نخستين تعريف عبادت

عبادت آن خضوع عملي و يا لفظي و زباني است كه از اعتقاد به «الوهيت» سرچشمه بگيرد.
اكنون ببينيم «الوهيت» چيست؟ و نقطه حساس بحث اين است كه معناي الوهيت را به دقت دريابيم. الوهيت به معناي خدايي واِله به معناي خدا است. اگر احياناً لفظ «اله» به «معبود» تفسير شده، تفسير به لازم است نه اين كه معبود، معناي واقعي اِله است. بلكه از آن جا كه اِله حقيقي و يا اِله هاي پنداري در ميان ملل جهان، معبود و مورد پرستش بوده اند، تصوّر شده كه اِله به معناي معبود است و گرنه معبود بودن از لوازم اِله بودن است نه معناي ابتدايي آن.
گواه روشن بر اين كه لفظ اله به معناي خداست نه معبود، همان كلمه اخلاص؛ يعني لااِله الاّ اللَّه است. اگر لفظ «اِله» در اين جمله به معناي معبود باشد، اين كلمه دروغي بيش نخواهد بود؛ زيرا روشن و بديهي است كه جز اللَّه هزاران معبود ديگر نيز هست. و لذا گروهي براي نجات از اشكال، لفظ «بالحق» را در تقدير گرفته اند تا از اين طريق دروغ را بر طرف كنند كه در آن صورت معناي جمله اين مي شود كه: «لا معبود بالحق الاّ اللَّه» ولي تقدير چنين كلمه اي جز تكلّف چيزي نيست.
گواه روشن بر اين تعريف، آياتي است كه در اين زمينه وارد شده است. از بررسي اين آيات، روشن مي گردد كه عبادت آن نوع گفتار و رفتاري است كه از اعتقاد به «الوهيت» [1] سرچشمه بگيرد و تا چنين اعتقادي درباره موجودي نباشد، خضوع و كرنش و يا تعظيم و تكريم او عبادت و پرستش نخواهد بود، به گواه اين كه قرآن وقتي دستور عبادت خدا را مي دهد به دنبالش مدلل مي كند كه جز او الهي نيست، چنانكه مي فرمايد:
«يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مالَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ» [2] .
«اي قوم من خدا را بپرستيد، براي شما خدايي جز او نيست.»
مضمون اين آيه در نُه مورد يا بيشتر وارد شده است و خوانندگان گرامي مي توانند به سوره هاي اعراف، آيات 73 ،65 و 58 و هود، آيات 61 ،5 و 84 و انبيا، آيه 25 و مؤمنون، آيه 23 و 32 و طه، آيه 14 مراجعه كنند.
اين تعبيرها مي رساند كه عبادت، آن خضوع و تذلّلي است كه از اعتقاد به الوهيت سرچشمه مي گيرد و اگر چنين اعتقادي در كار نباشد، آن را عبادت نمي نامند.
نه تنها اين آيه و مضمون آن، كه آيات ديگري نيز بر اين حقيقت گواهي مي دهد؛ مانند:
«اِنَّهُمْ كانُوا اِذا قيلَ لَهُمْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ» [3] .
«آنان كساني هستند كه هرگاه به آنان گفته مي شود خدايي جز اللَّه نيست، كبر مي ورزند.»
يعني به اين سخن اعتنا نمي كنند؛ چون به الوهيت موجودات ديگر معتقدند.
«اَمْ لَهُمْ اِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» [4] .
«آيا براي آنها خدايي جز اللَّه هست، منزه است خدا از آنچه كه براي او شرك مي ورزند.»
در اين آيه ملاك شرك اين معرفي شده است كه شخص به الوهيت غير خدا معتقد گردد.
«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَموُنَ» [5] .
«آنان كه همراه خدا، خداي ديگر قرار مي دهند، بزودي از نتايج اعمال خود آگاه مي شوند.»
«وَالَّذِيْنَ لايَدْعُوْنَ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخَرَ» [6] .
گواه بر اين كه دعوت مشركان همراه با اعتقاد به الوهيت بت هاي خود بوده، آيه هاي زير است:
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دوُنِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً» [7] .
«جز خدا، خداياني را پذيرفته اند كه مايه عزت آنان باشد!»
«أَئِنّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ الِهَةً اُخْري» [8] .
«آيا شما گواهي مي دهيد كه با خدا، خدايان ديگري هم هست؟»
«وَاِذْقال اِبْراهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أتَتَّخِذُ اَصْناماً آلِهَةً» [9] .
«وقتي ابراهيم به پدر خود گفت: آيا خداياني از بت ها اتخاذ مي كني؟»
با مراجعه به آياتي كه مسأله شرك بت پرستان در آنها آمده، اين حقيقت به خوبي روشن مي گردد كه شرك بت پرستان، معلول اين بوده كه به الوهيت معبودهاي خود معتقد بوده اند و آنها را كه مخلوق خدا بودند، خدا گونه هايي مي دانستند كه در عين مخلوق بودن، برخي از كارهاي خداي بزرگ به آنان سپرده شده است و براي همين عمل آنها را پرستش مي نمودند.
به خاطر همين اعتقاد به الوهيت و خدايي آنان بود كه هر زمان به خداي يگانه دعوت مي شدند، بر او كفر مي ورزيدند و اگر براي او شريكي قرار داده مي شد، به او ايمان مي آوردند، چنان كه اين مضمون در آيه ياد شده در زير آمده است:
«ذلِكُمْ بِأَنَّهُ اِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَاِنْ يُشْرَك بِهِ تُؤْمِنوُا فَالْحُكْمُ للَّهِِ الْعَلِيِّ الْكَبيرِ» [10] .
«اين به خاطر اين است كه هر گاه خداوند به تنهايي خوانده مي شود، به او كفر مي ورزيد و اگر بر او شريكي قرار داده شود، ايمان مي آوريد، حكومت از آن خداي بلند مرتبه و بزرگ است.»
مرحوم آية اللَّه شيخ محمد جواد بلاغي در تفسير ارزنده خود (آلاء الرحمان) وقتي به تفسير و موشكافي حقيقت عبادت مي رسد، آن را چنين تعريف مي كند:
«العِبادَةٌ مايَرَوْنَهُ مُسْتَشْعِراً بِالْخُضُوع لِمَنْ يتَّخِذُهُ الْخاضِعُ اِلهاً لِيُوفيه بِذلِكَ مايَراهُ لَه مِنْ حَقِّ الإمْتيازِ بِاْلإلهِيَّةِ» [11] .
«عبادت همان عملي است كه حاكي از خضوع انسان در برابر كسي است كه او را اِله اتخاذ كرده است تا حق برتري او را از جهت داشتن مقام الوهيت ادا نمايد.»
مرحوم بلاغي دريافت وجداني خود را از عبادت در قالب لفظ ريخته و بيان كرده است و آيات ياد شده كاملاً مؤيد و روشنگر صحّت و استواري اين تعريف مي باشد.
استاد بزرگوار حضرت آية اللَّه العظمي خميني - ره - در كتاب ارزنده اش (كشف الأسرار) همين نظر را برگزيده و مي فرمايد:
عبادت در عربي و پرستش در فارسي، عبارت از آن است كه: «كسي را به عنوان اين كه خدا است، ستايش كنند، خواه به عنوان خداي بزرگ يا به عنوان خداي كوچك.» [12] .
روشن ترين گواه بر اين نظر ملاحظه مجموع آيات مبارزه با شرك است و تمام فرقه هاي شرك، موجوداتي را كه در برابر آنها خضوع و آنها را ستايش مي كردند، همه را «اِله» (خدا؛ اعم از بزرگ يا كوچك، حقيقي يا مجازي) پنداشته و به اين عنوان در برابر آنها تذلّل مي كردند.
و كليد اين تعريف اين است كه با مراجعه به آيات، روشن سازيم كه «اِله» به معناي «خدا» است نه به معناي «معبود» و در خدا بودن، كافي است كه موجودي از نظر پرستشگر، مالك برخي از افعال و كارهاي خداي خالق گردد، هر چند خود او مخلوق باشد. اما يك كار و يا كارهاي الهي به او تفويض شده باشد؛ چنانكه جريان درباره برخي از بتها از نظر عرب جاهلي چنين بود.
* * *
[1] معناي خدا بودن بت ها، اين نيست كه حتماً خالق و آفريننده و مدير و مدبّر جهان و انسان باشند، بلكه خدا بودن معناي وسيعي دارد كه شامل خدايان واقعي و خدا نمايان نيز مي شود. هرگاه موجودي را مبدأ كارهاي خدايي بدانيم و تصور كنيم كه برخي از كارهاي خدا؛ مانند شفاعت و مغفرت، به آنان سپرده شده است، او را خدا پنداشته ايم، البته خدايي كوچك در برابر خدايي بزرگ!.
[2] اعراف: 59.
[3] صافات: 35.
[4] طور: 43، به سوره هاي توبه، آيه 43، نحل، آيه 63 نيز مراجعه فرماييد.
[5] حجر: 96.
[6] فرقان: 68.
[7] مريم: 80.
[8] انعام: 19.
[9] انعام: 74.
[10] غافر: 12.
[11] الأ الرحمان، طبع صيدا ج1، ص57.
[12] كشف الاسرار، ص 29.