ديدگاه ما درباره حديث
هرگاه كسي بخواهد با حديثي بر حكمي از احكام خدا استدلال كند، بايد آن حديث دو شرط را دارا باشد:
1 - سند حديث صحيح باشد؛ مقصود اين است كه راويان حديث در هر طبقه اي، افرادي باشند كه بتوان به قول آنان اعتماد كرد.
2 - دلالت حديث بر مقصود روشن باشد؛ يعني الفاظ و جمله هاي حديث بخوبي بر مقصود ما دلالت كند، بطوري كه اگر همان حديث را به دست يك فرد آشنا به زبان و آگاه از خصوصيات آن بدهي، همان را كه ما از آن مي فهميم، او نيز بفهمد.
متأسفانه اين حديث از هر دو نظر مورد ايراد است، بخصوص از نظر «دلالت» كه ربطي به مقصود آنان ندارد.
امّا از نظر سند، اشخاصي كه آن را روايت كرده اند موثق بودنشان مورد اتفاق دانشمندان حديث شناس نيست؛ زيرا در سند آن افرادي به نامهاي:
«وكيع»، «سفيان الثوري»، «حبيب بن ابي ثابت» و «ابي وائل اسدي» به چشم مي خورند، در حالي كه حديث شناسي چون حافظ ابن حجر عسقلاني در كتاب «تهذيب التهذيب» از اين افراد انتقاد كرده است؛ بگونه اي كه انسان كاملاً در صحت حديث مذكور و ديگر احاديث اين گروه، شك و ترديد مي كند؛ مثلاً:
درباره وكيع از امام احمد حنبل نقل مي كند كه:
«إنّه اَخْطَأَ في خَمْسِ مِأَةِ حَديثٍ» [1] .
«او در پانصد حديث اشتباه كرده است!»
و نيز از محمّد بن نصر مروزي درباره وكيع نقل مي كند كه:
«كانَ يَحْدُثُ بِالْمَعْني ولَمْ يَكُن مِنْ أهْلِ الِلّسانِ» [2] .
«حديث را نقل به معنا مي كرد (متن و الفاظ حديث را نقل مي نمود) در حالي كه عرب زبان نبود (تا تغييرات او در حديث بي اشكال باشد).»
درباره سفيان ثوري از ابن مبارك نقل مي كند:
«حَدّثَ سفيانُ بحديثٍ فَجِئْتُهُ وهوَ يُدَلِّسُهُ فَلَمَّا رآني إسْتحْيي» [3]
«سفيان حديث مي گفت، ناگهان رسيدم و ديدم كه در حديث تدليس مي كند، وقتي مرا ديد شرمنده شد.»
«تدليس» در هر حديث، به هر معنا تفسير شود، حاكي از آن است كه در راوي حديث، ملكه عدالت و يا راستگويي و واقع بيني وجود ندارد و غير واقع را واقع جلوه مي دهد.
در ترجمه «يحيي قطان» از او نقل مي كند كه سفيان كوشش كرد، مرد غير ثقه را بر من ثقه قلمداد كند، ولي سرانجام نتوانست. [4] .
درباره «حبيب بن ابي ثابت»، از «ابي حبان» نقل مي كند كه:
«كانَ مُدَلِّساً»
«او در حديث تدليس مي كرد.»
و از قطان نقل مي كند كه:
«لا يُتابَعُ عَلَيْهِ وليسَت مَحْفُوظَهً»
«از حديث او (حبيب بن ابي ثابت) پيروي نمي شود و احاديثش مضبوط نيست.» [5] .
درباره «ابي وائل» مي گويند: وي از نواصب و از منحرفان از امام اميرمؤمنان علي - ع - بوده است. [6] .
قابل توجه اين كه راوي حديث «ابي الهياج» در تمام صحاح شش گانه، يك حديث نقل كرده، آنهم همين حديث است و فردي كه بهره او از علوم نبوي يك حديث باشد، ثابت مي كند كه وي مرد حديث نبوده است. در اين صورت اعتماد به ضبط او مشكل خواهد بود.
اگر سند حديث، با چنين اشكالاتي روبرو است، هيچ فقيهي نمي تواند با چنين سندي فتوا بدهد.
وامّا دلالت حديث، دست كمي از سند آن ندارد؛ زيرا مورد استشهاد در حديث جمله زير است:
«ولا قبراً مُشرفاً اِلاَّ سَوّيَته»
درباره معناي دو لفظ: «مُشْرِفاً» و «سوّيته» دقّت كنيم:
* * *
[1] تهذيب التهذيب، ج 11، ص 125.
[2] مصدر سابق، ج 11، ص 130.
[3] تهذيب التهذيب، ج 4، ص 115.
[4] مصدر سابق، ج 11، ص 218.
[5] مصدر سابق، ج 3، ص 179.
[6] شرح حديدي، ج 9، ص 99.