هـشـتـم ـ صـفـوان بـن مـهران جمال اسدى كوفى است كه مكنّى به ابومحمّد و بسيار ثقه و جليل القدر است
روايـت كـرده از حـضـرت صـادق عـليه السلام و عرضه كرده ايمان و اعتقاد خود را درباره ائمه عليهم السلام به آن حضرت ، حضرت به او فرموده : رحمك اللّه .(180) و او هـمـان اسـت كـه شـتـران خـود را به هارون رشيد كرايه داد به جهت سفر حج چون خدمت حـضـرت مـوسـى بـن جـعفر عليه السلام رسيد آن جناب فرمود: اى صفوان ! هر چيز ازتو نـيـكـو و جـميل است مگر يك چيز از تو و آن كرايه دادن شتر است به اين مرد يعنى هارون ، عـرض كـرد كـه مـن بـه جهت سفر معصيت و لهو و لعب كرايه ندادم و لكن كرايه دادم براى طـريـق مـكـه و خـودم هـم در كار نيستم بلكه امر دست غلامان من است ، فرمايد:آيا كرايه از ايـشـان طلب ندارى ؟
گويد: چرا، فرمايد: آيا دوست ندارى بقاى ايشان را تا كرايه تو به تو برسد؟ گويد: بلى ، فرمايد: كسى كه دوست داشته باشد بقاء ايشان را پس او از ايـشـان است و كسى كه از ايشان باشد با ايشان وارد آتش شود، صفوان رفت و شتران خـود را بـالتـمـام فـروخت ، هارون چون مطلب را فهميد به وى گفت : به خدا قسم ! اگر نبود حسن صحبت تو، هر آينه تو را مى كشتم .(181) و اين صفوان زيارت روز اربعين امام حسين عليه السلام ، را از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده (182) و زيارت وارث (183) و دعاى معروف به ( علقمه ) را كه بعد از زيارت عاشورا مى خوانند نيز از آن حضرت نقل كرده (184) و اين صفوان مكرر حضرت صادق عليه السلام را از مدينه به كوفه آورده و با آن جناب به زيارت تربت حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام نـائل گـشـته و بر قبر آن جناب خوب مطلع بوده .(185)
و از ( كـامـل الزّيـارة ) مـروى اسـت كـه مـدت بـيـسـت سـال بـه زيـارت آن تـربيت مطهره مى رفت و نماز خود را در نزد آن حضرت به جاى مى آورد.(186) و او جـد ثـقـه جـليـل و فـقـيـه نـبـيـل شـيـخ طـايـفـه اماميه ابوعبداللّه صفوانى است كه در محضر سيف الدوله حمدانى با قاضى موصل در امامت مباهله كرد چون قاضى از مجلس برخاست تب كرد و دستش كه در مباهله كشيده بود سياه گشت و ورم كرد و روز ديگر هلاك شد.(187)