شرح حال عبداللّه بن خبّاب

چـهـاردهـم : عـبداللّه بن خباب بن الاَرَتّ، از اصحاب اميرالمؤ منين عليه السّلام و پدرش ‍ از مـعـذّبـيـن فى اللّه بوده و اوست كه خوارج نهروان در وقت سيرشان به نهروان عبورشان بـه نـخـلسـتـان و آبـى افـتـاد عـبـداللّه را ديـدنـد كـه بـر گـردن خـود قـرآنـى هـيـكـل نـمـوده سـوار بـر دراز گـوشـى اسـت و بـا او اسـت عيال او در حالتى كه زوجه او حامله بود، عبداللّه را گفتند: چه مى گوئى در حق على بعد از تحكيم ؟ گفت :
اِنَّ عَلِيّا اَعْلَمُ بِاللّهِ وَاَشَدُّ تَوَقِيا عَلى دينِهِ وَاَنْفَذُ بَصيرَةً.
گفتند: اين قرآنى را كه در گردن دارى ما را امر مى كند كه ترا بكشيم . پس آن بى چاره مـظـلوم را نـزديـك بـه نـهـر آوردنـد و او را خـوابـانـيـدنـد و مثل گوسفند سر بريدند كه خونش داخل در آب شد و هم زوجه او را شكم دريدند و چند زن ديگر را نيز به قتل رسانيدند و اتفاقاً در آن نخلستان خرمائى افتاده بود يكى از ايشان يك دانه برداشت و در دهان گذاشت او را صدا زدند كه چه مى كنى ؟ او فوراً از دهان افكند و به خنزيرى رسيدند يكى از ايشان بزد و او را بكشت ، گفتند: با وى كه اين فساد است در زمين و انكار بر او نمودند.(208)