چهارم ـ در اخبار آن حضرت است به غيب

ونـيـز كـليـنى روايت كرده از سيف بن عميره از اسحاق بن عمار كه گفت : شنيدم از ( عبد صـالح ) يعنى حضرت امام موسى عليه السلام كه به مردى خبر مردن اورا داد، من از روى اسـتـبـعاد در دل خود گفتم كه همانا اومى داند كه چه زمان مى ميرد مردى از شيعيانش ! چون در دل من گذشت آن حضرت روبه من كرد شبيه آدم غضبناك وفرمود: اى اسحاق ! رشيد هـجـرى مى دانست علم مرگها وبلاهايى كه بر مردم وارد مى شود وامام سزاوارتر است به دانـسـتـن آن ، بـعـد از آن فـرمود: اى اسحاق ! بكن آنچه مى خواهى بكنى ؛
زيرا كه عمرت تـمـام شـده وتـوتـا دوسـال ديـگـر خـواهـى مـرد وبـرادران تـوواهل بيت تومكث نخواهند كرد بعد از تومگر اندكى تا آنكه مختلف مى شود كلمه ايشان وخـيـانـت مـى كـند بعضى از ايشان با بعضى تا آنكه شماتت مى كند به ايشان دشمنشان ( فـَكانَ هذاَ فِى نَفْسِكَ ) . اسحاق گفت : گفتم من استغفار مى كنم از آنچه به هم رسيده در سينه من .
راوى گـويـد: پـس درنـگ نـكـرد اسـحـاق بـعـد از اين مجلس مگر اندكى ووفات كرد، پس ‍ نـگـذشـت بـر اولاد عـمـار مـگـر زمـان كـمـى كـه مـفـلس شـدنـد وزنـدگـى ايـشـان بـه امـوال مـردم شـد يـعـنـى بـه عـنـوان قـرض ومـضـاربـه ومـثـال آن زنـدگـى مـى كـردنـد بـعـد از آنـكـه خـودشـان مال بسيار داشتند.(44)