فصل سوّم : شيعه و اصول دين
پس از بيان فصول گذشته و روشن شدن راه و روش شيعيان در اتخاذ دين و اينكه مرجع احكام دينى از نظر آنان بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، قرآن و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشند و بس . اين امرى است كه با استناد به آيات قرآن كريم و روايات متعدده منقول از كتب اهل سنّت به اثبات رسيده و يقيناً كسى كه اهل انصاف و درايت باشد، ديگر شك و شبهه اى براى او در وجوب متابعت از اهل بيت عليهم السّلام باقى نخواهد ماند.
اينك مى پردازيم به بيان عقايد شيعيان در اصول دين و چون كتاب ما، كتاب كلامى نيست ، لذا به اندازه اى كه عقايد شيعيان در مسائل اعتقادى روشن شود، بحث مى كنيم و از بيان مباحث جزئى و ردّ و ايراد حتى الا مكان خوددارى نموده ، طالبين تحقيق را به كتب كلامى ارجاع مى دهيم .
واضح و روشن است كه در ((اصول دين )) نمى توان به ((ظن )) و ((گمان بسنده كرد، بلكه انسان مسلمان ، نسبت به مسائل اعتقادى اش بايد ((يقين )) داشته باشد، تا هيچ احتمال خلافى در آنچه او به آن معتقد است ، راه پيدا نكند و الاّ ((تصديق قلبى )) پيدا نخواهد كرد و بدون تصديق قلبى نيز ((ايمان كامل )) نخواهد شد.
يقين پيدا كردن به اصول دين نيز متوقف است بر اينكه هر فرد مسلمان نسبت به هر اصلى كه معتقد مى شود، براى آن دليل و ((برهان )) داشته باشد، به همين جهت ((تقليد)) در اصول دين مذموم و بلكه ((باطل )) است ؛ زيرا انسان به يقين مطلوب نمى رسد و بدون يقين ، اعتقاد كامل نمى شود.
احتمال مى رود آياتى كه در قرآن كريم در رابطه با ((ذم )) تقليد نازل شده است همين معنا را افاده كند تا به ما بفهماند كه انسان آگاه و عاقل هيچ وقت نظر ديگران را در اصل و اساس دين ، دخالت نمى دهد، مگر اينكه دليل و برهانى قاطع برايش اقامه شود كه در اين صورت از روى دليل پذيرفته است ، نه از روى تقليد.
اما تقليد در فروع دين نه تنها مذموم نيست ، بلكه براى اكثريت قريب به اتفاق افراد واجب است ؛ زيرا استخراج احكام از منابع و مدارك آن ، براى همه مردم مشكل است بلكه اگر همه بخواهند از روى دليل احكام را به دست بياورند، اختلال در نظام معاش و زندگى مردم پيدا خواهد شد، براى اينكه استخراج احكام ، كار يك روز و دو روز و ده روز نيست ، بلكه سالها رنج ، مشقت ، زحمت ، تلاش ، فكر و تحصيل لازم دارد؛ زيرا همان طورى كه خواهد آمد، اجتهاد، بر شرايطى متوقف است كه از جمله آن ، تحصيل علوم پايه است كه مقدمات اجتهاد ناميده مى شود مثل ادبيات ، منطق ، تفسير، اصول فقه و غير آن كه مسلماً سالها وقت لازم دارد و فراگرفتن آن براى همگان ممكن نيست .
ولى اصول دين از طرفى اساس و ريشه دين است و از طرف ديگر اكثر ادله و براهين آن وجدانى و عقلى است به گونه اى كه هر انسانى ، از روى فطرت خودش مى تواند به اندازه فهم و شعورش براى اثبات آن دليل و برهان اقامه كند، يا با مطالعه چند كتاب و يا با سؤ ال از دانشمندان ، ادله كافى و لازم را به دست بياورد.
براى بيان عقايد شيعيان ابتدا كلامى را از مرحوم علامه محمد حسين آل كاشف الغطاء از كتاب ((اصل الشيعة و اصولها)) ذكر نموده و بعد به جزئيات بحث مى پردازيم . آن عالم و مصلح بزرگوار مى فرمايد: دين منحصر به پنج مطلب است :
1 - معرفت و شناخت خالق .
2 - معرفت و شناخت مبلغ دين .
3 - شناخت آنچه را كه بايد پذيرفت و به آن عمل نمود.
4 - آراسته شدن به فضايل اخلاقى و دورى از رذايل اخلاقى .
5 - اعتقاد به معاد.
پس ((دين )) عبارت است از علم و عمل ، و اسلام و ايمان از نظر معنا مترادف و داراى يك معنا هستند، اين دو كلمه (اسلام و ايمان ) اطلاق مى شوند بر معناى اعمى كه اعتماد بر سه ركن دارد: ((توحيد، نبوت و معاد)).
اگر كسى يكى از اين سه ((كلمه )) را منكر شود، نه مسلمان است و نه مؤ من و امّا اگر كسى به يگانگى خداوند و نبوت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و اعتقاد به روز جزا، اقرار و اذعان كند هم مسلمان است و هم مؤ من .
اين دو كلمه (اسلام و ايمان ) بر معناى اخصى هم اطلاق مى شوند كه عبارت است از اعتماد بر اركان سه گانه و ركن چهارمى كه عمل به دعائم و پايه هاى دين باشد؛ زيرا اسلام بر همين پايه ها استوار است و عبارت است از پنج چيز: نماز، روزه ، زكات ، حج و جهاد و به همين جهت است كه گفته اند: ايمان عبارت از اعتقاد قلبى و اقرار زبانى و عمل به اركان و دعائم دينى مى باشد.
پس هر موردى كه در قرآن كريم ، ايمان به خدا و رسول خدا و روز قيامت ذكر شده است ، مراد از آن اسلام و ايمان به معناى اول است و در هر موردى كه در قرآن ، عمل صالح هم به اين سه مورد اضافه شده است ، مراد از آن اسلام و ايمان به معناى دوم است و اصل در اين تقسيم ، اين آيه مباركه است كه : (قَالَتِ الاَْعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَكِن قُولُوَّاْ اءَسْلَمْنَا ...)(310) ؛ ((اعراب گفتند: ما ايمان آورده ايم ، به آنان بگو: شما هنوز ايمان نياورده ايد، بلكه بگوييد: اسلام آورده ايم )).
خداى متعال براى توضيح معناى ((ايمان )) مى فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِى ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَجَهَدُواْ بِاءَمْوَالِهِمْ وَاءَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ اُوْلََّبِكَ هُمُ الصَّ دِقُونَ)(311) ؛ ((مؤ منان واقعى تنها كسانى هستند كه ايمان به خدا و به رسول خدا دارند سپس هرگز شك و ترديدى به خود راه نداده (و به اين ايمان ثابت قدم بوده ) و با مال و جان در راه خدا جهاد مى نمايند اينها مؤ منان واقعى هستند)).
به اين معنا كه ايمان ، قول ، يقين و عمل است و اين اركان چهارگانه يعنى توحيد، نبوت ، معاد و عمل به اركان دين ، اصول اسلام و ايمان به معناى خاص مى باشد و جمهور مسلمين به آن معتقدند.(312)
منتها فرقى كه بين شيعيان و اهل تسنن وجود دارد در دو مورد است : يكى اينكه شيعيان ((امامت )) را نيز از ((اصول دين )) دانسته و آن را منوط به اختيار مردم نمى دانند، بلكه امامت را ادامه ((رسالت )) و امام را منتصب از جانب خداوند مى دانند، به اين معنا كه خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را امر به تبليغ رسالت مى كند، او با معجزه و آيات بينات ، نبوت خودش را به اثبات مى رساند، و بعد براى پيروان خود امام بعد از خودش را (كه خداى متعال او را به امامت برگزيده است ) معرفى مى كند و هر امامى هم ، قبل از رحلت از اين دنيا، امام بعد از خودش را به مردم مى شناساند كه مطالبى در بحث تشيّع چيست در اين رابطه گذشت و در فصول آينده نيز مفصلاً به آن خواهيم پرداخت .
اما اهل تسنن ، امامت را از اصول دين ندانسته و از ((فروع دين )) مى دانند و لذا براى اثبات آن تمسك به ((اجماع )) مى كنند، در حالى كه اجماع مفيد ظن است ، نه يقين و چون امامت فرع است ، تقليد را نيز در آن جايز مى دانند، چنانكه قائل به وجود نصّ و امام منصوص هم نيستند. بلكه هر كه را خواستند انتخاب مى كنند.
فرق دوم ، در اصل ((عدل )) است كه شيعيان و معتزله از اهل تسنن معتقدند كه يكى از اصول دين است و بيان آن خواهد آمد.