7. توسل به انسان هاى پاك و والا

در گذشته، موضوع سخن، توسل به دعاى انسان ها پاك ووالا بود، و فرد حاجتمند از آنها درخواست مى كرد كه درباره وى دعا كنند و در حقيقت دعاى آنان وسيله تقرب او به شمار مى رفت.
ولى موضوع سخن فعلاً توسل به خود ذوات قدسيه و يا قرب و منزلت ومقام آنان در پيشگاه الهى است و فرد نيازمند بدون اينكه از آنان درخواست دعا كند، قرب معنوى و حرمت آنان را، بين خود وخدا واسطه قرار داده و از خدا مى خواهد به خاطر اين انسان هاى پاك و حرمت وارزش آنان در نزد او، و محبوبيتى كه در پيشگاه الهى دارند، نياز او را برطرف نمايد واين نوع توسل ها با تعبيرهاى گوناگون صورت مى پذيرد.
خدا به عزيزان درگاهت،
به قرب و منزلت اولياء گراميت،
به حق پيامبر و آل پاكش و...
در اين تعبيرها و مانند آن، مايه قرب و وسيله كارساز، شخص انسان والا، وصفات برجسته او است و درباره اين نوع توسل، افزون بر رواج و گسترش آن ، ميان مسلمانان، روايت صحيحى به نام «حديث ضرير»، وارد شده و گروه مخالف نيز بر صحت و استوارى آن اعتراف مى نمايد.
از آنجا كه شيوه استدلال در گرو نقل حديث با تمام خصوصيات آن مى باشد ما با اجازه خواننده گرامى متن آن را نقل و ترجمه مى كنيم:
عثمان بن حنيف مى گويد: انّ رجلاً ضريراً أتى النبي، فقال: ادع اللّه أن يعافيني؟
فقال (صلى الله عليه وآله وسلم): إن شئتَ دعوتُ، وإن شئتَ صبرتَ وهو خير؟
قال: فادْعُه، فأمره (صلى الله عليه وآله وسلم)أن يتوضأ فيُحسِنَ وضوءَه ويصلِّي ركعتين ويدعوَ بهذا الدعاء: «اللهمّ إنّى أسألك وأتوجه إليك بنبيّك محمّد، نبى الرحمة يا محمد إنّى أتوجه بك إلى ربّى في حاجتى لتقضى، اللّهمّ شفّعه فيّ.
فقال ابن حنيف: «فواللّه ماتفرقنا وطال بنا الحديثُ حتى دخلَ علينا كأن لم يكن به ضرّ».(1)
عثمان بن حينف مى گويد: نابينايى خدمت پيامبر آمد، و گفت: دعا كن خدا به من شفا دهد. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: اگر بخواهى دعا مى كنم، و اگر مى توانى صبر كن وآن بهتر است. نابينا گفت: خدا را بخوان، دعا كن! در اين موقع پيامبر فرمود: وضوى نيكو بگير و دو ركعت نماز بخوان و پس از آن چنين دعا كن.
پروردگارا! من از تو مسألت مى كنم و به سوى تو به پيامبرت«محمد» كه پيامبر رحمت است روى مى آورم.
اى محمد من به وسيله تو به پروردگارم رو آورده تا حاجتم را برآورده شود. پروردگارا! شفاعت او را در حقّ من بپذير.
ابن حنيف مى گويد:ما در محضر رسول خدا بوديم، طولى نكشيد كه اين پيرمرد بر ما وارد شد تو گويى اصلاً نابينا نبوده است.
استدلال با اين حديث در گرو صحت سند و كمال دلالت است. امّا از نظر سند ترمذى مؤلف سنن مى گويد: اين حديث، حديث زيبا و صحيح است.
ابن ماجه ناقل ديگر حديث مى گويد: حديث صحيح است. اتفاقاً خود ابن تيميه نيز به صحت سند آن اعتراف كرده است.(2) رفاعى يكى از نويسندگان وهابى معاصر مى گويد: شكى نيست كه اين حديث صحيح و مشهور است.(3)
بنابراين درباره سند نبايد گفتگو نمود، چيزى كه هست بايد دلالت آن را بر تجويز چنين توسلى روشن ساخت.
براى روشن شدن دلالت بايد دو نكته را به خاطر سپرد.
1. درخواست نابينا از پيامبر چه بود؟!
2. پيامبر براى برآورده شدن حاجت او چه نوع توسلى را به او آموزش داد؟!
و خلط ميان اين دو، باعث مغالطه مى شود.
شكى نيست كه آن مرد نابينا از پيامبر درخواست دعا كرد، يعنى به دعاى پيامبر متوسل شد، و در اين گفتگويى نيست.
سخن در دعايى است كه پيامبر به آن نابينا تعليم كرد، در آن دعا پيامبر به او آموزش داد كه به شخص و شخصيت پيامبر متوسل شود و آن را ميان خود و پروردگارش واسطه قرار دهد، تا خدا دعاى او را بيامرزد.
گواه بر اين مطلب كه در آموزش پيامبر توسل به شخص مطرح است، جمله هايى است كه در خود حديث وارد شده و ما به آنها اشاره مى كنيم:
1. «أللّهمّ إنّي أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك».
لفظ «بنبيّك» متعلق به دو فعل پيش از آن است:
الف: أسألك بنبيّك.
ب: أتوجه إليك بنبيّك.
جه جمله روشنتر از اين كه سائل از خدا به خاطر شخص پيامبر سؤال مى كند. در اين صورت او به شخص پيامبر متوسل شده و از خدا به خاطر احترام او درخواست حاجت كرده است.
2. «محمد نبىّ الرّحمة».
اين جمله روشنترين گواه است كه او شخص پيامبر را كه مظهر رحمت است را واسطه قرار داد. شگفت آنجاست كه اين جريان بار ديگر در عصر عثمان تكرار شد و مشكل مرد حاجتمندى با توسل به اين دعا حل گشت، با اين تفاوت كه در رويداد اول پيامبر معلم آن نابينا بود، ولى در آنجا صحابى بزرگ عثمان بن حنيف . اينك تفصيل آن را از معجم كبير طبرانى نقل مى كنيم.
مردى در زمان حكومت عثمان چند بار براى انجام كارش پيش عثمان رفت، ولى موفق نشد، روزى عثمان بن حنيف را ديد و جريان را با او در ميان نهاد وى گفت برو وضو بگير و دو ركعت نماز بگزار و بگو:
«اللّهمّ إنّى أسألك وأتوجّه إليك بنبيّنا(4) محمّد نبى الرحمّة، يا محمّد إنّى أتوجّه بك إلى ربّك لتقضى حاجتى».
«پروردگارا! من تو را مى خوانم و به وسيله پيامبر رحمت «محمد»،به سوى تو روى مى آورم، اى پيامبر رحمت، من به وسيله تو رو به خداى تو آوردم، تا حاجتم برآورده شود».
وى اين كار را انجام داد و پيش خليفه رفت و حاجت او برآورده شد، سپس با عثمان بن حنيف ملاقات كرد و سند دعا را خواست وى گفت من با گروهى در حضور پيامبر بوديم كه مردى مبتلا به درد چشم آمد، و از حضرت درخواست دعا كرد پيامبر به او همين كار را كه من به تو گفتم تعليم داد.(5)
3. «يا محمّد إنّي أتوجه بك إلى ربّى».
لفظ «بك» در جمله ياد شده حاكى است كه واسطه شخص پيامبر است بنابراين او هر چند از پيامبر درخواست دعا كرد، و در اين درخواست براى مدعاى ما گواهى نيست.
ولى در دعايى كه پيامبر به شخص نابينا آموزش داد كراراً شخص رسول خدا ومقام و منزلت ورحمة للعالمين بودن مايه توسل بوده است.جمله «وشفّعه فيّ» يك احتمال بيش ندارد، وآن اين كه شفاعت اورا در حق من بپذير.
گاهى تصور مى شود كه مفاد آن اين است كه دعاى او را در حقّ من بپذير، ولى اين بر خلاف ظاهر روايت است زيرا هرگز پيامبر دعايى در حق نابينا انجام نداد، تا از خدا بخواهد دعاى او را در حقّش بپذيرد بلكه پيامبر به خود نابينا دستور دعا داد، واگر خود پيامبر افزون بر دعاى نابينا دعا كرده بود، عثمان بن حنيف اين صحابى بزرگ آن را نقل مى كرد.
گذشته از اين فرض كنيم خود پيامبر فزون بر دعايى كه تعليم نابينا نمود، نيز دعا كرده ضرر به استدلال نمى زند زيرا محور استدلال دعاى پيامبر نيست، محور استدلال دعايى است كه به نابينا تعليم كرد و در آن به شخص پيامبر و مقام و موقع او توسل صورت پذيرفته است.
شما اين حديث را بدست هر زبان دان بى طرف و غير پيشداور بدهيد از اين حديث جز توسل به مقام پيامبر و شخصيت او چيزى از انديشه او خطور نمى كند.
ابن تيميه و پيروان مكتب او وقتى در مقابل چنين حديث صحيحى به زانو در مى آيند، دست وپا مى كنند كه در دلالت حديث ايجاد خدشه نمايند، و در جمله هاى زيادى كه صريح در توسل به شخص پيامبر است لفظ «دعا» را در تقدير مى گيرند و آنان مى گويند:
مقصود از «أتوجه إليك بنبيّك» يعنى «بدعاء نبيّك». ناگفته پيدا است اين نوع تأويل منشائى جز پيشداورى ندارد و يك چنين تقديرها با تمام جمله هايى كه يادآور شديم سازگار نيست.
اگر براستى مرد نابينا به دعاى پيامبر متوسل شده پس چرا پيامبر به او فرمود بگو«محمد نبى الرحمة» و نيز فرمود: «يا محمد انّي أتوجّه إليك» .گذشته از اين تقدير كلمه دعا جمله را ركيك و ناموزون مى سازد.
آلوسى بغدادى (متوفاى 1270) كه او از مروجين مكتب وهابيت است در اين مورد زانو به زمين زده، و تسليم حق شده است و مى گويد: توسل به مقام افراد صالح اعم از پيامبر و غير پيامبر مانعى ندارد به شرط اين كه بدانيم كه فرد در نزد خدا داراى مقامى است. (6)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . سنن ترمذى:5، كتاب دعوات، باب 119، شماره 3578; سنن ابن ماجه:1/441 شماره 1385; مسند احمد:4/138.
2 . مجموعه رسائل ومسائل:1/13 و مى گويد: ابوجعفر وارد در سند ابوجعفر خطمى است كه ثقه است، افزون بر آن در برخى اسانيد حديث، وصف خطمى پس از «ابوجعفر» وارد شده است.
3 . التوصل إلى حقيقة التوسل:158.
4 . ولى طبق نقل ترمذى «بنبيّك».
5 . معجم طبرانى: 9/30ـ 31، شماره 8311، چون تفصيل جريان در زمان خود عثمان بن حنيف در روايت نخستين، نقل كرديم، در اين مورد ، به اختصار برگزار نموديم.
6 . روح المعانى:6/128.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------