الف) معاد جسمانى
معروفترين رأى احسايى، درباره ى كيفيّت معاد جسمانى است. همين نظريّه، دليل اصلى تكفير او از سوى برخى علما، از جمله ملا محمّد تقى برغانى بود كه گزارش آن را تنكابنى(5) و ديگران آورده اند.
احسايى، اصل «معاد جسمانى» را كه در آيات قرآنى و احاديث مستفيض، بر آن تأكيد شده، مىپذيرد، امّا تفسير ويژهاى از جسم ارايه می دهد كه مقبول دانشمندان مسلمان نيست. معناى متداول و عرفى معاد جسمانى، اين است كه آدمى، در حيات اخروى، مانند حيات دنيوى، داراى كالبد ظاهرى مركّب از عناصر طبيعى است. بدن، در سراى آخرت، محشور گرديده و نَفس، بار ديگر، به آن تعلّق مىپذيرد، و پاداشها و كيفرها و لذّات و آلامى كه جنبهى جزئى و حسّى دارند و تحقّق آنها بدون بدن و قواى حسّى امكانپذير نيستند، محقّق مىيابد.(6)
احسايى، معاد جسمانى را به اين معنا، نمىپذيرد و بر آن است كه اين نحوهى فهم با آن چه از تغيّر و تباهى در كالبد ظاهرى مىشناسيم، سازگار نيست و بايد پاسخ را در حقيقتِ جسم انسانى جست و جو كرد. وى، بحثى لغوى و حديثى دربارهى «جسم» و «جسد» مىآورد و توجّه مىدهد كه معانى اين هر دو واژه از آن چه به ذهن متبادر مىشود، گسترده تر است.(7)
بر اين اساس مىگويد، آدمى، دو جسد و دو جسم دارد: جسد اوّل، كالبد ظاهرى ما است كه از عناصر زمانى تشكيل يافته و از عوارض حيات دنيوى است، پيدا است كه اين جسد، در بردارنده ى حقيقت انسانى نيست؛ زيرا، در عين كاهش و افزايشى كه در آن روى مى دهد، حقيقت فرد و صحيفه ى اعمال او كاهش و افزايش نمىيابد. جسد اوّل، در واقع، به منزله ى جامه ى است كه بر تن داريم. اين جسد، در قبر، تجزيه و زوال مىپذيرد و سرانجام، به عناصر تشكيل دهنده ى خود در طبيعت باز مىگردد.(8)
آدمى را جسد دومى نيز هست به نام جسد هور قليايى(9) كه ويژگى هاى فناپذير جسد اوّل را ندارد و در قيامت برانگيخته مىشود. در حديث آمده است كه «طينت» آدمى، در قبر، به صورت «مستدير» باقى مىماند. اين طينت، همان جسد دوم است. معناى مستدير ماندن آن، اين است كه هيئت پيكرى و ترتيب اندامها را در دل خاك از دست نمىدهد. اين جسد، مركب از عناصر مثالى و لطيف زمين هورقليا است كه عناصرى برتر از عناصر دنيا هستند.(10)
جسد دوم، پيش از مرگ، در باطن جسد اوّل نهفته است و پس از زوال آن در خاك، خلوص يافته، در قبر بر جا مى ماند، امّا به سبب لطافتاش، قابل رؤيت نيست.(11)
مرگ آدمى، مفارقت روح از اين دو جسد است و اين مفارقت، با جسم اوّل صورت مىگيرد كه حامل روح در عالم برزخ است. جسم اوّل، جسمى است لطيف و اثيرى كه صورت دهنده ى آثار و قواى روح در حيات برزخى انسان است، همچنان كه جسد مادّى، صورت دهنده ى آثار حيات دنيوى او است.(12) آن چه در همه ى اين نشئات، هويّت شخص را ثابت مىدارد، جسم اصلى و حقيقى او است (جسم دوم) كه جز در فاصله ى دو نفخه ى صور، از روح جدا نيست.(13) با دميدن نفخه ى نخست (نفخه ى صعق) جسم اوّل، از روح جدا مىگردد و از ميان مى رود و آن چه پس از نفخه ى دوم (نفخه ى بعث) حشر مىيابد، جسم دوم به همراه جسد دوم است.(14)
احسايى، تأكيد مىكند كه بدن اخروى انسان ـ كه عبارت از مجموع جسم دوم و جسد دوم است ـ همان بدن دنيوى انسان است، با اين تفاوت كه بدن دنيوى، كثيف و متراكم است، امّا بدن اخروى، از تصفيه هاى متعدّد عبور كرده و لطيف و خالص شده است.
وى، از همين جا نتيجه مىگيرد كه به معاد جسمانى معتقد است.