شريعت در اسلام و مسيحيت
يكي از شبهههايي كه اسلام، هميشه با آن رو به روست، وجود پارهاي احكام و تكاليف به ظاهر، غير قابل تحمل است. پرسش اساسي آن است كه غرض از انجام تمام اين تكاليف سخت و دشوار، مانند نمازهاي پنجگانه و روزه ماه رمضان و زكات وحج و غيره چيست؟(317)
تصور ميكنم كه اين شبهه ناشي از عدم فهم درست شريعت و نقش محوري آن در تكامل انسان ميباشد. مسيحيان كه شريعت را از دين خود، طرد نموده و تنها ايمان به مسيحعليه السلام را كافي دانستهاند، بيشتر در معرض اين شبهه قرار دارند.
شايان ذكر است كه تكاليف الهي و احكام شرعي از يك سو، سبب آزمودن آدميان و جدايي لشكريان رحمان از سربازان شيطان هستند و از سوي ديگر، باعث ميگردند تا كمالات بالقوه انساني، فعليت يابد. ميتوان شريعت را به پلكاني تشبيه نمود كه انسانها از راه آن شايستگي رسيدن به بالاترين مراتب انساني را پيدا ميكنند. مسيحعليه السلام نيز به اين حقيقت اشاره كرده و در اناجيل گوناگون سخنان او آمده است. مرقس ميگويد:
«مردي فرزند مريضش را نزد شاگردان مسيحعليه السلام آورد، اما آنها نتوانستند او را شفا دهند. آن بيمار، اسير يك روح ناپاك شده بود. پس از آنكه مسيحعليه السلام او را شفا داد، شاگردان از او پرسيدند: چرا ما نتوانستيم روح ناپاك را بيرون كنيم؟ عيسيعليه السلام فرمود: اين نوع روح ناپاك جز با دعا بيرون نميرود.» (318)
آن حضرت در اينجا به روشني بيان ميدارد كه بيرون راندن روح هاي ناپاك و شفاي بيماران، تنها با داشتن ايماني عالي ممكن است و نميتوان به آن درجه از ايمان جز از راه دعا دست پيدا نمود. از اين رو، احكام و شريعت در هر دين، از بهترين نعمتهاي الهي براي انسانها به شمار ميآيند كه خداوند با هديه آن به آدميان بر آنها منت گذاشته است.
پيش از اين گفتيم كه شريعت موسيعليه السلام، سازگار با زمان برانگيخته شدن آن بزرگوار بود. مسيحعليه السلام هم نه تنها خود را ناسخ شريعت موسوي ندانست، بلكه در جهت به كمال و تمام رساندن آن مبعوث شد و تلاش نمود. در دورههاي بعد، مسيحيان، شريعت را از مجموعه ديني خود جدا كردند؛ اما با اين حال برخي از احكام شرعي و آيينهاي عبادي، مانند: نماز و فرمانهاي دهگانه اخلاقي برجاي ماند.
پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله نيز براي نقض شريعت برانگيخته نشد، بلكه او همانگونه كه خاتم پيامبران است، شريعتش نيز پايان شرايع و كاملترين و بهترين آنها به شمار ميآيد؛ شريعتي كه تا روز قيامت، جاودان خواهد ماند. اين شريعت، در بر دارنده قوانين ثابت و متغير است تا از اين رهگذر بتواند به نيازهاي انسان جديد نيز پاسخ گويد.
از ويژگيهاي مهم شريعت اسلامي، گستردگي آن است كه همه عرصههاي فردي و اجتماعي زندگي بشر را در بر ميگيرد. هيچ يك از كارهاي انسان در شريعت اسلامي بدون حكم باقي نميماند و اگر انساني همه افعال خود را هماهنگ با برنامههاي آن انجام دهد، شريعت براي او سعادت دنيا و آخرت را تضمين ميكند.
ويژگي مهم ديگر آن، سازگاري با فطرت انسان ميباشد. بر خلاف آنچه مسيحيان ميپندارند، در شريعت اسلامي، تكاليف سخت و دشواري كه غير قابل تحمل باشد، وجود ندارد و خداوند نيز هيچ انساني را بيش از توانش به كار وا نميدارد و از او چيزي نميخواهد. خداوند در دين سختي قرار نداده و اين، آن چيزي است كه من، خود در خلال انجام برنامههاي عبادي به آن دست يافتهام. بنابراين، اسلام، دوري گزيدن از جامعه و رهبانيت را بر نميتابد؛ همانگونه كه غوطهور شدن در امور دنيوي را هم نميپذيرد؛ بلكه به گونهاي اندازه ميانه را ترويج ميدهد.
ميتوان شريعت اسلام را به دو بخش تقسيم نمود: