حدیث شماره 2
2- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ سَدِيرٍ الصّيْرَفِيّ قَالَ سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ يَسْأَلُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ بَدِيعُ السّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ كُلّهَا بِعِلْمِهِ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ قَبْلَهُ فَابْتَدَعَ السّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ لَمْ يَكُنْ قَبْلَهُنّ سَمَاوَاتٌ وَ لَا أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلّ ذِكْرُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ وَ كَانَ وَ اللّهِ مُحَمّدٌ مِمّنِ ارْتَضَاهُ وَ أَمّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَيْبِ فَإِنّ اللّهَ عَزّ وَ جَلّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يَقْدِرُ مِنْ شَيْءٍ وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ فَذَلِكَ يَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ فَلَا يُمْضِيهِ فَأَمّا الْعِلْمُ الّذِي يُقَدّرُهُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ فَيَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الّذِي انْتَهَى إِلَى رَسُولِ اللّهِ ص ثُمّ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 1 صفحه: 377 رواية: 2
ترجمه :
سيد صيرفى گويد: شنيدم كه حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام راجع بقول خداى عزوجل (101 سوره 6) (((خدا ايجاد كننده آسمانها و زمين است))) مىپرسيد: امام فرمود: خداى عزوجل همه چيز را با علمش ايجاد كرد، بدون آنكه نمونه قبلى داشته باشد، آسمانها و زمينها را آفريد در صورتيكه پيش از آن آسمان و زمين نبود، مگر نمىشنوى گفتار خودش را (7 سوره 11) (((و عرش خدا روى آب بود))) (پس اگر آسمان و زمين ميبود، عرش خدا روى آبها قرار ميگرفت) حمران عرضكرد: بفرمائيد معنى گفتار خداى جل ذكره را (27 سوره 72) (((خدا غيب ميداند و كسى را بر علم غيب خود آگاه نكند))) امام عليه السلام (دنبال آيه را) فرمود: (((مگر پيغمبرى كه مورد پسند او باشد))) بخدا كه محمد از پسنديدگان او بود و اما اينكه فرمايد: (((خدا غيب مىداند))) همانا خداى عزوجل عالم است به آنچه از خلقش غايب است نسبت به آنچه در علمش تقدير ميكند و حكم مىدهند پيش از آنكه آنرا بيافريند و فرشتگانش اضافه كند، اى حمران! اين علم نزد او نگهداشته است و نسبت به آن مشيت دارد، هرگاه بخواهد طبق آن حكم دهد (و آنرا بمورد اجرا گذارد) و گاهى نسبت به آن بدا حاصل شود و بمورد اجرايش نگذارد: و اما علمى كه خداى عزوجل آنرا نقدير و حكم و امضاء فرموده علميست كه اولا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سپس بما رسيده است.
شرح :
چنانچه در باب بدا گفتيم، علمى كه در آن بدا حاصل ميشود، مختص بذات خداي تعالى است. و هيچكس از آن اطلاع ندارد. آنچه بفكر قاصر ما رسيده در ضمن مثالى بيان ميكنيم تنها خدا و حجتهاى او عالمند به آنچه ميگويند.
خداى متعال عمر بندهاى را پنجاه سال مقدر ميكند و بتوسط پيغمبران و امامان عليهم السلام دستور مىدهد كه هرگاه شخصى صله رحم كند، عمرش زياد ميشود و آن بنده صله رحم ميكند و عمرش بشصت سال بالا ميرود، در اينجا ميگوئيم اگر خدا بخواهد بپيغمبر و امام اطلاع ميدهد كه عمر آن بنده پنجاه سال مقدر شده است ولى نسبت باينكه آن بنده صله رحم ميكند و عمرش بشصت ميرسد، تنها بذات احديث اختصاص دارد و ديگرى از آن آگاه نيست.
اما نسبت بامورى كه تقدير و امضاء شده و بدا در آن حاصل نشود تغيير نيابد و بپيغمبر و امامان (ص) اطلاع داده مىشود، مانند عمر بندهايكه پنجاه سال معين شده و او هم صله رحم نميكند و در پنجاه سالگى مى ميرد.