عقيده مشركان
با بررسي آيات و روايات و تاريخ پي ميبريم كه خداوند مشركان را به جهت اعتقاد به استقلال معبودان مذمت كرده است.
خداوند متعال در مذمت يهود ميفرمايد: «اتخذوا احْبارهمْ ورهْبانهمْ ارْبابا منْ دون الله والْمسيح ابْن مرْيم وما امروا الا ليعْبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبْحانه عما يشْركون»؛(39) «علما و راهبان خود را به مقام ربوبيت رساندند و خدا را نشناختند و نيز مسيح پسر مريم را به ربوبيت گرفتند، در صورتي كه مامور نبودند جز آن كه خداي يكتا را پرستش كنند. او منزه و برتر از آن است كه برايش شريك قرار ميدهند.»
از اين آيه به طور وضوح استفاده ميشود كه علت مذمت آنان اين بود كه احبار و راهبان را به طور مستقل رب و مربي خود ميدانستند.
خداوند متعال ميفرمايد: «ان الذين تعْبدون منْ دون الله لا يمْلكون لكمْ رزْقا»؛(40) «آنهايي را كه غير از خدا پرستش ميكنيد، مالك هيچ رزقي براي شما نيستند.»
يعني عبادت و استعانت از غير خدا به طور مستقل مذموم است.
در جاي ديگر ميفرمايد: «قل ادْعوا الذين زعمْتمْ منْ دون الله لا يمْلكون مثْقال ذره في السماوات ولا في اْلارْض»؛(41) «بگو آنهايي را كه جز خدا، شما موثر ميپنداشتيد، هيچ يك به مقدار ذرهاي هم در آسمانها و زمين مالك نيستند.»
ابن هشام نقل ميكند: اولين كسي كه بت پرستي را به مكه و اطراف آن وارد كرد «عمرو بن لحي» بود. او در سفري كه به «بلقاء» از اراضي شام داشت، مردماني را ديد كه بتها را عبادت ميكردند؛ از اين عمل سوال نمود، در جواب او گفتند: اينها بتهايياند كه آنان را عبادت ميكنيم و هر گاه از آنها باران و نصرت ميخواهيم به ما باران و نصرت ميدهند. عمرو بن لحي به آنان گفت: از اين بتان به ما نميدهيد تا با خود به سرزمين عرب برده و آنها را عبادت نماييم؟ او با خود بت بزرگي به نام «هبل» برداشت و آن را بر سطح كعبه قرار داد، و مردم را به عبادت آن دعوت كرد.(42)
از اين داستان استفاده ميشود كه مشركان جهت اعتقاد خاصي كه به بتان داشتند مذمت ميشدند و آنها را به اعتقاد اين كه به طور مستقل باران ميدهند و هنگام جنگ آنان را ياري ميكنند، پرستش ميكردند، و در حقيقت بر اين اعتقاد مذمت شدند. اين كار آنان ارتباطي با كار مسلمانان ندارد؛ زيرا آنان با خضوع و تواضع و استمداد از پيامبر و اوليا بر اين اعتقادند كه همه امور به دست خداست، ولي از آن جهت كه پيامبران و اوليا به خدا نزديكند و خداوند به آنان قدرت داده و هر چه ميكنند به اذن و اراده اوست، و خود خداوند نيز به واسطه قرار دادن آنان امر نموده، لذا به آنان توجه نموده و حاجاتشان را از آنان ميخواهند، يا خدا را به آنان قسم ميدهند تا حاجاتشان را برآورد.
حسن بن علي سقاف شافعي در كتاب «التنديد لمن عدد التوحيد» ميگويد: «عبادت در شرع، عبارت است از نهايت خضوع و تذلل نسبت به كسي كه خضوع شده، در حالي كه معتقد به اوصاف ربوبيت در او باشد. و عبادت در لغت به معناي اطاعت و عبوديت به معناي خضوع و ذلت است. پس عبادت در شرع با عبادت در لغت تفاوت دارد. كسي كه بر انسان خضوع كند شرعا نميگويند كه او را عبادت كرده است و اين چيزي است كه هيچ كس در آن اختلاف ندارد. پس هر كس كنار قبر پيامبر يا اولياي خدا تذلل و توسل كند نميگويند كه او را عبادت كرده است؛ زيرا از نظر شرع، مجرد خضوع و صدا زدن و استغاثه نمودن، عبادت محسوب نميشود، اگرچه در لغت آن را عبادت بنامند. دليل اين مطلب اموري است؛ مثل لفظ صلاه كه در لغت به معناي مطلق دعا و تضرع است، ولي در اصطلاح به معناي اقوال و افعال مخصوصي است كه افتتاح آن تكبير و اختتام آن تسليم است. پس هر دعايي نماز نيست، همچنين است عبادت...».(43)
همو در جاي ديگر ميگويد: «عبادت در شرع به معناي انجام نهايت خضوع قلبي و قالبي است. قلبي آن، اعتقاد به ربوبيت يا خصيصهاي از خصايص آن است؛ مثل استقلال در نفع يا ضرر. و قالبي آن، انجام انواع خضوع ظاهر؛ از قيام، ركوع، سجود و غير اينهاست، همراه اعتقاد قلبي. لذا هر گاه كسي اين اعمال قالبي را بدون اعتقاد قلبي انجام دهد شرعا عبادت محسوب نميشود ولو آن عمل قالبي سجود باشد. اگر كسي قايل به كفر سجده كننده بر بت است، به اين علت ميباشد كه اين عمل نشانه آن اعتقاد است...».(44)
آنگاه در نتيجهگيري از كلامش ميگويد: «با اين بيان روشن شد كه مجرد صدا زدن يا استغاثه يا استعانت از ارواح اولياي الهي يا خوف و رجا يا توسل و تذلل، عبادت محسوب نميشود».(45)
از همين رو در «صحيحين» وارد است كه خورشيد در روز قيامت به مردم چنان نزديك ميشود كه عرق به نصف گوش مردم خواهد رسيد، در اين ميان همه به حضرت آدم، آنگاه به موسي و سپس به حضرت محمدصلي الله عليه وآله استغاثه ميكنند، و خداوند شفاعت آنان را ميپذيرد و بين خلايق حكم ميكند.(46)