توصيفى از بخارا
بخارا! ولايتى از ولايات كشور ازبكستان، در آن سوى رود جيحون (آمودريا)، با مردمى مسلمان و حنفى مذهب و زبانشان فارسى است، باگويش بخارايى و ازبكى.
آثار باستانىاش فراوان است: ارگ (يا قُهَندِز = كهن دژ) كه بنا بر افسانهاى سياوش آن را ساخته، مقبره اسماعيل سامانى (ق 3 و 4)؛ مجموعه كلان، شامل مناره كلان (520 هـ.ق) و مسجد كلان (948 هـ.ق) مسجد نمازگاه (ق 10)، مسجد جامع (920 هـ.ق)، مدرسه چهار منار (1222 هـ.ق). از گورستانهاى كهن در بخارا، مزار ابوحفص بخارى (150ـ 217 هـ.ق) است. شيعيان در بخارا مسجد و حسينيه خاص خود را دارند و گروههاى ايرانى بهنام افشار، كه گويا پسماندههاى سپاهيان نادرشاهند در آنجا بهسر مىبرند. در بخارا جشن نوروز باشكوه برپا مىشود. اين شهر در دوره اسلامى گاه ماوراء النهر نيز ناميده مىشد. مهدى عباسى اين شهر را تجديد بنا كرد.
ياقوت حموى(م 626 هـ.ق) در «معجم البلدان» گويد:
«بخاری، من أعظم مُدُن ماوراء النهر وأجلّها، وبينها وبين جيحون يومان، وكانت قاعدة ملك السامانية، كثيرة البساتين، واسعة الفواكه، بينها وبين سمرقند سبعة أيّام، وليس بماوراء النهر وخراسان بلدة أهلها أحسن قياماً بالعمارة على ضياعهم من أهل بخاری. وفيه قلعة بها مسكن ولاة خراسان من آل سامان. وكانت مُعاملة أهل بخارى في أيام السامانية بالدراهم ولا يتعاملون بالدنانير فيما بينهم، وكان لهم دارهم يسمونها الغِطريفية، فلا تجوز هذه الدراهم إلا في بخاری ونواحيها وحدها وكانت سكتها تصاوير وهي من ضرب الاسلام، وكانت لهم دراهم أُخر تسمّى المسَيَّبية والمحمّدية جميها من ضرب الاسلام.»([105])
بخارا را به معناى شهر دانش گفتهاند. در دوره هخامنشيان، اسكندر در لشكركشى به ماوراء النهر (ماوراء جيحون) پس از تسخير سمرقند به بخارا نيز دست يافت. در دوره ساسانيان، خسرو اول انوشيروان بهسوى بلاد هياطله لشكر كشيد و تُخارستان و زابلستان و كابلستان و صغانيان را دوباره بهدست آورد. پادشاه خاقان، سِنجَبو، نيز چاچ و فرغانه و سمرقند و كَش و نخشب را تا بخارا بهدست آورد. در دوره حكومت معاويه، سپاهيان عرب به فرماندهى عبيدالله بن زياد نخستين بار با اهل بخارا ـ كه پادشاه آن خاتون، زن بيدون (بخارا خدات)، بهعنوان نايب السلطنه پسرش طُغشاده در آنجا حكومت مىكرد ـ رو به رو شدند اما جنگ آنان به مصالحه انجاميد و عبيدالله با گرفتن هزار بار هزار درهم و چهار هزار برده عقب نشست.
پس از او سعيد بن عثمان بن عفان از سوى معاويه والى خراسان شد، وى از جيحون گذشت و به جنگ با بخاراييان شتافت، اما بار ديگر كار به مصالحه كشيد. در سال 87 هـ.ق قتيبهًْ بن مسلم (باهلى)، فرمانده سپاهيان عرب و نماينده حجّاج در خراسان، شهر بازرگانى «بيكند» را در نزديكى بخارا، كه بيش از هزار رباط([106]) داشت بهقهر گشود و اهالى را قتلعام و شهر را ويران كرد. سال بعد، به جنگ بخارا رفت و آن را نيز گشود. قتيبهًْ با نيرنگ از اهالى بخارا براى دو ركعت نماز گزاردن اجازه گرفت و وارد شهر شد و با خيانت شهر را گرفت و غنايم بسيار بهدست آورد. در اين سال بيشتر شهرهاى [ولايت] بخارا گشوده شد. قتيبهًْ پس از تصرف بخارا دستور داد تا اهل بخارا نيمى از خانههاى خود را به مسلمانان واگذارند. در 94 هـ.ق قتيبهًْ مسجد جامع را درون حصار بخارا در محل بتخانه ساخت و گفت هر جمعه مردم در آنجا گرد آيند و نماز آدينه بخوانند و هركس كه حاضر مىشد دو درهم مىگرفت، و اهل بخارا در اوايل اسلام به پارسى نماز مى خواندند.
اوج پيشرفت بخارا در دوره سامانيان (204ـ 390 هـ.ق) بود. در زمان سامانيان، كه پس از اسلام آوردن ايرانيان نخستين سلسله ايرانى مستقل و حاكم در مشرق بودند، شهر بخارا از لحاظ اجتماعى و علمى گسترش يافت. شهر بخارا از جمله شهرهاى خراسان شمرده مىشد، هرچند كه جيحون درميان آن دو جريان داشت.([107])
بخارا از بلاد شرقى، قبه اسلام و در آن نواحى مدينهًْ السلام ناميده مىشد. بخارا دارالملك ماوراء النهر بود و هميشه امارت در شهر بخارا قرار داشت. در دوره سامانيان شهر بخارا بسيار توسعه يافت و علت اساسى آن مبادلات بازرگانى ميان شرق و غرب و گذشتن جاده ابريشم از آنجا بود. شهر داراى هفت دروازه بود. لباس مردم بخارا اغلب قبا و كلاه بود. پيش از حمله مغول كتابخانههاى بخارا در جهان اسلام مشهور بود، از جمله كتابخانه بلعمى (م 362 هـ.ق) و كتابخانه نوح بن منصور سامانى (365ـ 387). گويا اين كتابخانه پس از استفاده ابنسينا از آن، آتش گرفت و سوخت. در دوران سامانيان بخارا مركز علم و ادب بود و شاعرانى چون رودكى، شهيد بلخى، دقيقى، كسايى مروزى در دربار سامانيان آمد و شد داشتند.
سامانيان، كه خود سنيان متعصبى بودند، سرانجام مغلوب طوايف ديگر از سنيان ترك يعنى غزنويان و قراخانيان گرديدند. اسماعيل المنتصر، آخرين امير سامانى در 395 هـ.ق به قتل رسيد و خراسان سهم غزنويان شد.
بخارا در 617 هـ.ق زير سم ستوران چنگيز مغول ويران شد و مردمان آن از دم تيغ گذشتند؛ ولى چندى بعد دوباره آباد شد و تحت سلطه سلسله هاى مختلف درآمد، ولى ديگر هيچگاه مركزيت و رونق و شكوفايى علمى و ادبى و فرهنگى و بازرگانى و شكوه خود را بازنيافت.([108])
پاورقي ها: ----------------------------------------------------------------------------------------
[105]) معجم البلدان؛ ياقوت الحموى؛ ج1، ص353.
[106]) قصبه و منطقه.
[107]) ابن الفقيه أحمد بن محمد بن اسحاق در «كتاب البُلدان» گويد: «وقال البلاذري: خراسان أربعة أرباع، فالربع الاول: إيرانشهر، وهى نيسابور و... والربع الثاني: سرخس ونسا و... والربع الثالث: وهو غربي النهر وبينه وبين النهر ثمانية فراسخ: الفارياب والجوزجان و... والربع الرابع: ماوراء النهر بخارا وفرغانة وسمرقند»، ص615.
[108]) دايرة المعارف تشيّع، ج3، ص120، و دانشنامه جهان اسلام؛ ج2، ص362. با دخل و تصرف.