4ـ حزب اموى و فضائل اهلبيت (علیهم السلام) و دشمنى با آنان
عثمان نخستين فرد از امويان بود كه قدرت را دردست گرفت. پس از او و پس از شهادت اميرالمؤمنين علی علیه السلام و صلح بين امام حسن علیه السلام و معاويه كه حكومت به دست او رسيد، فرصتی پيش آمد تا امويان پايه های حكومت خود را مستحكم كنند.
امام علی علیه السلام ديگر نبود. امام حسن علیه السلام نيز پس از صلح به مدينه رفته بود و همه ی عراق افزون بر شامات در دست امويان بود؛ حجاز نيز كم كم به قلمرو حكومت اموی افزوده شد. معاويه بود و كينه ای كه از علی علیه السلام دردل داشت. او شبها در خوابگاهش و پيش از خواب، به مرور آنچه از بنی هاشم به او و پدران و خاندانش رسيده بود می پرداخت: كشته شدن خويشانش در بدر و احد و احزاب، فتح مكّه و خواری آل ابی سفيان و مشهور شدن آنها به «طلقا» از سوی پيامبر(صلی الله علیه و آله)، كشته شدن عثمان، صفين و...
اكنون ـ و به هر جهت ـ حكومت در دست او بود. در عراق كسانی بودند كه به آنها شيعه ی علی و اهلبيت علیھم السلام میگفتند، يعنی كسانی كه دوستدار آل علی علیه السلام بودند و دشمن امويان و معاويه. برخی از ايشان بر اين باور بودند كه علی افضل از ابوبكر و عمر و عثمان بوده و برخی ديگر علی علیه السلام را مطابق نصب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خليفه ی اول میدانستند و بر آن بودند كه اين سه نفر، غاصب خلافت علی علیه السلام بوده اند.
بسياری ديگر از مردم ـ كه كم هم نبودند ـ عثمان را گناهكار میدانستند و میگفتند: او چوب خلافهای خود را خورد و به دست خود كشته شد. اينها همه برای معاويه انگيزه ای بود تا در صدد كمرنگ كردن يا بیرنگ كردن شخصيت حضرت علی علیه السلام برآيد و جايگاه خلافت ابوبكر، عمر و عثمان را از نظر شرعی و سياسی مستحكم كند تا به اين صورت و در حقيقت پايگاه و جايگاه حكومت خود او از نظر شرعی و سياسی استوار شود.
نخستين و مهمترين و نيز خطرناكترين امری كه معاويه را به خود مشغول كرد جايگاه و پايگاه اهلبيت علیھم السلام و در پيشاپيش آنها حضرت علی علیه السلام بود. بسياری از فضائل امام و اهلبيت علیھم السلام در زمان زمامداری امير المؤمنين علیه السلام دهان به دهان گشته بود و اين پس از دوران خفقان در زمان سه حاكم اوّل بود. حضرت علی علیه السلام در مدت نزديك به پنج ساله ی حكومتشان از هر فرصتی برای يادآوری جايگاه و فضيلت خود و اهلبيت علیھم السلام استفاده میكرد؛ كه بسياری از خطبه های ايشان نشان دهندهی اين مطلب است. خطبه هايی مانند «شقشقيه» كه در پيشگفتار گذشت و نيز اين خطبه:
«الخطبة التي رواها أبو الحسن عليّ بن محمد المدائنّي، عن عبدالله بن جُنادة، قال: قدمتُ من الحجاز أريد العراق؛ في أوّل إمارة علي علیه السلام فمررت بمكة، فاعتمرت، ثمّ قدمت المدينة، فدخلت مسجد رسول الله(صلی الله علیه و آله)؛ إذ نودي: الصلاة جامعة، فاجتمع النّاس، و خرج عليّ علیه السلام متقلّدا سيفه، فشخصت الأبصار نحوه، فحمد الله وصلىّ علی رسوله(صلی الله علیه و آله) ثم قال: أما بعد، فإنّه لمّا قبض الله نبيّه(صلی الله علیه و آله) قلنا: نحن أهله وورثته وعترته وأولياؤه من دون النّاس([823])، لاينازعنا سلطانه أحد، ولا يطمع في حقّنا طامع؛ إذا انبری قومنا فغصبونا سلطان نبيّنا، فصارت الإمرة لغيرنا، وسرنا سوقة؛ يطمع فينا الضعيف، ويتعزّز علينا الذليل، فبكت الأعين منا لذلك، وخشنت الصدور، وجزعت النفوس. وايم الله لو لا مخافة الفرقة بين المسلمين وأن يعود الكفر و يبور الدين، لكنّا علی غير ما كنّا عليه، فولي الأمر ولاة لم يألوا الناس خيرا...»([824])
ابوبكر و عمر با حضرت فاطمه علیها السلام درافتاده بودند؛ عمر، ندانم كاری های زيادی داشت؛ عثمان در دوران حكومتش خرابكاری كرده بود؛ حضرت علی علیه السلام در زمان سه حاكم اوّل گاه و بيگاه و به مناسبت هايی، ناخشنودی خود را نشان میداد؛ امام حسن علیه السلام نيز در ابتدی حكومتش با معاويه جنگيد؛ امام حسين علیه السلام نيز كسی نبود كه آرام بگيرد؛ او فرزند دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله) بود و مسلمانان احترام فوق العادهای برای وی قائل بودند.
پس معاويه بايد كاری میكرد و تا زنده بود و حاكم، از قدرت استفاده میكرد تا هر آنچه میتواند از فضائل اهلبيت علیھم السلام بكاهد و دشمنی ايشان را در دلها بكارد. نيز بايد حاكمان پيش از حضرت علی علیه السلام و پس از وی را چهره ای نورانی و مقدس ببخشد. در اين راه زر و سيم و آهن بود كه حرف اول را میزد. اگر كسی به سكه راضی میشود كه هيچ، وگرنه شمشير را حواله اش میكردند. افزون بر همه ی اينها خوارج را نيز نبايد فراموش كرد كه به آنها نيز میپردازيم.
در اينجا نمیخواهيم تاريخ سياسی اسلام را بنويسيم. امّا میتوان از اين تاريخ استفاده كرد و از لابه لای آن پاسخ پرسش را به دست آورد. از اين رو به گوشه هايی از آن اشاره میشود تا روشن شود كه چرا فضائل اهلبيت علیھم السلام و به ويژه امام اميرالمؤمنين علی علیه السلام از طريق محدثانی كه سر سپرده به خلفا بودند، كم نقل شده است؟
بار ديگر يادآوری میشود كه مواردی كه به آنها اشاره میشود را میتوان، يا شايد بايد، از علل و اسباب كلی كمی روايات فضائل اهلبيت علیھم السلام در صحاح دانست. در جای ديگر به علل و اسباب و انگيزههای جزئی و شخصی پرداخته خواهد شد.
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[824]) شرح نهج البلاغه؛ إبن ابي الحديد؛ ج1، ص142.