حدیث شماره 3

3- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبّادِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ يَحْيَى الْبَزّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنّا نَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ الْغَيْبَ إِلّا اللّهُ عَزّ وَ جَلّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلَانَةَ فَهَرَبَتْ مِنّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيّ بُيُوتِ الدّارِ هِيَ قَالَ سَدِيرٌ فَلَمّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لَا نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ الْغَيْبِ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ قالَ الّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَاءِ فِي الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسِبَهُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ إِلَى الْعِلْمِ الّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ أَيْضاً قُلْ كَفى‏ بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لَا بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللّهِ كُلّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ اللّهِ كُلّهُ عِنْدَنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 378 رواية3

ترجمه :
سدير گويد: من و ابوبصير و يحياى بزاز و داود بن كثير در مجلس نشسته بوديم كه امام صادق عليه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مسند خويش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى كه گمان ميكنند ما غيب ميدانيم!! كسى جز خداى عزوجل غيب نميداند. من ميخواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است.
سدير گويد: چون حضرت از مجلس برخاست و بمنزلش رفت، من و ابوبصير و مسير، خدمتش رفتيم و عرض كرديم: قربانت گرديم، آنچه درباره كنيزت فرمودى، شنيدم و ما ميدانيم كه شما علم زيادى داريد و علم غيب را بشما نسبت ندهيم(؟).
فرمود: اى سدير! مگر تو قرآن را نميخوانى؟ عرض كردم: چرا، فرمود: در آنچه از كتاب خداى عزوجل‏ خوانده ‏ئى؟ اين آيه (40 سوره 27) را ديده ‏اى؟ (((مردمى كه به كتاب دانشى داشت: گفت: من آنرا پيش از آنكه چشم بهم زنى نزد تو آورم))) عرض كردم: قربانت گردم، اين آيه را خوانده ‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهميدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرض كردم: شما بمن خبر دهيد. فرمود: باندازه يك قطره آب نسبت بدرياى اخضر (بحر محيط) عرض كردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: اى سدير! چه بسيار است آن مقدارى كه خداى عزوجل نسبت داده است بعلمى كه اكنون بتو خبر ميدهم (چه بسيار است آن مقدار براى كسيكه خداى عزوجل او را بعلمى كه اكنون بتو خبر ميدهم نسبت نداده است.)
اى سدير! باز در آنچه از كتاب خداى عزوجل خوانده ‏ئى اين آيه (43 سوره 13) را ديده‏ئى؟ (((بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسيكه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما بس است))) (كسيكه علم كتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او مى ‏باشند چنانچه در حديث 493 گذشت) عرض كردم: قربانت، اين آيه را هم خوانده‏ام. فرمود: آيا كسيكه تمام علم كتاب را ميداند آنگاه حضرت با دست اشاره بسينه‏ اش نمود و فرمود: بخدا تمام علم كتاب نزد ماست، بخدا تمام علم كتاب نزد ماست.

شرح :
عبارتى را كه ميان دو قلاب () ذكر نموديم، مطابق نسخه كتاب (((بصائر الدرجات))) است كه مرحوم مجلسى نقل مى‏كند و آنرا واضحتر مى‏ داند و بنظر ما هم چنانست و حاصل معنى اين است كه: خداى تعالى در يك آيه نسبت به به آصف بن برخيا مى ‏فرمايد: او دانشى بكتاب داشت يعنى اندكى از علم كتاب را مى ‏دانست و در آيه ديگر نسبت به على بن ابيطالب مى‏ فرمايد: كسى كه علم كتاب را مى‏ دانست يعنى على عليه السلام تمام علم كتاب را ميدانست و معلومست كه يازده فرزند على عليه السلام هم در علم مانند او هست، پس ايشان از آصف عالمتر و بافهم ترند و علم آصف نسبت به علم آنها باندازه يك قطره است نسبت بدرياى محيط البته اين تعبير چنانچه در حديث 536 گفتيم براى بيان كثرت و قلت است نه براى تحديد حقيقى و چون سدير از كم بودن علم آصف تعجب كرد: امام عليه السلام فرمود: همان اندازه را هم نسبت به آصف بايد بسيار بحساب آورد در مقابل ما كه تمام علم كتاب را ميدانيم.
و اما مناسبت جواب حضرت باسؤال سدير بيكى از دو وجه است:
1- با آنكه امام عليه السلام تمام علم كتاب را ميداند و علمش نسبت بعلم آصف مانند درياى محيط است نسبت به يك قطره، گاهى حكمت و مصلحت اقتضا مى‏ كند كه يك امر جزئى و كوچك را مانند بودن كنيز در اطاق نداند زيرا علم آنها از طرف خداى تعالى افاضه ميشود و هر چه را خدا به آنها عطا فرمايد ميدانند.
2- ممكن است در آن مجلس كه امام عليه السلام خشمگين بود، كسانى بوده ‏اند كه بايد از آنها تقيه كرد يا شيعيان ضعيف العقلى بوده ‏اند كه به امام نسبت الوهيت و خدائى مى‏ داده‏ اند. امام عليه السلام در برابر آنها فرمود: من نمى ‏دانم كنيزم در كدام اطاقست و منظورش اين بود كه از روى اسباب ظاهر و از آن نظر كه من هم مانند شما بشرى هستم و با قطع نظر از علم امامتم اين موضوع را نمى‏دانم ولى اكنون كه در مجلس خصوصى هستيم بشما كه اصحاب خاص من هستيد، مى‏ گويم: من همه علم كتاب را ميدانم و معلومست كه اين وجه واضحتر و بهتر است، زيرا همان عوض شدن مجلس بهترين دليل گفتار ماست، علاوه بر آنكه با اخبار ديگر هم مناسب است ما اين مطلب را در حديث بعد توضيح بيشترى مى‏دهيم.