منتصر و اهلبيت (علیھم السلام)
شايد كسی تصور كند كه بنا بر كينه ای كه منتصر از پدر درباره ی اهانت های او نسبت به علی علیه السلام داشت؛ او پس از روی كار آمدن، اوضاع را به سود علويان و اهلبيت علیھم السلام دگرگون كرد؛ حال آنكه اين چنين نبود؛ زيرا نخست اینکه دوران او ـ همانگونه كه گذشت ـ به سال هم نكشيد و در همان مدت نيمسال حكومتش، درگير مسائل درون درباری و نزاع با تركان بود. دوم اینکه دشمنی عباسيان با اهلبيت علیھم السلام شدت و ضعف داشت، ولی برطرف شدنی نبود. برای نمونه «كندی »([1036]) در كتاب «تاريخ ولاهًْ مصر» می گويد:
«وتوفّي المتوكّل ليلة الخميس لخمس خلون من شوّال سنة 247 و بويع محمد المنتصر و توفّي الفتح بن خاقان وأقرّ المنتصر يزيد بن عبدالله عليها؛([1037])
ثمّ ورد كتاب المنتصر «بأن لايقبل علوي» ضيعة ولا يركب فرسا ولايسافر من الفسطاط إلی طرف من أطرافها؛ و أن يُمنعوا من اتخاذ العبيد إلاّ العبد الواحد؛ وإن كانت بينه وبين أحد من الطالبيين خصومة من سائر الناس، قُبل قول خصمه فيه ولم يُطالب ببيّنة. وكتب المنتصر إلی العمّال بذلك»([1038])
يعنی اينكه منتصر به حاكم خود در مصر دستور داد با علويان بر اساس قواعد زير برخورد كند:
الف) به هيچ يك از علويان، هيچ گونه ملكی داده نشود.
ب) اجازه ی اسب سواری به آنها داده نشود.
ج) كسی از «فسطاط» به شهرهای ديگر مسافرت نكند.
د) به هيچ يك از علويان جواز داشتن بيش از يك برده داده نشود.
هـ) چنانچه دعوايی مابين يك علوی و غيرعلوی صورت گرفت، قاضی ، نخست به سخن غيرعلوی گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفت وگو با علوی آن را بپذيرد و بينه نخواهد.([1039])
همانگونه كه مشاهده می شود منتصر اين دستورها را برای همه ی عاملانش در سراسر سرزمين های اسلامی نيز نوشته است.
آری ! شايد اگر حكومت منتصر استوار می شد و به درازا می كشيد او نيز روی پدرانش را در ظلم نسبت به اهلبيت علیھم السلام سپيد می كرد.
پس نبايد فريب سخن برخی را خورد كه منتصر را دوستدار آل علی علیه السلام می داند. برای نمونه، ابوالفرج اصفهانی می گويد:
«و كان المنتصر يظهر الميل إلی أهل هذا البيت، و يخالف أباه أفعاله، فلم يجر منه علی أحد منهم قتل أو حبس و لا مكروه فيما بلغنا، والله أعلم»([1040])
درباره ی سخن ابوالفرج بايد گفت:
نخست: همان گونه كه يادآوری شد او به حاكم مصر و ديگر شهرها، نامه ی آنچنانی نوشت.
دوم: متوكل آنقدر نسبت به اهل بيت علیھم السلام جنايت كرد و مرتكب ظلم شد، كه نرمی اندك منتصر با ايشان، بزرگ جلوه می كرد.
سوم: منتصر برای مدتی هم كه شده، به حمايت اهلبيت علیھم السلام و علويان نياز داشت تا كار تركان را بسازد. يعنی نرمی او با آل علی علیه السلام يك حركت سياسی بود و نه جز آن. از اينرو و بنابر گفته مسعودی او كارهايی را به نفع آل ابی طالب انجام داد.
در «مروج الذهب» می خوانيم:
«... و كان آل أبي طالب قبل خلافته في محنة عظيمة وخوف علی دمائهم، قد مُنعوا زيارة قبر الحسين و الغريّ من أرض كوفة، و كذلك منع غيرهم من شيعتهم حضور هذه المشاهد و كان الأمر بذلك من المتوكل سنة 236ه... و لم يزل الأمور علی ما ذكرنا إلی أن استخلف المنتصر، فأمن الناس، و تقدم بالكف علی آل أبي طالب وترك البحث من أخبارهم، و أن لايمنع أحد زيارة الحيرة لقبر الحسين رضي الله تعالی عنه، ولا قبر غيره من آل أبيطالب، و أمر بردّ فدك إلی ولد الحسن و الحسين وأطلق أوقاف آل أبي طالب، و ترك التعرض لشيعتهم ودفع الأذی عنهم...»([1041])
اين را نيز نبايد فراموش كرد كه او قاتل پدرش متوكل بود؛ و اگر بنا بود او نيز كارهای پدر را ادامه دهد انگشت اتهام همواره به سوی او دراز بود. از اين رو او بر علويان آسان گرفت تا قتل پدر را بتواند توجيه كند.
در هر صورت، حتی اگر كارهای منتصر تنها به سبب دوستی او با علويان بوده باشد، كار او چندان نپاييد و اثر چندانی در فضای سياسی و اجتماعی آن روزگار نگذاشت.
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1036]) ابوعمر، محمد بن يوسف الكندي المصري م 350 هـ.
[1037]) يعنی بر مصر.
[1038]) ص159.
[1039]) ترجمه از كتاب «سيره ی پيشوايان»؛ مهدی پيشوايی ؛ ص593 (يادآور می شود كه در اين كتاب، اين دستورها به اشتباه، به متوكل نسبت داده شده است!؟!).
[1040]) مقاتل الطالبيين؛ ص504.
[1041]) ج4، ص51.