د) مفهوم «شفاعت»

شفاعت چهارمین واژه قرآنى است که این گروه در تفسیر آن گرفتار خطا شده اند و همان گونه که گفتیم حکم کفر تمام کسانى را که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امامان اهل بیت(علیهم السلام) یا صالحان دیگر تقاضاى شفاعت کنند، صادر کرده و آنها را «مشرک»! خوانده اند که اسناد آن پیش از این گذشت.

آنها به قدرى در این راه تندروى مى کنند که پیشواى آنان در رساله «کشف الشبهات» این مشرکان را به دو دلیل بدتر از بت پرستان زمان جاهلیّت مى شمرد و تصریح مى کند، با این که آنها نه اعتقاد به معاد داشتند، نه نماز مى خواندند و نه چیزى از فرائض اسلام را بجا مى آوردند، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را ساحر و واجب القتل، و قرآن را سحر مى شمردند، باز هم بر مشرکان عصر ما (آنها که همه چیز را قبول دارند و متعبّد به تمام آداب اسلام هستند و فقط از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)طلب شفاعت مى کنند) برترى دارند!! و تصریح مى کند شرک آنها سبک تر از شرک اینهاست! چرا؟

زیرا آنها در حال رفاه «بت» مى پرستیدند، ولى در حال سختى (به عنوان مثال هنگامى که گرفتار امواج خروشان و خطرناک دریا مى شدند) خدا را با اخلاص مى خواندند!(1)

راستى چقدر بى انصافى است که انسان بگوید افراد متدیّنى که تمام مبانى اسلام را قبول دارند و همه آداب و احکام اسلام را انجام مى دهند، از تمام گناهان پرهیز دارند، زکات و حقوق مالى خود را به طور کامل مى پردازند، از راه هاى دور به زیارت خانه خدا مى آیند و حافظ قرآن و عالم به معارف اسلام هستند، از بت پرستان شرابخوار آدمکش و جاهل و خونخوار و آلوده به انواع گناهان زمان جاهلیّت که هیچ چیز را قبول نداشتند، بدترند، چرا که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یا کسان دیگرى که آنها را صالح مى دانند طلب شفاعت کرده اند، آنها مشرکند و جان و مالشان مباح است!!

آیا کسى این گونه سخنان دور از منطق را در دنیاى امروز مى پذیرد؟!

بنابراین باید قبول کرد که عمر این گونه افکار به پایان رسیده و به زودى به بایگانى تاریخ سپرده خواهد شد.

حال به سراغ اصل مسأله شفاعت مى رویم، تا ببینیم چه مشکلى از نظر توحیدى در این مسأله نهفته شده که این همه کافر و مشرک و مهدورالدم درست کرده اند؟!

آیا شیخ الاسلام کشف تازه اى در این مسأله کرده که بر همه علماى اسلام در طول تاریخ جز او و جناب ابن تیمیّه مخفى مانده است؟!

حقیقت این است که اصل مسأله شفاعت ضمن آیات فراوانى از قرآن مجید به اثبات رسیده و به اجماع علماى اسلام از مسلّمات است، حتّى وهّابى ها نیز منکر اصل شفاعت نیستند و با صراحت به آن معترفند.

نکته دیگر، عدم امکان شفاعت شفیعان، بدون اذن خدا نیز از مسلّمات است، زیرا در بیش از پنج آیه از قرآن به این موضوع تصریح شده، از جمله در آیة الکرسى مى خوانیم: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ).(2) «چه کسى نزد خداوند ـ جز به اذن او ـ شفاعت مى کند؟!».

توحید افعالى مى گوید همه چیز در عالم باید به اذن خدا صورت گیرد و کسى همتا و شریک او نیست، اگر شفاعتى هم صورت مى گیرد به اذن و فرمان او است و از آنجا که او حکیم است، اذن و اجازه اش نیز بر اساس حکمتى انجام مى گیرد و درباره کسانى اجازه شفاعت مى دهد که لیاقت شفاعت را داشته باشند و در طریق عصیان، تمام پل هاى پشت سر خود را ویران نکرده باشند. (دقت کنید)

تا اینجا همه مسائل مورد توافق است، پس اختلاف در کجاست؟

اختلاف در این است که علماى اسلام (غیر وهّابى) مى گویند تقاضاى از پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به چیزى که خدا به او داده (یعنى مقام شفاعت) کار شایسته اى است و نه تنها مخالف توحید نیست، بلکه مؤیّد آن است، ولى وهّابى ها مى گویند اگر از او تقاضاى شفاعت کنى کافر و مشرک و مباح الدم و المال مى شوى!!!

آیا شفاعت باطل است؟ نه، زیرا به اتّفاق همه علما جایز است.

آیا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مقام شفاعت ندارد؟ همه مى گویند البتّه دارد.

پس مشکل کار کجاست؟ مى گویند: مقام شفاعت دارد ولى از او نخواه که کافر مى شوى! زیرا قرآن مى گوید، مشرکان عرب هم مى گفتند ما بت ها را بدین جهت پرستش مى کنیم تا شفیعان ما نزد خدا باشند و کار شما مانند کار مشرکان عرب است.

مى گوییم آنها پرستش بت ها مى کردند، ما هرگز پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خاندان او را پرستش نمى کنیم و درخواست شفاعت ربطى به عبادت و پرستش ندارد.

مى گویند همین است که ما مى گوییم!

مى گوییم قرآن خودش به گنهکاران دستور داده نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله)بروند و از او تقاضاى استغفار (و شفاعت) در پیشگاه خدا کنند تا خدا آنها را ببخشد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَّحِیماً).(3)
«اگر مخالفان، هنگامى که به خود ستم مى کردند (و فرمان هاى خدا را زیر پا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى کردند، و پیامبر هم براى آنها استغفار مى کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند».

و از آن واضح تر در داستان یعقوب(علیه السلام) مى خوانیم که فرزندان یعقوب بعد از اعتراف به اشتباه و گناه خود نسبت به یوسف(علیه السلام)، از پدر تقاضا کردند در پیشگاه خدا براى آنها استغفار (و شفاعت) کند و گفتند: (یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).(4)
«گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودى براى شما از پرودرگارم آمرزش مى طلبم، که او آمرزنده و مهربان است».

نه تنها یعقوب این تقاضا را که تقاضاى شفاعت نزد خدا بود، انکار نکرد، بلکه از آن استقبال نمود.

آیا پیغمبر خدا فرزندان خود را به «شرک» و کفر دعوت مى کند؟

* * *
1. متن عربى این سخن در صفحه 37 گذشت.
2. بقره، آیه 255.
3. نساء، آیه 64.
4. یوسف، آیات 97 و 98.