِ اللَّه».
[6] بقره: 255، «مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِه».
[7] ملل و نحل، ج 2، ص 244.
[8] يونس: 18.
[9] زمر: 3.