ب: دلالت حديث

وضع سند حديث ابوالهيّاج، از آنچه گفتيم، روشن شد. پيداست با حديثى چنين كه راويانش متهم به خطاى در نقل و تدليس در روايت اند، نمى توان بر حكمى شرعى استدلال كرد. خاصّه آنكه، با فرضِ چشم پوشى از قدح راويان حديث فوق، دلالت آن نيز بر مدّعا ضعيف و مخدوش است. براى روشن شدن اين مسئله، ضرورى است دو واژه كليدى در فهم حديث را بررسى كنيم:
1. قبراً مشرفاً،
2. إلاّ سوّيته.

درباره واژه اول (مشرفاً) يادآور مى شويم: «مشرف» از مادّه «شرف» به معنى علوّ و بلندى گرفته شده است. كسانى كه از نژاد والايى برخوردارند(همچون فرزندان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم))«شريف» ناميده مى شوند و به كوهان شتر نيز كه از ساير اعضاى بدن وى، ارتفاع چشمگيرى دارد «شرف» گفته مى شود.

در تاج العروس آمده است: «الشرف العلوّ والمكان العالي، ومن البعير سنامه، وشُرفات القصر أعاليه»: «شرف به معنى بلندى و مكان بلند است. كوهان شتر را شرف مى نامند و نقاط بلند و مرتفع كاخها، و احياناً بلنديهاى روى ديوار نيز «شرفه» ناميده مى شود».(1)

آيا مقصود از «مشرفاً» هر نوع بلندى است يا بلندى خاصى همچون بلندى شبيه به كوهان شتر يا بلندى پشت ماهى؟! با توجه به مفهوم واژه دوم«سوّيته» خواهيم ديد كه مقصود بلندى خاصى است.

درباره واژه دوم نيز يادآور مى شويم :فعل «سوَّيتَه» در حديث، از مادّه «تسويه» گرفته شده كه در لغت عرب، دو كاربرد دارد:

1. برابرى چيزى يا چيزى، در اندازه، چگونگى و غيره، مانند مساوات دو خط متوازى در طول،يا برابرى دو سيب در رنگ و بو. در اين كابرد، فعل «سَوّى» دو مفعول برمى دارد و مفعول دوم نيز بايد با حرف جرّ (مانند «با)» همراه باشد. مانند: سوّى هذا بهذا: اين دو شىء را با هم يكسان كرد.

2.از(2) بين بردن ناهمواريها و زدودن كجيها و پستى و بلنديها از پيكره يك شىء. در اين كاربرد، فعل «سَوّّى» يك مفعولى بوده، و نيازى به مفعول دوم نخواهد داشت. مثلاً هرگاه نجّار، ناهمواريهاى چوبى رابا تراشيدن آن از بين ببرد، گفته مى شود:سوّى الخشب.

تفاوت (3)ميان دو كاربرد روشن است: در كاربرد نخست، «مساوات» وصفى است قائم به دو شىء، در حالى كه در دومى وصفى است قائم به يك شىء( به اعتبار زدودن ناهمواريهاى آن بدون اينكه مقايسه اى در كار باشد).

اكنون كه مفهوم هر دو لفظ («مشرفاً » و«سوّيته)» براى ما روشن شد، بايد گفت حديث درباره كيفيت خود قبر سخن مى گويد(به دليل يك مفعولى بودن آن در حديث) نه در مقايسه آن با زمين، والاّ لازم بود بفرمايد: «إلاّ سَوَّيتَه بالأرض».

غرض آن حضرت اين بود كه ابى الهيّاج هر قبرى را كه در آن ناهموارى و بلندى و پستى (مانند كوهان شتر، و يا پشت ماهى) وجود دارد صاف كند و به صورت مسطّح دربياورد، و حديث گواه بر اين است كه بايد روى قبر مسلمان، مسطح باشد، نه مسنَّم، مانند پشت ماهى.

در آن زمان سطح قبور هموار نبود، ووسط آن ها مانند كوهان شتر ارتفاع داشت، ويا به صورت پشت ماهى بود، امام دستور داد كه ابى الهياج قبور را از اين حالت بيرون آورد. اين سخن چه ارتباطى به ويران كردن قبر از اساس و يا تخريب ابنيه روى آن دارد؟!

اتفاقاً ناقلان حديث وشارحان آن، حديث را به نحوى كه گفتيم، تفسير كرده اند:

1.مسلم نويسنده «صحيح» اين روايت را تحت اين عنوان آورده است:«باب الأمر بتسوية القبر» و معنى اين عنوان اين است :«بابى كه در آن روايت مربوط به صاف كردن قبر وارد شده است». واين حاكى از آن است كه نويسنده حديث نيز از «مُشرف» ضدّ مسطح، و از «تسويه» تسطيح آن را فهميده است.

2. مسلم در آغاز اين باب نقل مى كند كه: فضالة بن عبيد با گروهى در سرزمين روم بود. يك نفر از ياران وى درگذشت و او به دفن وى پرداخت و قبر وى را مسطح كرد و گفت: از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)شنيده ام كه قبرها را مسطّح و مساوى سازيد.

همه اين قراين گواهى مى دهد كه مقصود از «مشرفاً»، بلندى سطح قبر از زمين نيست، بلكه بلندى خاصى در خود قبر، مدّ نظر مى باشد(اعم از آنكه با زمين مساوى، و يا بلندتر و پست تر از آن باشد).

3. نووى در توضيح اين حديث مى گويد: قبر نبايد اززمين بلندتر يا سطح آن مسنَّم(پشت ماهى) باشد، بلكه بايد يك وجب از زمين بلندتر و روى آن مسطّح باشد.(4)

4. قُرطبى در تفسير خود، حديث ياد شده را نقل كرده و مى گويد: از حديث برمى آيد كه مسطّح بودن سنت، و مسنّم بودن بدعت است.(5)

5.ابن حجر عسقلانى ضمن بيان استحباب مسطّح بودن روى قبر، مى نويسد: مقصود از حديث ابى الهياج آن نيست كه قبر با زمين از نظر سطح يكسان باشد، بلكه مقصود آن است كه روى قبر، صاف و مسطّح باشد، هر چند خود قبر بلندتر از زمين باشد.

چنانچه(6) همه اين سخنان را نيز ناديده گرفته (فرض كنيم كه حديث مى گويد قبر را بايد با زمين يكسان كرد)، باز استدلال به اين حديث بر تخريب ابنيه قبور دو اشكال جدّى دارد:

اوّلاً: برابرى قبر با زمين، بر خلاف اتفاق آراى همه فقهاى اسلام است، زيرا همگى اتفاق دارند كه قبر بايد يك وجب از زمين بلندتر باشد.(7)

ثانياً: اگر تفسير ياد شده را بپذيريم وبگوييم حديث ناظر به لزوم برابرى قبر با زمين است، بايد قبر را تخريب كرد و آن را با زمين يكسان نمود، نه بنايى را كه روى قبر ساخته شده است.اساساً حديث، ناظر به بناى روى قبر نبوده و محور سخن در آن، خود قبر است، نه بنا و سايبان روى آن!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . تاج العروس، ج23، ماده شرف.
2 . مانند آيه : (إِذْنُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمين) (شعراء/98).
3 . مانند آيه: (الَّذى خَلَقَ فَسَوّى) (اعلى/2).
4 . نووى، شرح صحيح مسلم:7/41.
5 . قرطبى، تفسير: 2/380، تفسير سوره كهف.
6 . ارشاد السارى:2/468.
7 . الفقه على المذاهب الأربعة: 1/420.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------