شانزدهم ـ در اخبار آن حضرت است به جناب ابوبصير
شـيـخ مـفـيـد در ( ارشـاد ) روايـت كـرده از ابـوبـصـيـر كـه گـفـت : داخـل شـدم ، به مدينه و با من بود كنيزكى از خودم پس با او نزديكى كردم ، پس بيرون شـدم از مـنـزل بـروم حـمـام ديـدم ياران خود را از شيعه كه مى روند خدمت حضرت امام جعفر صـادق عـليـه السـلام مـن تـرسـيـدم كـه ايـشان شرفياب خدمتش شوند و از من فوت شود زيـارتـش ، مـن هـم بـا ايـشـان رفـتـم تـا داخـل خـانـه حـضـرت شـدم بـا ايـشـان ، هـمين كه مقابل آن حضرت ايستادم نظر كرد به من و فرمود: اى ابوبصير! آيا ندانستى كه در خانه هـاى انـبـيـاء و اولاد انـبـيـاء داخـل نـمـى شـود جـنـب ؟ مـن خـجـالت كـشـيـدم و گـفـتـم : يـابـن رسـول اللّه صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم ! چـون ياران خود را ديدم شرفياب مى شوند تـرسـيـدم كـه از مـن فـوت شـود زيـارت شـمـا بـه اتـفـاق ايـشـان ، و ديـگـر بـه مثل اين كار عود نخواهم كرد، اين بگفتم و بيرون شدم .(91)