حدیث شماره 4
4- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمّارٍ السّابَاطِيّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ ع عَنِ الْإِمَامِ يَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشّيْءَ أَعْلَمَهُ اللّهُ ذَلِكَ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 380 رواية: 4
ترجمه :
عمار ساباطى گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه آيا امام غيب ميداند؟ فرمود: نه، ولى هرگاه بخواهد چيزى را بداند خدا آن را به او بياموزد.
شرح :
علم غيب طبق تقسيمي كه مناسب اين مقامست بر سه قسم است:
اول علم غيبی كه منحصر به ذات قديم باری تعالی و خدای يكتا است واحدی را بر آن اطلاعی نيست حتی پيغمبران و امامان و جبرئيل و فرشتگان هم از آن خبر ندارند و مصلحت نيست كه خدا به آنها بفهماند، و صريح آيات و رواياتی بر اين مطلب دلالت دارد مانند:
1- (آيه 59 سوره انعام) و عنده مفتاح الغيب لايعلمها الاهو [كليدهای غيب نزد خداست جز او كسی از آنها آگاه نيست].
2- (آيه 20 سوره يونس) انما الغيب لله [غيب را تنها خدا می داند].
3 (آيه 67 سوره نمل) قل لا يعلم من فی السماوات و الارض الغيب الا الله [بگو كسی در آسمانها و زمين غيب نداند جز خدا].
4- رواياتی كه بدين مضمون در سابق ذكر شد و اين علم را بنام علم مخزون يا مكنون ناميدند، مانند روايات 367 و 373 و 653 و 656.
دوم معلوماتی كه از نظر نوع مردم پنهان و پوشيده است و تنها عده كمی از فراست و كياست ذاتی دارند آن امور را میفهمند و از آينده خبر میدهند و همانطور هم واقع میشود، مانند پيش بينیهای بعضی از علماء سياست و اقتصاد و مرتاضين و تعبير خوابهای ابن سيرين و تفرسات و داستانهائی كه از اياس قاضی القضات معروف قرن دوم در تاريخ مذكور است.
اين قسم اگر چه از لحاظ لغت مشمول علم غيب باشد ولی از نظر قرآن و حديث داخل در علم غيب نيست، زيرا غيب در لسان قرآن و حديث آنست كه ما غاب عن الخلق علمه و خفی مأخذه منهاج البراعة ج 8 ص 213 [علمش از مخلوق پوشيده و راه وصولش پنهان باشد، و لذا میبينم كه ماده [غيب] در 58 مورد از قرآن و 69 مورد از نهج البلاغه ذكر شده و در هيچ موردی باين معنی استعمال نشده است.
سوم اموريستكه ميان اين دو قسم قرار دارد، و آن اموری است كه نه مردم آنها را میدانند و نه مختص به خداست اينگونه امور را به مقداری كه خدای تعالی صلاح بداند و در هر زمان و مكانی كه حكمتش اقتضا كند، بملائكه و پيغمران و ائمه صلوات الله عليهم اجمعين اصلاع ميدهد و مقدارش برای پيغمبران و ائمه چنانچه در حديث 637 گذشت باندازه احتياج بشر روی زمين است، زيرا خدا ايشان را برای راهنمائی بشر انتخاب فرموده و برای اينكه هر كس هر گونه سؤالی از امر دين و معارف و اخلاق و توحيد و معاد از ايشان بنمايد جواب گويند واحدی در روی زمين داناترا از ايشان نبوده و كلمه {اين مطلب در ذيل حديث 540 بيان شد و در اينجا میافزائيم كه پاسخ دادن بسؤالی لازمست كه بقصد تفهم و تدبر باشد و برای سائل سودی دنيوی يا اخروی داشته باشد و نيز سائل استعداد فهم جوابش را داشته و برای شنوندگان ديگر زيانی نداشته باشد.}
[نمیدانم] در قاموس زندگی آنها نبوده باشد.
خداوند حكيم هم وسيله و ابزار اين مأموريت را در اختيار ايشان گذاشته است چنانچه جناب عزرائيل را كه برای قبض ارواح معين فرموده، بايد آجال و هنگام مردن مردم را در اختيار او گذارده و باو اطلاع دهد و همچنين فرشتگان ديگری را كه برای هر كاری معين كرده، علم مربوط به آن كار را در اختيار ايشان خواهد گذاشت.
و خلاصه به هر =كس معلوماتی طبق شؤن و مأموريتش میدهد، اگر خواننده محترم در گفته ما درست دقت كند و اگر نفهميد از دانشمندان فهميده بپرسد میداند كه هيچ منافاتی ندارد كه امام عليه السلام تمام علوم گذشته و آينده را بداند و پنهان شدن كنيز را در اتاق نداند و ما میتوانيم طبق فرمايش جناب مجلسی (ره) در وجه اول، كلام آنحضرت را بمعنی حقيقی و مطابقيش حمل نمائيم و به امام عليه السلام نسبت تورية و تجوز ندهيم و افتخار كنيم بچنين رهبرانی كه واقع و حقيقت را بدون پرده میگويند تا مردم آنها را بشئون حقيقی خود بشناسند و درباره آنها غلو و مبالغه نكنند زيرا دليلی نداريم كه دانستن مخفی گاه كنيز از شئون امام و خارج از قوانين عادی و طبيعت بشری بوده و دانستن آن از طريق معجزه و خرق عادت برای امام لازم باشد، چون اگر بنای معجزه و خرق عادت میبود، امام در مسند خود مینشست و امر میفرمود تا كنيز در هر مكانی كه هست بطرف او كشيده شود، چنانچه در موقعی كه از پيغمبر معجزه خواستند و اثبات نبوت متوقف بر آن بود، بدرخت امر فرمود تا پيش آمد و نيز منافاتی ندارد كه بگوئيم پيغمبر كه علوم اولين و آخرين را داراست زمانی را كه در جنگ احد سنگ دشمن بطرف دندان مباركش میآمد نمیدانست زيرا اگر بنا بود در جنگها با علم غيب كار كند، يكنفر كشته نمیداد و از كفار هم يكنفر باقی نمیگذاشت و در نتيجه برای او شأن و مقامی نبود كه با نيروی علم غيب بر دشمن پيروز شود، اين است كه قرآن كريم از قول او میفرمايد (188 سوره 7) [اگر من غيب میدانستم سود بسياری میبردم و بدی به من نمیرسيد].
حاصل سخن آن كه پيغمبر و امام عليهم السلام علم غيب و شهود و هر چه را كه میدانند. علم ذاتی نيست، بلكه همه با عطاء و بخشش خدای تعالی است و خدا هم هر چه را صلاح بداند و مطابق شؤون و مأموريت آنها باشد بايشان عنايت میكند تا برای رهبری بشر روی زمين آمادگی داشته باشند اما تفصيل جزئيات و مصاديق آنها و اينكه چگونه مطالبی را خدا به آنها الهام میكند و چگونه مطالبی را از آنها باز میگيرد و به خود اختصاص میدهد بر ما معلوم نيست و شايد بر خود آنها هم معلوم نباشد و الحمدلله رب العالمين.