دوران جواني

پيامبرصلي الله عليه وآله از جواني، در اخلاق نيكو و صفات شايسته، الگويي براي همه قبيله و به ويژه جوانان بود؛ او نمونه نجابت و شرف و شجاعت و راستگويي و امانت‌داري به شمار مي‌آمد. از اين رو، به «محمد امين» شهرت يافت و درحالي كه كمتر از بيست سال داشت، به پيمان «حلف الفضول» (242) پيوست.
در جواني، چند سالي به شباني گوسفندان پرداخت. اوضاع اقتصادي، ابوطالب را بر آن داشت كه به او پيشنهاد بازرگاني بدهد. در مكه زني با مال بسيار و شرافتي فراوان زندگي مي‌كرد كه اموال خود را براي تجارت به مردان ميسپرد و سهمي از سود آن را به خود بازرگان مي‌داد. اين زن، خديجه نام داشت و در پي يافتن مرد اميني بود كه اداره امور بازرگاني او را برعهده گيرد.
شهرت بسيار پيامبرصلي الله عليه وآله، خديجه را وا داشت تا كسي را نزد او بفرستد و پيشنهاد كار را مطرح كند. او چنين پيغام داد: «راستي گفتار و نيكويي اخلاق و امانت‌داري تو مرا بر آن داشته كه از تو دعوت كنم تا امورم را به تو بسپارم. از اموالم، دو برابر ديگران در اختيار تو خواهم گذاشت. افزون بر آن در طول سفر هم، دو غلام، تو را خدمت خواهند كرد.»
پيامبرصلي الله عليه وآله عمويش را از جريان با خبر ساخت و ابوطالب به او گفت: «اين روزي توست كه خداوند برايت فرستاده است.»
پيامبرصلي الله عليه وآله پيشنهاد خديجه را پذيرفت و همان سال براي تجارت به شام رفت. در شام، سود بسياري به دست آورد. سود بازرگاني و كالاهايي را كه از شام خريد، برداشت و قصد مكه كرد. يكي از غلام ها به نام «ميسره» نزد خديجه رفت و از اخلاق نيك و كرامت پيامبرصلي الله عليه وآله براي او باز گفت و در ضمن او را از سود فراواني كه در اين سفر به دست آورده‌اند، آگاه ساخت. روايت كرده‌اند كه آن غلام به خديجه چنين گفت: «به بركت محمد، سود بازرگاني اين سفر، در چهل سال گذشته بي‌سابقه بوده است.» (243)
خديجه، خوشحال شد. او از بهترين و ثروتمندترين و زيباترين و عاقل ترين زنان قريش بود. از آن‌رو كه در حفظ عفت كوشا بود، در جاهليت او را طاهره مي‌گفتند. و چنان كه كتاب‌هاي تاريخ گفته‌اند، خديجه در چهل سالگي، هنوز ازدواج نكرده بود و همه اشراف قريش خواهان همسري با او بودند و حاضر بودند براي آن مالي فراوان بدهند؛ اما خديجه هيچ يك را نمي‌پذيرفت. آن‌گاه كه او رفتار شايسته و اخلاق نيكوي پيامبرصلي الله عليه وآله را ديد، به او پيشنهاد ازدواج داد و گفت: «اي پسر عمو! از آن رو كه در ميان قوم خود، جايگاهي بلند و گفتاري درست و اخلاقي ستوده داري و امانت‌دار هستي، حاضرم با تو ازدواج كنم.»
پيامبرصلي الله عليه وآله عمويش را آگاه ساخت. ابوطالب خوشحال شد و به همراه آن حضرت و برخي از عمو زادگانش به خواستگاري خديجه رفت. پدر خديجه از دنيا رفته بود و بدين جهت، ابوطالب او را براي پيامبرصلي الله عليه وآله، از عمويش طلبيد. عموي پيامبرصلي الله عليه وآله در آن جمع چنين خطبه خواند:
«سپاس خدايي را كه ما را از نسل ابراهيم‌عليه السلام و فرزندان اسماعيل‌عليه السلام قرار داد، خانه‌اي محجوب و حرمي امن عنايت كرد و ما را حاكمان بر مردم گماشت و سرزمين ما را مبارك گردانيد. به درستي كه پسر برادرم محمدصلي الله عليه وآله از همه مردان قريش بهتر و بزرگ‌تر است، اگر چه از مال دنيا بهره‌اي ندارد؛ زيرا كه ثروت، روزي تغيير پذير و سايه از ميان رفتني است. او به خديجه و خديجه نيز به او علاقه‌مند است. آنچه مهريه بخواهيد، از مال خودم خواهم پرداخت. قسم به خدا! كه محمدصلي الله عليه وآله داراي جايگاهي بلند و خبري مشهور است.» (244)
پيامبرصلي الله عليه وآله در حالي كه بيست و پنج سال داشت، با خديجه ازدواج كرد. خديجه بهترين يار و ياور پيامبرصلي الله عليه وآله، قبل و بعد از برانگيخته شدن او بود. هرچه داشت، در اختيار آن حضرت گذاشت. همواره به او مي‌گفت كه خانه من، خانه توست و من كنيز توام. سرشار از اخلاق نيك و وفاداري و فداكاري بود. پيامبرصلي الله عليه وآله با همه وجود، او را بزرگ مي‌داشت و مورد احترام قرار مي‌داد. تا زماني كه زنده بود، نبي اسلام‌صلي الله عليه وآله، با كس ديگري ازدواج نكرد. سخنان بسياري درباره او از پيامبرصلي الله عليه وآله بر جاي مانده است.
ثمره ازدواج خديجه با پيامبرصلي الله عليه وآله دو فرزند پسر و چهار دختر بود: قاسم و عبدالله كه طاهر و طيب هم خوانده مي‌شدند و رقيه و زينب و ام‌كلثوم و فاطمه‌عليها السلام. هر دو پسر پيامبر، پيش از بعثت از دنيا رفتند. دختران آن حضرت، همگي اسلام را دريافتند.(245)
پيامبرصلي الله عليه وآله هرگز بت نپرستيد و هيچ‌گاه مانند ديگر مردان به لهو و لعب نپرداخت. مانند حكيمان و پيامبران زندگي مي‌كرد. با وجود دارايي بسياري كه خديجه در اختيار او گذاشت، زندگي ساده و به دور از آسايش و تكبر داشت. بيشتر اوقات در حال تفكر بود. بسيار مي‌شد كه براي عبادت به دامن كوه‌ها و غارها پناه مي‌برد و با خداي خويش، راز و نياز مي‌كرد. هر گاه ديرتر به نزد خديجه مي‌آمد، او مي‌فهميد كه پيامبرصلي الله عليه وآله، بيرون مكه، به عبادت مشغول است.
از رويدادهاي مشهوري كه پيش از بعثت براي او رخ داد، داوري او پس از بازسازي كعبه است. تاريخ نگاران گفته‌اند كه كعبه بر اثر سيل دچار خرابي بسيار شد. پس از آن‌كه قبيله‌هاي گوناگون با همكاري يكديگر، از نو كعبه را بنا كردند، درباره اين‌كه چه كسي حجرالاسود را در جاي خود قرار دهد، دچار اختلاف شديد شدند. اين اختلاف تا مرز جنگ و خونريزي پيش رفت. پيران قبايل، پس از مشورت تصميم گرفتند تا اولين فردي كه وارد كعبه شد، حجرالاسود را در جاي خود، بگذارد. نخستين فرد وارد شده، كسي جز پيامبرصلي الله عليه وآله نبود. اين موضوع، سبب خوشحالي آن‌ها شد. هنگامي كه پيامبرصلي الله عليه وآله، داستان را شنيد، پارچه‌اي بزرگ طلبيد. حجرالاسود را در ميان آن گذاشت و از سران قبايل خواست كه هر يك، گوشه‌اي از آن را بگيرند. آن‌گاه همگي پارچه را بلند كرده و حجرالاسود در جاي خود قرار گرفت. همه آن‌ها از حكمت پيامبرصلي الله عليه وآله، شگفت‌زده شدند و او به هيچ كس، امتياز خاصي نداد و حقوق همه را حفظ كرد.