ديدگاه هاى بعضى از علماى اهل سنّت در باره اجتهاد
البته بعضى از علماى اهل تسنن براى اثبات انحصار مذاهب به چهار مذهب دلايلى هم ذكر نموده كه خوشبختانه مورد قبول ديگر انديشمندان اهل سنت نيز واقع نشده است ، طالبين مى توانند به كتاب الاصول العامة للفقه المقارن (صفحه 601 تاءليف علامه سيد محمد تقى حكيم ) مراجعه نمايند.
اينك براى تكميل بحث و اينكه انسداد باب اجتهاد ريشه اى جز هوا و هوس نداشته ، كلمات چند تن از بزرگان اهل سنت را(638) نقل مى نماييم .
از شيخ تقى الدين ابن تيميه سؤ ال شد، انسانى كه فقه مذاهب اربعه را درس گرفته و پس از آگاهى از آن به تحصيل علم حديث پرداخته و احاديث صحيحه اى را كه ناسخ و مخصص و معارض ندارند، مخالف بعضى از آراى مذهب خود مى يابد، آيا مطابق مذهب عمل كند يا بر او واجب است كه احاديث را اصل قرار داده و مطابق آن عمل نمايد.
شيخ در جواب نوشت : الحمدللّه رب العالمين ، در كتاب ، سنت و اجماع ثابت است كه خداى متعال ، طاعت خود و طاعت رسولش را بر بندگانش فرض و واجب گردانيده است ، و بر اين امت طاعت هيچ كس ديگرى را بعينه واجب نكرده است ، (تا آنجا كه مى نويسد) بسيارى از ائمه گفته اند كه كلام هر انسانى ، گاهى قابل قبول و گاهى قابل رد است ، جز كلام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله .
(بعد نوشت ) خود ائمه اربعه نيز مردم را از تقليد خود نهى مى كردند. ابوحنيفه مى گويد: ((اين راءى منست و اين راءى به نظر من نيكوست ، اما اگر كسى بهتر ازاين راءى بياورد، ما قبول نموده و دست از نظر خود بر مى داريم ، به همين جهت است كه وقتى افضل اصحاب ابو حنيفه ، ابو يوسف ، در دار الهجرة مدينه منوره ، محضر مالك بن انس رسيد و از او چند مساءله از مسائل فقهى سؤ ال كرد، مالك او را از مفاد اخبار و مدلولات سنت در رابطه با آن احكام خبر داد، ابو يوسف گفت : من به خاطر استدلال و كلام تو از راءى استادم ، ابو حنيفه گذشتم و اگر او هم اينجا بود، از آنچه به عنوان فتوا گفته بود بر مى گشت )).
مالك نيز مى گويد: ((من بشرى هستم كه گاهى درست مى گويم و گاهى خطا مى كنم ، پس گفتار مرا با قرآن و سنت بسنجيد اگر موافق بود، بپذيريد و اگر مخالف بود نپذيريد)).
شافعى نيز مى گويد: ((اگر حديثى كه سند صحيح داشت ، بر خلاف قول و فتواى من ديديد، فتوا و راءى مرا به ديوار بزنيد؛ يعنى حديث را مورد عمل قرار بدهيد)).(639)
يكى ديگر از دانشمندان اهل سنت به نام ((حسن خان )) چنين مى گويد: ((كسى كه فضل و نعمت خداوند را منحصر به بعضى از مردم مى كند و فهم شريعت را فقط مخصوص عده اى مى داند، اولا : بر خداوند جراءت نموده و ثانيا: بر شريعتى كه خداوند آن را براى تمام بندگان خود نازل نموده و از آنان خواسته است كه متعبد به كتاب خدا و سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشند)).
حصر تعبد به كتاب و سنت براى اهل عصور سابق كلامى است بدون دليل و برهان و آيا نسخ غير از اين خواهد بود؟ سبحانك اللهم هذا بهتان عظيم .(640)
جمال الدين ابن جوزى مى گويد: ((بدانكه مقلّد در آنچه تقليد مى كند اطمينان ندارد و تنها اثر تقليد، باطل كردن منفعت عقل است ؛ زيرا عقل براى تدبر آفريده شده است .
زشت است براى كسى كه چراغى در دست دارد و توسط نور آن مى تواند راه را از چاه تشخيص بدهد، چراغ را خاموش نموده در ظلمت و تاريكى قدم بردارد.
بدانكه اكثر پيروان مذاهب ، شخصى را كه در قلبهاى آنان بزرگ جلوه نموده ، علم كرده اند و قول او را پيروى مى كنند بدون آنكه تدبر و تعقل نسبت به گفتار او داشته باشند و اين خود عين ضلالت و گمراهى است ؛ زيرا نظر و تفكر بايد در رابطه باگفتار باشد نه گوينده آن )).(641)
((عبدالعظيم مكى )) دانشمند معروف اهل سنت مى گويد: ((بدانكه خداى متعال ، احدى از بندگانش را مكلف نكرده است كه حنفى ، مالكى ، شافعى يا حنبلى باشند، بلكه خداوند بر بندگان خود واجب نموده كه ايمان بياورند به آنچه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى آن مبعوث شده و عمل به شريعت او نمايند)).(642)
((عزالدين عبدالسلام )) مى گويد: ((از اعجب عجايب اين است كه فقهاى مقلد بعضى از مذاهب گاهى به ضعف راءى و فتواى امام خود آگاهى پيدا مى كنند، طورى كه دفعى هم بر آن نمى يابند، اما در عين حال ، مقلد باقى مانده و فتوا و نظر كسى را كه به قرآن و سنت و قياسات صحيحه ، استدلال مى كند نمى پذيرند، بلكه ظاهر قرآن و سنت را مورد عمل قرار نداده و تأ ويلات بعيده باطله را به كار مى گيرند تا از مذهب خود دفاع كرده باشند.
در حالى كه مسلمين قبل از پيدايش مذاهب اربعه ، اين چنين نبودند، اما بعد از پيدايش مذاهب اربعه ، هر مقلدى از امام خودش چنان پيروى مى كند (حتى در مواردى كه فتاوى او خلاف واقع هم باشد) كه گويى او نبى مرسل است و اين درست دورى از حق و بُعد از صواب خواهد بود كه صاحبان عقل و بصيرت به آن راضى نخواهند شد)).(643)
((محمد على )) صاحب كتاب الدين الاسلامى مى گويد: ((بستن باب اجتهاد، ضربه اى كشنده بر آزادى فكر بلكه اسلام است ، همان دينى كه ما قائل هستيم براى عموم بشريت آمده است تا در تمام اعصار و در ميان تمامى ملل جهان جا باز كند، ولى امروز بعد از هزار سال مى بينيم مسلمانان جامد شده و دنبال فكر و تدبر نمى باشند)).(644)
((عبدالمتعال صعيدى )) يكى از علماى الازهر مصر مى گويد: ((من مى توانم بگويم كه منع اجتهاد به طرق ظالمه و به وسايل قهر و اغرار به مال حاصل شده است و شك نيست كه اين وسايل اگر در اختيار ديگر مذاهب غير از مذاهب اربعه بود، الا ن باقى بودند و مردم نيز از آن مذاهب تقليد مى كردند و نزد منكرين شان نيز مقبول بودند.
پس ما از تقليد به مذاهب اربعه كه با وسايل فاسده بر ما تحميل شده اند، آزاديم و مى توانيم آزادانه به سوى اجتهاد برگرديم ؛ زيرا منع اجتهاد با زور و غلبه حاصل شده است و اسلام راضى نمى شود مگر به آنچه از راه رضا و شورا به دست آمده باشد؛ چنانكه خداوند متعال در آيه 38 از سوره شورى مى فرمايد: (... وَاءَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ...).(645)
((سيد جمال الدين مصلح معروف )) مى گويد: ((با كدام نص و دليل باب اجتهاد مسدود شده است ، يا كدام امام گفته است كه درست نيست بعد از من مسلمانان براى تفقه در دين اجتهاد كنند و اهتدا به هدايت قرآن و حديث صحيح نموده ، جديت و تلاش براى به دست آوردن مفهوم آن بنمايند و مطابق نيازهاى زمانشان حق ندارند كه استنتاج منطبق بر علوم عصرشان داشته باشند. خداوند پيامبرش را مبعوث كرد به لسان قومش كه به آنها بفهماند و آنها نيز هر چه او مى گويد بفهمند)).(646)
((شيخ محمد عبده )) مى گويد: ((من با صداى بلند شما را به سوى دو مطلب دعوت مى كنم ، اول آزاد نمودن فكر از قيد تقليد و فهميدن دين بطريقه گذشتگان از امت ، قبل از ظهور خلاف و كسب معارف دين ، با رجوع به مدارك اول آن )).(647)
((سيد رشيد رضا))، شاگرد شيخ محمد عبده و مؤ لف ((تفسير المنار)) مى گويد: ((در ترك اجتهاد، هيچ منفعتى ديده نمى شود، اما ضررهاى آن زياد است و تمام آن ضررها بر مى گردد به مهمل گذاشتن عقل و قطع طريق علم و محروميت از تفكر.
مسلمانان از علوم عقب ماندند؛ چون اجتهاد را ترك نمودند و به حالتى كه امروز ديده مى شوند، رسيدند. اگر علما از حكومتهاى جاهلانه نمى ترسيدند، مفاسد تقليدى را كه خداوند، حرام نموده است ، بيان مى كردند و مردم را به سوى عمل مطابق دليل و برهان دعوت مى نمودند، همان طورى كه خداوند آنان را امر نموده است ؛ چنين مشكلاتى رخ نمى داد.
وقتى حكومت عثمانى متوجه شد بعضى از علماى شام ، شاگردان خود را تشويق به ترك تقليد و عمل مطابق دليل مى كنند، به شدت اين قضيه را انكار نمود تا آنان ساكت شدند و ديگر چيزى در اين رابطه نگفتند)).(648)
كسان ديگرى از علماى اهل تسنن نيز تقليد از مذهب خاص و تقيد به آن را باطل دانسته و علما و مجتهدان را به تبعيت از مدارك وادله ، تشويق مى نمايند كه ما از ذكر اسامى و اقوال آنان براى رعايت اختصار خود دارى مى كنيم .
بنابر آنچه گفته شد، به اين نتيجه مى رسيم كه در باز بودن باب اجتهاد، حق با شيعيان مى باشد، و نفس همين نظريه است كه موجب بالندگى فقه شيعه شده و وقتى امروز كتب فقهى اهل تسنن را با كتب فقهى شيعيان مقايسه مى كنيم ، مى بينيم فرق زيادى بين دو فقه وجود دارد؛ زيرا در كتب فقهى اهل تسنن هر چه هست ، قول ابوحنيفه ، مالك ، شافعى و احمد بن حنبل است ، يا اقوالى از تلاميذ و شاگردان آنها نقل شده است و استدلال به قرآن ، حديث ، عقل و اجماع ، جز در موارد عديده ديده نمى شود. به خاطر همين مطلب ، كتب فقهى استدلالى در ميان آنان بسيار كم به چشم مى خورد، به خلاف شيعيان كه داراى كتب فقهى زيادى بوده و هر فقيهى كتابى مستقل واستدلالى در فقه مطابق آرا و نظريات خود تدوين نموده براى آنچه كه مى گويد از كتاب ، سنت ، عقل و اجماع دليل ذكر مى نمايد.
فقه در ميان شيعيان ، در عرض ديگر علوم پيشرفت نموده و هرگز متوقف نبوده است . علاوه بر اين ، فوايد باز بودن باب اجتهاد را به طور وضوح ، در ميان شيعيان مشاهده مى كنيم ؛ زيرا در تمام مواقع حساس ، وقتى فقيهى از مردم خواسته است براى امرى قيام كنند، قيام صورت گرفته است براى آنكه مردم حكم او را حكم خدا و رسول صلّى اللّه عليه و آله تلقى نموده و به خواسته او جامه عمل پوشانيده اند.
مثلا: وقتى پيروزى عراق عليه استعمار انگليس بررسى مى شود، مى بينيم اين پيروزى ثمره تبعيت مردم از مرجع تقليد زمانشان بوده كه تشخيص داده بود، بهترين وظيفه ، قيام و مبارزه عمومى است .
يا وقتى حكومت ايران با انگليس قرار داد ننگين ((تنباكو)) را امضا مى كند، عالم بزرگوارشيعه ، مجدد كبير آيت اللّه العظمى سيد محمد حسن شيرازى قدّس سرّه با يك دستور مختصر كه ((امروز استعمال توتون به هر نحوى كه باشد در حكم مبارزه با امام زمان (عج ) مى باشد))، تمام نقشه هاى استعمارى بريتانيا را نقش برآب مى كند.
و در عصر حاضر كه همه شاهد آن بوديم ، وقتى استعمار غرب مى خواست ايران را تبديل به يك مستعمره تمام عيار نموده و مطابق خواست خود، از آن بهره بردارى كند، بزرگ مرجع تقليد شيعيان حضرت آية اللّه العظمى امام خمينى قدّس سرّه قيام نمود و پرچم مبارزه عليه استعمار را به دوش گرفت ، مردم مسلمان چون او را به عنوان جانشين پيامبر مى شناختند، از او اطاعت نموده و با يك مبارزه پيگير و شجاعانه حكومت 2500 ساله را از ميان برداشته و به جاى آن ((حكومت اسلامى )) بر پا نمودند.
يا در كشور ما افغانستان ، وقتى كه شيعيان ، در بدترين موقعيت و شرايط به سر مى بردند و آن چنان در تنگنا قرار گرفته بودند كه حتى جرئت نداشتند خودشان را ((شيعه )) بنامند، حضرت آية اللّه مير على احمد آقاى حجت قدّس سرّه قيام نموده و شيعيان را به مبارزه عليه زورگويى و بى عدالتى حاكم بر جامعه دعوت نمود و پس از چندى ، اختناق و تعصب وزورگويى ، تبديل به آزادى مذهب و برپايى علنى مراسم مذهبى شيعيان ، در آن سرزمين گرديد.
تمام اين موارد و قيامها و پيروزيها از فوايد باز بودن باب اجتهاد است والاّ در مصر، الجزاير، حجاز و فلسطين نيز علما قيام كردند، اما اثرى را كه بايد روى مردم داشته باشد، نداشت .
قيام سيد جمال الدين ، شيخ محمد عبده و سيد محمد قطب و ديگران جز چند نفر معدود، طرفداران زيادى پيدا نكرده ، توده مردم دنبال آنان راه نيفتادند و اوامر و نواهى آنان را ((كاءن لم يكن )) حساب كردند.
علت اساسى آن بود كه مسلمانان گفتار آنها را به عنوان گفتار خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نمى دانستند، بلكه مردم مقلدان ابو حنيفه ، مالك ، شافعى ، و احمد بن حنبل بودند و اين چهار امام هم چيزى در رابطه با قيام عليه دولتهاى ظالم ، نحوه مبارزه با استكبار و ايجاد حس استقلال خواهى و آزاد بودن از زير يوغ استعمار نگفته بودند.
اگر هم چيزى در ميان كلمات آنها ديده شود، كلياتى است كه هر رئيس دولتى مى تواند آن را به نفع خودش توجيه نموده و مسلمانان را مجذوب خود گرداند.
ممكن است بعضى از برادران اهل سنت ما، در اثر بى اطلاعى از حقيقت راه و روش شيعيان بگويند: شيعيان نيز اجتهادشان ، اجتهاد باز به معناى واقعى كلمه نيست ، بلكه فقط اجتهاد در چهار چوب مذهب امام صادق عليه السّلام مى باشد؛ زيرا شيعيان نيز مقلدين امام صادق عليه السّلام هستند و اگر اجتهادى دارند فقط در رابطه با آرا و نظريات امام صادق عليه السّلام مى باشد و بس و از اين جهت فرق زيادى بين آنان و اهل سنت وجود ندارد.
در جواب مى گوييم : اگر برادران ما، گفتار ما را در رابطه با سنت و موقعيت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مطالعه مى كردند، هرگز چنين اشكالى نمى نمودند؛ زيرا ما شيعيان به امام صادق عليه السّلام به عنوان مجتهدى كه چون امام ابوحنيفه و ديگر امامان مذاهب اربعه ، دين را مطابق آرا و نظريات خود استخراج نموده و به مردم عرضه كرده اند، نگاه نمى كنيم . بلكه ، امامان عليهم السّلام را عالم به واقع مى دانيم ؛ عالمانى كه در اثر كشف واقع براى آنان ، نياز به اجتهاد نداشتند، و روى همين جهت گفتار و رفتار و تقارير آن بزرگواران را چون گفتار و رفتار و تقارير پيامبر بزرگ اسلام صلّى اللّه عليه و آله از مدارك احكام شرعى مى دانيم ، و اين بدانجهت است كه طبق نصوص وارده از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه در بخشهاى مختلف كتاب مورد بررسى قرار گرفت ، امامان دوازده گانه عليهم السّلام تمام احكام دين را ((ابا عن جدٍ)) از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دريافت نموده و به مردم آن چنان كه خداوند بر پيامبرش نازل فرموده بود، القا مى كردند. لذا شما در هيچ كتاب از كتب فقهى شيعه نمى بينيد كه فقيهى گفته باشد فتواى امام صادق عليه السّلام چنين است يا راءى على عليه السّلام چنان ، بلكه براى صحّت فتواى خودش استناد مى كند به گفتار، رفتار و تقارير آن امامان بزرگوار، همان طورى كه به قرآن و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله استناد مى نمايد و اين استناد، عين استناد به سنت نبوى است ، نه استناد به فتواى مجتهدى كه مثلا در هزار سال واندى پيش ، آرا و نظرياتى مطابق با شرايط و مقتضيات زمان خودش را داشته باشد.
نگارنده معتقد است ، اگر برادران اهل سنت ما به همين مقدار كه در اين كتاب نوشته شده است ، با دقت و تاءمل و بدون تعصب خشك مذهبى ، نگاه كنند، يقينا متوجه خواهند شد كه تهمتهاى ناروايى كه به برادران شيعه خود، از روى بى اطلاعى وارد كرده اند، بى جا و نادرست بوده و از اينكه تعداد كثيرى از مسلمانان را رافضى و حتى در بعضى از كلمات ، كافر خوانده اند!! استغفار خواهند نمود.
در خاتمه كتاب ، يك بار ديگر مى گويم : قصد حقير از نوشتن اين كتاب ، به هيچ عنوان ردّ مذاهب ديگر نبوده است ، بلكه فقط خواستم ((حقانيت مكتب تشيّع )) و درست بودن راه شيعيان را به كسانى كه نمى دانند و اطلاع ندارند، ثابت نموده باشم .
از خداوند منان خواستارم كه اسم اين حقير كمترين را در ليست مدافعين مكتب اهل بيت عليهم السّلام درج و ثبت نمايد و براى آنكه كتابم مورد قبول آن ذات مقدس واقع شود، اين خدمت ناچيز را به قلب عالم امكان ، قطب كون و مكان ، غوث زمين و آسمان و مولاى اهل ايمان حضرت صاحب العصر و الزمان عج اللّه تعالى فرجه الشريف و روحى وارواح العالمين لتراب مقدمه الشريف الفداء تقديم مى نمايم ، هديه ناقابل است اما چه كند بى نوا همين دارد؛ ((ان الهدايا على مقدار مُهديها)) .
همچنين از خداوند متعال خواهانم كه ثواب اين خدمت ناچيز را به روح پدرم ، حضرت آية اللّه آقاى حجّت قدّس سرّه كه منجى شيعيان و مُحيى آثار ائمه اطهار در كشور افغانستان بود و به روح مرحومه مادرم كه از روز اوّل تولدم ، به من حب اهل بيت عليهم السّلام آموخته و در دامن پرمهرش ، درس دفاع از حقانيت و واقعيت را يادم داد، واصل بفرمايد.
والسلام على من اتبع الهدى