زياد بن ابيه و كشتن شيعيان آل علی (علیه السلام)
او كه والی كوفه و بصره بود هركه را كه از دوستداران و شيعيان اهلبيت علیهم السلام میديد يا میكشت يا زندانی میكرد و حتی خانه های ايشان را نيز خراب میكرد.([849])
در تاريخ میخوانيم:
«بلغ الحسنَ بن علي، أن زيادا يتتبّع شيعة علي بالبصرة فيقتلهم...»([850])
زياد، نخستین كسی بود كه والی كوفه و بصره، باهم شد: «وهو أوّل من جُمع له المصران»([851])
زياد، شش ماه در كوفه بود و شش ماه در بصره زمانی كه به كوفه میرفت «سمرهًْ بن جندب» را به جای خود می نشاند. سمره نيز به غلامان حلقه به گوش معاويه در بصره بود به كوفه میرفت و در شش ماهی كه زياد در كوفه بود به بصره.([852])
از جمله كسانی كه به وسیله ی زياد كشته شدند «حجر بن عدی» و «عمرو بن حمق»اند. طبری داستان آنها را در تاريخ خود آورده است.([853])
علت اصلی كشته شدن حجر اين بود كه «مغيرهًْ بن شعبه» كه پيش از زياد والی كوفه بود از حضرت علی علیه السلام بد میگفت و حجر تاب اين سخنان را نمی آورد و اعتراض میكرد.
طبری میگويد:
«إنّ معاوية بن أبيسفيان لما ولی المغيرة بن شعبة الكوفة في جمادی سنة إحدی وأربعين (41 هـ.ق) دعاه، فحمد الله و أثنی عليه ثم قال: أمّا بعد... لاتتحمَّ عن شتم عليّ وذمّه و الترحم علی عثمان و الاستغفار له و العيب علی أصحاب عليّ و الاقصاء لهم وترك الاستماع منهم، وبإطراء شيعة عثمان رضوان الله عليه والإدناء لهم والاستماع منهم...»([854])
مغيره نيز همه ی اينها را مو به مو اجرا میكرد. پس از مغيره كه زياد والی كوفه شد؛ او نيز همين كار را میكرد. عمرو نيز در ادامه ی جريان حجر كشته شد. او يكی از اصحاب بزرگ بود كه پس از كشتن او، سر از تنش جدا كردند و آن را برای معاويه فرستادند و گويند كه اين نخستین سری است كه در اسلام حمل شد و از جايی به جای ديگر برده شد. زياد، حجر و يارانش را به شام فرستاد و تا آخرين لحظات از آنها خواسته میشد كه از علی علیه السلام بيزاری جويند و او را لعن كنند تا زنده بمانند؛ ولی آنها اين كار را نكردند و بالاخره آن بزرگوار و يارانش را در «مرج عذرا» يعنی همان جايی كه خودش آنرا فتح كرده بود به شهادت رساندند.
ديگر از كسانی كه به وسیله ی زياد كشته شدند و جرمشان دوستی علی و آل علی علیه السلام بود و به اصطلاح شيعه ی علی علیه السلام بودند «مسلم بن زيمر» و «عبدالله بن نُجّي»اند.
در «كتاب المحبّر» میخوانيم:
«وصلب زياد بن أبيه (مسلم) بن زيمر، و (عبدالله) بن نُجىَ الحضرميّين علی أبوابهما أيّاما بالكوفة. وكانا شيعيّين. و ذلك بأمر معاويه. وقد عدّهما الحسين بن عليّ رضی الله عنهما علی معاوية في كتابه إليه: «ألست صاحب حجر و الحضرميين اللذين كتب إليك ابن سمية أنهما علی دين عليّ و رأيه، فكتبت إليه من كان علی دين عليّ و رأيه فاقتله و امثل به، فقتلهما ومثل بأمرك بهما؟ و دين عليّ و ابن عم عليّ الذي كان يضرب عليه أباك ـ يضربه عليه أبوك، أجلسك مجلسك الذي أنت فيه. ولو لا ذلك كان أفضل شرفك و شرف أبيك تجشم الرحلتين اللتين بنا منّ الله عليك بوضعهما عنكم...»([855])
اينها همه گوشه ای از آن چيزی است كه در زمان زياد و معاويه بر اهلبيت علیھم السلام و شيعيان و دوستداران آنها گذشت. در زمان معاويه و پيش از شهادت امير المؤمنين علیه السلام مالك اشتر و محمد بن أبی بكر نيز به دسيسه های معاويه كشته شدند.
پس از مرگ معاويه و روی كار آمدن يزيد نيز، وضع همان بود كه گذشت. امام حسين علیه السلام با آن وضع فجيع در كربلا شهيد شد و اهلبيت علیھم السلام به اسيری گرفته شدند و در شهرهای اسلامی آنها را گرداندند و خارجي خواندند.
پس از آن فتنه ی ابن زبير به پا خواست. پس از مروان و عبدالله بن زبير كه كار به دست عبدالملك رسيد و خيالش از كابوس وحشتناك عبدالله آسوده گشت بار ديگر فشارها بر اهلبيت علیھم السلام و شيعيان با شدتی دوچندان آغاز شد.
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[849]) مختصر تاريخ دمشق؛ ابن منظور، ج9، ص86.
[850]) همان؛ ص88.
[851]) همان؛ ص72.
[852]) تاريخ الأمم والملوك؛ الطبرى؛ ج6، ص161.
[853]) همان؛ ص168.
[854]) همان.
[855]) ص479 (اين كتاب نوشته ى أبي جعفر محمد بن حبيب ابن اميهًْ بن عمرو الهاشمي البغدادى متوفى به سال 245هـ.ق است؛ به روايت أبي سعيد الحسن بن الحسين السّكري).