9- زندگى پس از مرگ يا حيات برزخى
آگاهى از سرنوشت انسان پس از مرگ، از مسائلى است كه مورد علاقه اكثر انسانها مى باشد، و غالباً مى خواهند بدانند كه حقيقت مرگ چيست؟
آيا مرگ پايان زندگى است، و چراغ زندگى بامرگ انسان خاموش مى شود، وپس از آن جز تاريكى و نيستى چيز ديگرى نيست؟يا مرگ دريچه اى است به جهان ديگر; جهانى برتر و روشنتر، و در حقيقت، پلى است كه انسان از آن عبور كرده، وارد زندگى ديگرى مى شود؟
اصولاً مسائل فلسفى را مى توان به دو نوع تقسيم كرد:
1. مسائلى كه جنبه تخصصى داشته و فقط يك گروه (فلاسفه) مى خواهند و مى توانند درباره آنها بينديشند و نظر بدهند.
2. مسائلى كه جنبه همگانى دارد و در فطرت هر آدميزادى، نوعى كشش و علاقه به تفكر در آن ها وجود دارد. مسأله زندگى پس از مرگ از قسم دوم است.
همانند مسأله تقدير و سرنوشت كه در عين فلسفى بودن همگانى نيز هست، هر چند ممكن است انديشه همگانى به كشف حقيقت كمك نكند، بلكه فكر تيزبين فيلسوف مى تواند افق را روشن كند.
آگاهى از سرنوشت انسان پس از مرگ در گرو بررسى سه اصل مهم درمورد انسان است:
1. واقعيت انسان چيست، آيا واقعيت او همين هيكل مادى اوست يا اصالت از آنِ چيز ديگر است كه با بدن نوعى پيوند دارد؟
2. حقيقت مرگ چيست، آيا مرگ پايان زندگى است يا دريچه اى است براى ورود به زندگى در جهان ديگر؟!
3. با فرضِ بقاىِ حقيقت انسان بعد از مرگ، ارتباط ميان اين دو نوع زندگى چگونه است؟!
اينك درباره هر سه اصل ، سخن مى گوييم: