عقايد و آراى احسايى
نشر عقايد احسايى، با اعتراض و انتقاد جدّى و پيگير عالمان بزرگ قرن سيزدهم هجرى رو به رو شد. چون ذكر همه ى آراى وى در اين سلسله نوشتار، ميسور نيست، به ناچار، به اهمّ آنها اشاره خواهيم كرد. پيش از آن، وصف كلّى انديشه ى احسايى را يادآور مى شويم. نوشته اند:
شيخ احمد احسايى، علوم و حقايق را، به تمامى، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام مى داند و از ديدگاه او، حكمت ـ كه علم به حقايق اشياء است ـ با باطن شريعت و نيز با ظاهر آن، از هر جهت سازگارى دارد. او، معتقد است كه عقل، آن گاه مى تواند به ادراك امور نايل شود كه از نور اهل بيت عليهم السلام روشنى گيرد و اين شرط، در شناخت هاى نظرى و عملى، يك سان وجود دارد. درست است كه تعقّل در اصول و معارف دين، واجب است، امّا از آن جا كه حقيقت با اهل بيت عليهم السلام همراهى دارد، صدق احكام عقل در گرو نورى است كه از ايشان مىگيرد.(1)
شيخ احمد احسايى، در بسيارى از موارد، در تأليفات خود، مخصوصا شرح زيارت جامعه ى كبيره مى گويد: «از امام صادق عليه السلام شنيدم» و در برخى از موارد مى گويد: «شفاها از او شنيدم». مراد او، از اين عبارات، اين نيست كه در عالم بيدارى از ائمّه شنيده است، بلكه مرادش، چيزى است كه در رساله ى جداگانه اى نوشته است.
او مى گويد، در آغاز كار، به رياضت مشغول بودم.
شبى، در عالم خواب ديدم كه دوازده امام، در يك جا جمع بودند. من، به دامان حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام متوسّل شدم و عرض كردم: «مرا چيزى تعليم كنيد تا هر وقت كه مشكلى روى داد، و خواستم يكى از شما را در خواب ببينم، تا آن مشكل را پرسش كنيم، بتوانم.». آن جناب، اشعارى فرمود كه بخوان. بيدار شدم. بعضى از اشعار را فراموش كردم. بار ديگر به خواب رفتم. باز همان مجمع و امامان را در خواب ديدم و آن ابيات را مداومت و مواظبت كردم تا اين كه از تأييدات ايزدى و الهام ربّانى دانستم، مراد آن حضرت، مداومت در قرائت الفاظ آن اشعار نيست، بلكه بايد به مضمون آن متّصف شد. پس كوشش خود را به كار بردم و همت گماشتم و خود را به معانى آن متخلّق و معتقد ساختم. هر زمانى كه يكى از امامان را قصد مى كردم، در عالم رؤيا، به ديدار او مشرّف مىگشتم و حلّ مشكلات مسايل از ايشان مى كردم. تا آن كه مرا به ديار ايران گذر افتاد و با شاهنشاه قاجار و حاكمان، آميزش شد. اعتبارى يافتم. خوراك ايشان را خوردم پس از آن، حالت نخستين از من رفت. اكنون، كمتر، ائمّه عليهم السلام را در خواب مىبينم.(2)
به راستى آيا با اين ادّعا، مىتوان سخن از عقايد گوناگون به ميان آورد و جعل اصطلاح كرد!
احسايى، بر آن است كه تمسُّكاش به اهل بيت عليهم السلام در دريافت حقايق، سبب شده است كه در برخى مسايل، با بسيارى از حكما و متكلّمان، مخالفت كند. وى، در عين احاطه بر آراى حكما، مبانى فلسفى را تا آن جا پذيرفته است كه از ديد او با باطن تعاليم شريعت، در تعارض نباشد. در نتيجه، اصطلاحاتى هم كه به كار برده است، در مواردى، با آن چه از اين اصطلاحات در حكمت رايج فهميده مىشود، تفاوت دارد.
شايد از همين رو باشد كه برخى گمان كرده اند، آن چه در نظر عدّه اى، احسايى را بنيانگذار مكتبى بيرون از جريان مقبول اماميّه نمايانده است، مىتواند ناشى از دو عامل باشد: يكى، آسان فهم نبودن پارهاى از آراء، و ديگر، تندروى هايى از هر دو جانب مخالف و موافق او كه گاه با شناخت لازم نيز همراه نبوده است.(3)
اين تعليل، سبب نمىشود كه هر عقيدهى خلاف واقع و ناموزون وى، مورد اعتراض قرار نگيرد و احيانا، آن دسته از عالمان بزرگ كه به نقد و بررسى افكار وى پرداخته اند، به تند روى يا عدم فهم درست اصطلاحات به كار گرفته از سوى احسايى، متّهم گردند. همان طور كه پيش از اين يادآور شديم، نظريّه ى «تفويض» و طرح «جايگاه امام در آفرينش» نكتهاى نيست كه فهم آن آسان نباشد، بلكه موضوعى است كه پيش از وى، رواج داشت و از سوى پيشوايان معصوم عليهم السلام مورد مذمّت قرار گرفته است. علاوه بر آن، برخى از مدافعان احسايى، ضمن اعتراف به وجود متشابهات، در كلام احسايى، و توصيه به ديگران نسبت به اخذ محكمات كلمات وى، اظهار داشته است:
ما نمىگوييم حتما كلام متشابه شيخ احسايى و يا ديگران را تأويل صحيح كنند. اگر چه وظيفهى هر مسلمان، اين است كه گفتهى متشابه مسلمانان را تا هفتاد مرتبه تا آن جا كه مىتواند، توجيه كند و به محملهاى صحيح حمل كند، ولى لااقل، آن متشابه را به محكمات كلام خود او برگردانند.(4)
راستى، اگر سخنان هر نويسندهاى، تا هفتاد مرتبه توجيه گردد، هيچ مخالف و معاندى تمييز داده خواهد شد؟!
با تذكارى كه گذشت، به پارهاى ديگر از آراى احسايى اشاره مىشود: