يك برنامه عملى براى خودسازى

اين فصل را با ارائه يك برنامه عملى براى خودسازى به پايان مى‌بريم. اين برنامه شامل برخى مواد مثبت و برخى مواد منفى است. مهم‌ترين مواد و دستورالعمل‌هاى مثبت اين برنامه به شرح زير است:

1. عبادات، به ويژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص كامل انجام دهيم:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛(1) به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نمازشان ترسان و فروتنند.

سعى كنيم در طول شبانه‌روز، مقدارى از وقت خود را به توجه قلبى اختصاص دهيم و براى آن زمان و مكان مناسبى را در نظر بگيريم:
وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ وَلا تَكُنْ مِنَ الْغافِلِينَ؛(2) پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان ياد كن و از غافلان مباش!

شكى نيست كه اعتياد و روزمرّگى عامل مؤثرى در برانگيختن تمايلات فطرى ارادى است؛ تا آن‌جا كه چه بسا با انس گرفتن به لذتى، انسان از لذت‌هايى برتر چشم مى‌پوشد و لذتى را كه بدان خو گرفته مقدّم مى‌دارد، گرچه مى‌پذيرد كه لذت‌هاى ديگر بهتر و برترند. خو گرفتن به لذت‌ها همان‌طور كه مى‌تواند براى انسان زيان‌بار باشد، مى‌تواند ارزشمند و نجات‌بخش باشد. پس چه بهتر كه ما به كارها و رفتارهاى نيك و صالح خو بگيريم، كه در اين صورت اگر به دليلى از انجام آنها بازمانديم، احساس ناراحتى و خسارت كنيم. براى مثال، كسى كه به خواندن نماز شب انس گرفته، اگر شبى نماز شبش قضا شود روحش آزرده مى‌گردد و احساس مى‌كند سرمايه بزرگى را از كف داده است. در اين بين، عالى‌ترين و برترين لذت‌ها انس دل به خدا و چشيدن لذت مناجات او است كه در سايه استمرار و تكرار توجه قلبى به خداوند حاصل مى‌گردد و تداوم ذكر او، هم لذت انس با خدا را در دل انسان پديد مى‌آورد و هم باعث بى‌اعتنا شدن به لذت‌هاى مادى مى‌گردد. هم‌چنين نبايد از انس گرفتن به امورى كه با خداوند ارتباط دارد غافل بمانيم؛ نظير مشرّف شدن به حج و زيارت مشاهد مشرّفه و علما و آمد و شد با آنها. اين امور باعث افزايش انس با حضرت حق مى‌گردند.

2. انفاق و ايثار را فراموش نكنيم. بى‌ترديد انفاق و هم‌چنين ايثار و بخشش چيزى كه محبوب و مورد نياز انسان است، بهترين وسيله براى دل كندن از لذايذ مادى و تطهير و مصفا گشتن دل و مصون ماندن از آلودگى به دنيا است؛ هم‌چنان‌كه قرآن كريم مى‌فرمايد:
وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛(3) كسانى كه از بخل و آز نگاه داشته شوند، ايشانند رستگاران.

هم‌چنين مى‌فرمايد:
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ؛(4) هرگز به نيكى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد.

در جايى ديگر با تعبيرى قابل تأمل مى‌فرمايد:
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِها؛(5) از اموالشان صدقه اى (زكات) بگير تا بدان وسيله ايشان را تطهير و تزكيه كنى.

خداى متعال نمى‌فرمايد از آن‌ها زكات بگير تا اموالشان پاك گردد و اگر حق فقرا و سايرين و يا مال غصبى در آن است بدين وسيله از آن بيرون رود و تزكيه گردد، بلكه مى‌فرمايد از آن‌ها زكات بگير تا خودشان پاك و تزكيه گردند. شايد نكته اين بيان آن باشد كه دل‌بستگى به مال و دنيا دل انسان را آلوده و بيمار مى‌سازد و با پرداخت صدقه و زكات، از تعلق و دل‌بستگى انسان به دنيا كاسته مى‌شود و علاوه بر مال، روح انسان نيز پاك مى‌گردد. البته اين توجيه با وجه تسميه‌اى كه براى زكات ذكر كرده‌اند و آن را باعث پاك گشتن مال معرفى كرده‌اند منافاتى ندارد و با آن قابل جمع است.

نبايد از نظر دور داشت كه نماز و انفاق، اثر يكديگر را كامل مى‌كنند و شايد به همين مناسبت است كه در قرآن شريف غالباً با هم ذكر شده‌اند؛ از جمله از زبان حضرت عيسى(عليه السلام) چنين مى‌خوانيم:
وَجَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَأَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا؛(6) و [خداوند] مرا هر جا كه باشم با بركت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زكات سفارشم كرده است.

3. همه روزه بخشى از وقت خود را به فكر كردن اختصاص دهيم و درباره صفات خداوند، آيات الهى، نعمت‌ها و احسان‌هاى خداوند و هدف آفرينش بينديشيم. هم‌چنين، تشخيص راه صحيح، طولانى بودن مسير، محدود بودن فرصت و نيرو، كثرت موانع، بى‌ارزشى اهداف دنيوى و مشوب بودن لذت‌هاى آن به آلام و رنج‌ها، از جمله مواردى است كه بايد درباره آن‌ها تأمل كنيم.(1) به طور كلى، سالك بايد در زندگى روزانه خود براى تأمل درباره امورى كه انسان را در پيمودن راه بندگى تشويق مى‌كند و از خودپرستى و دنياپرستى باز مى‌دارد، فرصتى را اختصاص دهد. به لحاظ اهميت اين مسأله، قرآن كريم در آيات متعدد و با تعابير مختلف آن را مورد تأكيد قرار داده است. آيات پايانى سوره آل‌عمران يكى از اين موارد است كه نمونه‌اى به‌طور نسبت جامع از امورى را كه بايد درباره آن‌ها تفكر و تأمل كرد ارائه مى‌دهد:

إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لآَيات لاُِولِي الأَْلْبابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَقُعُوداً وَعَلى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ * رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَما لِلظّالِمِينَ مِنْ أَنْصار * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلإِْيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَتَوَفَّنا مَعَ الأَْبْرارِ * رَبَّنا وَآتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَلا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ؛(7)
مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پى يكديگر آمدن شب و روز، براى خردمندان نشانه هايى است. همانان كه خدا را [در همه احوال] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى‌كنند و در آفرينش آسمان‌ها و زمين مى‌انديشند [كه:]پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده‌اى؛ منزّهى تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار. پروردگارا، هر كه را تو در آتش درآورى يقيناً رسوايش كرده‌اى، و براى ستم‌كاران ياورانى نيست. پروردگارا، ما شنيديم كه دعوت‌گرى به ايمان فرا مى‌خواند كه: «به پروردگار خود ايمان آوريد»، پس ايمان آورديم. پروردگارا، گناهان ما را بيامرز، و بدى‌هاى ما را بزُداى و ما را در زمره نيكان بميران. پروردگارا، و آنچه را كه به وسيله فرستادگانت به ما وعده داده‌اى به ما عطا كن، و ما را روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو در وعده‌ات خلاف نمى‌كنى.

4. استحضار مفاهيم و انديشه‌هاى ذهنى، تأثيرى شايان در رفتار و نحوه عمل آدمى دارد. از اين رو شايسته است جهت بهينه‌سازى و سالم‌سازى كردار و رفتار و نگرش‌هاى خود، برنامه‌اى روزانه را براى قرائت و حفظ قرآن همراه با تدبر در آن، و نيز مطالعه روايات اسلامى و مواعظ و كلمات حكمت‌آميز و احكام فقهى و دستورات اخلاقى تنظيم كنيم. چنين برنامه‌اى مى‌تواند مذكِّرى باشد براى خواست كمال‌جوى انسان، و كمك مى‌كند تا هدف و راه صحيح نيل به هدف را كه از مطالعه قرآن و روايات و كلمات بزرگان به دست مى‌آيد در ذهن ماندگار شود. به ويژه، تلاوت قرآن و تدبر در آن، در اين راستا تأثيرى به‌سزا دارد و از اين رو بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است. خداى متعال در قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد:
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر؛(8) و هر آينه قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختيم؛ پس آيا يادآرنده و پندگيرنده اى هست؟

و از همين رو است كه به ما دستور داده شده هر چه مى‌توانيم قرآن بخوانيم:
فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ؛(9) هر چه از قرآن ميسّر مى‌شود، بخوانيد.

وقتى انسان سوره‌اى از قرآن را حفظ كرد و مفاهيم آن را به خاطر سپرد، پيوسته آن مفاهيم متعالى در ذهنش مرور مى‌شوند و ذهن و فكر او را تحت تأثير قرار مى‌دهند. هم‌چنين اگر دائماً اذكارى نظير «الله اكبر» و «لا اله الا الله» ‌كه حاكى از عظمت، قدرت و احاطه وجودى خداوند و ستايش او است‌ـ در گوش انسان طنين اندازد و شميم جان‌فزاى آن بر دل سايه افكند، خط بندگى خداوند فراروى انسان ترسيم مى‌گردد و در پرتو آن، آدمى همواره مى‌كوشد تا در راستاى خواست و اراده و رضايت خداوند حركت كند. در همين زمينه، هم‌چنان كه قبلا روايت آن را نقل كرديم، در احوالات امام باقر(عليه السلام)آمده است كه آن حضرت در همه حال، حتى زمانى كه با مردم گفتگو مى‌كردند و به سخنان آنان گوش مى‌دادند، ذكر «لا اله الا الله» را بر زبان داشتند.(10)

و اما مهم‌ترين مواد منفى اين برنامه خودسازى بدين شرح است:

1. دل‌بستگى به دنيا و ماديات، انسان را سست اراده و زبون و سر سپرده دنيا مى‌سازد و روحيه آزادگى و آزادانديشى را از انسان مى‌گيرد و مجالى براى تفكر در فرجام كار براى انسان باقى نمى‌گذارد. از اين رو بايد سعى كنيم كه تعلق خاطر و دل‌بستگى به دنيا و ماديات نداشته باشيم و روحيه زهد و بى‌اعتنايى به دنيا را در خويش پرورش دهيم. اگر انسان به دنيا و لذت‌هاى آن انس گرفت، زايل ساختن آن انس و دل‌بستگى بسيار دشوار است و تنها افراد اندكى، آن هم با رياضت‌ها و تلاش‌هاى طاقت فرسا، موفق به اين كار مى‌گردند. بدين لحاظ لازم است كه انسان از آغاز سعى كند انس و وابستگى به دنيا و لذت‌هاى آن پيدا نكند و از تجملات بپرهيزد و ساده زيست باشد و تعلق خاطرى به امكانات پيرامون خويش پيدا نكند، كه اگر خسارتى به آن‌ها وارد آمد نگران و افسرده شود. در پيش گرفتن و ادامه چنين رويّه‌اى باعث مى‌شود انسان رفته‌رفته به مقام «زهد» و بى‌اعتنايى به دنيا ‌كه از خصايص ممتاز اولياى خدا است‌ـ دست يابد و به پاس آن، شايسته نيل به نعمت‌هاى پايدار و جاودان الهى گردد؛ چنان كه در طليعه دعاى ندبه مى‌خوانيم:
اللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضائُكَ في اَوْلِيائِكَ الَّذينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَدينِكَ اِذِا اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعيمِ الْمُقيمِ الَّذي لا زَوالَ لَهُ وَلاَ اضْمِحْلالَ بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ في دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ؛(11)
خداوندا، تو را بر آنچه بر دوستانت مقدّر ساختى سپاس مى‌گويم؛ كسانى كه براى خود و ترويج دينت برگزيدى. آن‌گاه از نعمت‌هاى باقى و زوال‌ناپذيرى كه نزدت هست براى آنان اختيار كردى؛ پس از آن‌كه زهد و بى‌اعتنايى به مقامات و لذت‌ها و زر و زيور دنياى دون را بر آنان شرط كردى و آنان نيز اين شرط را پذيرفتند.

در اين باره روايتى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه بسيار قابل توجه است. بر اساس اين روايت، هرگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)قصد سفر داشتند، آخرين كسى كه با او وداع مى‌كردند حضرت فاطمه(عليها السلام) بود و هنگام بازگشت نيز فاطمه(عليها السلام) اولين كسى بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ديدار او مى‌شتافتند. در يكى از جنگ‌ها غنيمتى به اميرالمؤمنين(عليه السلام) رسيد و آن حضرت آن را در اختيار حضرت فاطمه(عليها السلام) قرار داد. حضرت زهرا(عليها السلام) آن غنيمت را فروخت و با پولش دو دست‌بند نقره‌اى و نيز پرده‌اى تهيه كرد و آن را بر سر در خانه آويخت. اين در زمانى بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سفر بود. هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از سفر بازگشت، طبق معمول ابتدا به خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. آن حضرت با مشاهده آن دست‌بندها و پرده، زياد در خانه حضرت زهرا(عليها السلام)توقف نكردند و فوراً به مسجد رفتند. فاطمه(عليها السلام) دريافت كه پدرش از ديدن آن دست‌بندها و پرده آزرده‌خاطر گرديد. از اين رو فوراً امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) را صدا كرد و دست‌بندها و پرده را به آن‌ها داد تا به نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)ببرند. حضرت تا نگاهش به دست‌بندها و پرده افتاد بسيار شادمان گشت و فرزندان دلبندش را روى زانو نشاند و آن‌ها را بوسيد. سپس دستور داد تا دست‌بندها را قطعه قطعه كنند و بين اهل صفّه تقسيم كنند. پرده را نيز به يكى از اهل صفّه بخشيد كه لباسى براى پوشاندن خود نداشت.(12)

ملاحظه مى‌كنيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام) چگونه سعى مى‌كردند خود را از هر گونه تعلق خاطر مادى و دنيوى دور نگاه دارند. البته ساحت آن بزرگواران از اين‌گونه تعلقات و دل‌بستگى‌ها به دور است و اين روايت و نظاير آن در واقع درسى است براى ما پيروان و دوست‌داران آن بزرگواران كه با تجملات و زخارف مادى و دنيوى چگونه برخورد كنيم.

2. نكته دوم اين است كه در استفاده از لذايذ مادى زياده‌روى نكنيم تا موجب انس و توجه نفس به لذت‌هاى حيوانى نشود. بايد بكوشيم كه تمامى اعضا و جوارح، و به خصوص شكم خود را در كنترل داشته باشيم؛ چرا كه اگر انسان برنامه منظمى در كميت و كيفيت بهره‌بردارى از لذايذ حيوانى و خوردنى‌ها و آشاميدنى‌ها نداشته باشد، نمى‌تواند بر نفس و اراده خود كنترل لازم را اعمال نمايد. براى مثال، اگر انسان در مورد استفاده از خوردنى‌ها خوددار نباشد، اين بى‌ارادگى در امر خوردن مى‌تواند به عنوان عادت و شيوه‌اى مذموم به ساير كارها و برنامه‌هاى او سرايت كند و نهايتاً منجر به اين شود كه انسان نتواند در برابر جاذبه‌هاى مادى و شهوانى تصميم مناسب را اتّخاذ و اراده لازم را نشان دهد.

البته برنامه‌ريزى ما در اين زمينه بايد مبتنى بر اعتدال و ميانه‌روى باشد. همان‌طور كه زياده‌روى و افراط، به چموش گشتن نفس و سلطه هواهاى نفسانى و شهوات مى‌انجامد، تفريط در استفاده از نعمت‌ها نيز موجب ضعف و كسالت در انجام وظايف مى‌گردد. بنابراين در همه امور، از عبادت و مطالعه و خوابيدن گرفته تا استفاده از ساير لذايذ حيوانى، بايد ميانه‌روى و اعتدال را پيشه كرد و از افراط و تفريط دورى گزيد. در اين ميان مهم آن است كه سعى كنيم داعى ما در استفاده از نعمت‌ها و لذايد دنيوى، تهيه مقدمات سيْر، يعنى سلامت و قوّت و نشاط بدن براى عبادت و شكرگزارى باشد. در زمينه زياده‌روى نكردن در لذايذ مادى و در مقايسه با افعال ديگر از اين سنخ، روزه گرفتن، سير نخوردن، كم گفتن و كم خفتن ‌با حفظ شرط اعتدال و سلامت‌ـ براى توفيق در سير الى الله و كاستن از انس به لذت‌هاى حيوانى نقش مهمى دارند.

3. بايد قواى حسى و خيالى را كه مى‌توانند با تداعى، منشأ انگيزش اميال حيوانى شوند كنترل كنيم؛ به ويژه چشم و گوش را از ديدن مناظر شهوت‌انگيز و شنيدن سخنان و صداهاى باطل و سرگرم كننده حفظ كنيم و به طور كلى از آنچه توجه ما را به چيزهايى جلب مى‌كند كه مرضى خداوند نيستند خوددارى نماييم. قرآن كريم در اين زمينه آيات متعددى دارد و ما را به اين كنترل توجه مى‌دهد؛ از جمله در سوره اسراء چنين مى‌فرمايد:
إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً؛(13) گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد.

4. يكى از خطراتى كه پيوسته انسان را تهديد مى‌كند انحراف‌هاى فكرى و عقيدتى است. از اين رو بايد مراقب اين مسأله باشيم و خود را از لغزشگاه‌هاى فكرى و نظرى حفظ كنيم. در اين زمينه به خصوص بايد از مطالعه و بحث درباره شبهاتى كه قدرت پاسخ‌گويى به آن‌ها را نداريم خوددارى كنيم. بايد مراقب باشيم اگر احياناً اين‌گونه شبهات به ذهنمان راه يافت و يا به گوشمان خورد، فوراً درصدد يافتن پاسخ قانع كننده براى آن‌ها برآييم. قرآن كريم در اين باره مى‌فرمايد:
وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فِي حَدِيث غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللهَ جامِعُ الْمُنافِقِينَ وَالْكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً؛(14)
و خداوند [اين حكم را] در قرآن بر شما نازل كرده كه هرگاه شنيديد آيات الهى انكار و استهزاء مى شوند با ايشان منشينيد تا به سخنى ديگر بپردازند [وگرنه] شما هم مثل آنان خواهيد بود. همانا خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.

در همين باره در احاديث نيز چنين مى‌خوانيم:
مَنْ اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ فَاِنْ كانَ النّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَاِنْ كانَ النّاطِقُ يُؤَدِّي عَنْ اِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ اِبْلِيسَ؛(15)
كسى كه به گوينده اى گوش فرا دهد او را پرستش كرده است؛ پس اگر گوينده از طرف خدا باشد خدا را پرستش كرده، و اگر از طرف شيطان باشد شيطان را پرستش كرده است.

در پايان تأكيد مى‌كنيم كه در تنظيم و اجراى برنامه عملى خودسازى نبايد رعايت اصل تدريج و اعتدال را از نظر دور داريم. هيچ‌گاه نبايد فشارهاى طاقت‌فرسا و خارج از حد توان بر خود تحميل كنيم؛ زيرا اين كار علاوه بر اين‌كه موجب عصيان و سركشى نفس مى‌شود، ممكن است زيان‌هاى بدنى يا روحى، روانى جبران‌ناپذيرى را به بار آورد. از اين رو بسيار به‌جا است كه در طرح اين برنامه با شخصى آگاه و قابل اعتماد مشورت كنيم. البته از سوى ديگر نيز نبايد در اجراى برنامه‌هاى حساب شده سستى روا داريم و براى ترك و انجام ندادن آن‌ها بهانه‌جويى كنيم؛ چرا كه تأثير قابل توجه اين برنامه‌ها در ادامه و استمرار آن‌ها است.(16) در هر حال، فراموش نكنيم كه بايد اعتمادمان به خداى متعال باشد و توفيق خود را از او مسألت داريم.

پاورقی ها * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
1. مؤمنون (23)، 1 و 2.
2. اعراف (7)، 205.
3. حشر (59)، 9.
4. آل‌عمران (3)، 92.
5. توبه (19)، 103.
6. مريم (19)، 31.
7. امام خمينى(رحمه الله) در اين باره مى‌فرمايد: بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت به جانب حق تعالى تفكر است، و بعضى از علماى اخلاق آن را در بدايات در مرتبه پنجم قرار داده‌اند و آن نيز در مقام خود صحيح است. و تفكر در اين مقام عبارت است از آن‌كه انسان لااقل در هر شب و روزى مقدارى ‌ولو كم هم باشد‌ـ فكر كند در اين‌كه آيا مولاى او كه او را در اين دنيا آورده و تمام اسباب آسايش و راحت را از براى او فراهم كرده، و بدن سالم و قواى صحيحه، كه هر يك داراى منافعى است كه عقل هر كس را حيران مى‌كند، به او عنايت كرده، و اين همه بسط بساط نعمت و رحمت كرده، و از طرفى هم اين همه انبيا را فرستاده، و كتاب نازل كرده، و راهنمايى‌ها نموده و دعوت‌ها كرده است، آيا وظيفه ما با اين مولاى مالك الملوك چيست؟
آيا تمام اين بساط تنها براى همين حيات حيوانى و اداره كردن شهوت است كه با تمام حيوانات شريك هستيم، يا مقصود ديگرى در كار است؟
آيا انبياى كرام و اولياى معظّم، و حكماى بزرگوار و علماى هر ملت كه مردم را دعوت به قانون عقل و شرع مى‌كردند و آن‌ها را از شهوات حيوانى و از اين دنياى فانى پرهيز مى‌دادند، با آن‌ها دشمنى داشتند و دارند، يا راه صلاح ما بيچاره‌هاى فرو رفته در شهوات را مثل ما نمى‌دانستند؟ (چهل حديث، ص 6 و 7)
8. آل‌عمران (3)، 190 ـ 194.
9. قمر (54)، 17.
10. مزّمّل (73)، 20.
11. ر.ك: اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب ذكر الله عز و جل كثيرا، روايت 1.
12. مفاتيح‌الجنان، دعاى ندبه.
13. ر.ك: بحار‌الانوار، ج 43، ص 83، باب 4، روايت 6.
14. اسراء (17)، 36.
15. نساء (4)، 140.
16. بحارالانوار، ج 26، ص 239، باب 4، روايت 1.
17. در اين‌جا مناسب است كلام را مزيّن كنيم به دستورالعملى از عارف كامل، حضرت آيت‌الله شيخ محمد بهارى همدانى. آن بزرگوار در يكى از نوشته‌هايش چنين نگاشته است:
آنچه به جناب آقا شيخ احمد لازم است، اين است كه تأمل درستى نمايد، ببيند بنده است يا آزاد. اگر ديد آزاد است، خودش مى‌داند كه هر كارى بخواهد بكند؛ و اگر دانست بنده است، مولا دارد، سر خود نيست، هر كارى بكند، ولو دستى حركت دهد از وى جهت آن سؤال خواهد شد، جواب درستى بايد بگويد. پس بنابراين بايد سعيش در تحصيل رضاى مولايش باشد، اگرچه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابداً. و تحصيل رضاى مولاى حقيقى ‌جلّ شأنه‌ـ نيست مگر در تحصيل تقوا.
غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد به جز اين‌كه معرفت و محبت ميان عبد و مولا باشد، و تحصيل تقوا محتاج به چند چيز است كه چاره ندارد از آنها:
يكى پرهيز از معاصى است. بايد معاصى را تفصيلا ياد بگيرد. هر يك را در مقام خود ترك نمايد، كه از جمله معاصى است ترك واجبات. پس بايد واجبات خود را هم به مقدار وسع و ابتلا به آن‌ها ياد گرفته، عمل نمايد. و اين واضح است كه معصيت‌كارى اسباب محبت و معرفت نخواهد شد، اگر اسباب عداوت نباشد.
اگر شيخ احمد بگويد: من نمى‌توانم ترك معصيت بالمره بكنم، لابد واقع مى‌شوم، جواب اين است كه بعدالمعصيه مى‌توانى كه توبه كنى، كسى كه توبه كرد از گناه مثل كسى است كه نكرده. پس مأيوس از اين در خانه نبايد شد، اگرچه هفتاد پيغمبر را سر بريده باشد باز توبه‌اش ممكن است قبول باشد. مولاى او قادر است خصماى او را راضى كند از معدن جودش ـ جلّت قدرته.
دويّم اين‌كه مهما امكن [= تا آن‌جا كه امكان دارد] پرهيز از مكروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد حتى المقدور. چيز مكروه به نظرش حقير نيايد و [بگويد كل مكروه جايز= انجام هر مكروهى روا است]. بسا مى‌شود يك ترك مكروهى پيش مولا از همه چيز مقرِّب‌تر واقع خواهد بود، يا اتيان مستحب كوچكى. و اين به تأمل در عرفيات ظاهر خواهد شد.
سيّم ترك مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت. اگرچه شارع مقدس خيلى چيزها را مباح كرده براى اغنيا؛ ولى چون در باطن ميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد از امورات دنيويه، و لذا خوب است بنده هم نظراً به ميل مولا، اين مزخرفات را تماماً يا بعضها ترك نمايد، اگرچه حرام نباشد ارتكاب به آنها، اقتداءً بالنبيّين وتأسياً بالائمة الطاهرين.
چهارم، ترك كند ما سوى الله را كه در دل خود غير او را راه ندهد. چطور گفت (خواجه):
                                نيست در لوح دلم جز الف قامت يار                        چه كنم حرف دگر ياد ندادم استاد
اگر جناب شيخ احمد بگويد: با اين ابتلاى به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطور مى‌شود آدم ترك ماسوى بكند، در قلبش غير ياد او چيزى نباشد؟ اين فرض به حسب متعارف بعيد است، شدنى نيست.
مى‌گوييم: آن مقدار كه تو بايد ترك كنى، آن هر كس است كه تو را از ياد او ‌جلّ شأنه‌ـ نگه دارد؛ به آن شخص بايد به مقدار واجب و ضرورت بيشتر محشور نباشى. و اما هر كس كه خدا را به ياد تو بيندازد، ترك مجالست او صحيح نيست. حضرت عيسى(عليه السلام) فرمودند: معاشرت كنيد با كسانى كه رؤيت آن‌ها خدا را به ياد شما مى‌اندازد.
الحاصل، طالب خدا اگر صادق باشد، بايد انس خود را يواش يواش از همه چيز ببرّد و همواره در ياد او باشد. مگر اشخاصى را كه در اين جهتِ مطلوب به كارش بيايد، و آن هم به مقدار لازمه آن كار. پس با آن‌ها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد و محبت اين اشخاص هم از فروغ محبت الهى است ‌جلّ شأنه‌ـ منافات با محبت الهى ندارد.
اگر شيخ بگويد: اين‌ها حق است، و ليكن من با اين حال نمى‌توانم به‌جا بياورم، زيرا كه شياطين انس و جن به دور ما احاطه كرده، متصل وسوسه مى‌كنند، هميشه مانعند و ما هم كناره بالمرّه نمى‌توانيم بكشيم. امر معاش اختلال پيدا مى‌كند، از عهده خودمان هم بر نمى‌آييم، تا كار به كار كسى نداشته مشغول خودمان باشيم. ما كجا اين حرف‌ها كجا؟!
جواب مى‌گوييم: اگر امورات آنى باشد همين‌طور است كه مى‌گويى؛ از اين هم بزرگ‌تر، مثل كوه بدواً به نظر آدم مى‌آيد، كوچك نيست، ليكن اشكال در اين است كه تكليف شاق نكرده‌اند، امورات تدريجى است. پس همين‌قدر كه تدريجى شد ديگر كار درست مى‌شود. مردم به تدريج باز و شاهين و ساير مرغ‌هاى صيدى را رام كرده، به دست گرفته‌اند.
پس ملخّص كلام اين‌كه در هر مرتبه كه هستى، آن نيم رمق كه دارى آن قدر را كه به سهولت مى‌توانى به عمل آورى، اگر در آن مسامحه نكردى، آن را به‌جا آوردى، يك چنين هم بر قوّت تو مى‌افزايد، بلكه زياده، زيرا كه فرمود: تو يك وجب بيا، من يك ذراع.
و اگر نه، مسامحه كردى، آن مقدار قوّتت هم در معرض زوال است. مثلا شب را تا صبح خوابيدى، بناى بيدارى داشتى، نشد، حالا كه اول صبح است تا ملتفت شدى پا شو، بين الطلوعين را بيدار بودن، اين خودش هم فيض على‌حده و توفيقى است از جانب حضرت اله ‌جلّ جلاله‌‌، اين را به مسامحه بر خودت تفويت مكن. به شيطان گوش مده كه مى‌گويد: «حالا وقت نماز صبح زياد است، قدرى بخواب». غرض او معلوم است. و هم‌چنين در مجلسى نشستى، خيلى لغو و بيهوده گفتى، دلت سياه شد؛ ولى مى‌توانى نيم ساعت زودتر پا شوى به تدبير و حِيَل. پس اين نيم ساعت را از دست مده، پا‌شو برو، و مگو چه فايده دارد، من از صبح به خرابى مشغولم. باز مى‌توانى با اين جزئى خيلى كارها از پيش ببرى، ان‌شاءالله تعالى.
پس بر شيخ احمد لازم آمد عمل كردن ]به[ اين ترتيب كه مى‌نويسم:
اولا هر كارى دارد، بايد اوقات خود را ضايع نكند، بعضى از وقت او مهمل در برود. بايد براى هر چيزى وقتى قرار دهد. اوقات او منقسم گردد. وقتى را بايد وقت عبادت قرار دهد، هيچ كارى در آن وقتِ غير از عبادت نكند. وقتى را وقت كسب و تحصيل معاش خود قرار دهد، و وقتى را ]به [رسيدگى به امور اهل و عيال خود، و وقتى را براى خور و خواب خود قرار دهد. ترتيب اين‌ها را به هم نزند، تا همه اوقات او ضايع گردد.
مهما امكن ]= تا آن‌جا كه امكان دارد[ اول شب را وقت خواب قرار دهد. بى‌خود ننشيند آخر شب از او فوت شود و متذكراً او را خواب ببرد. با طهارت بخوابد. ادعيه مأثوره را بخواند. خصوص، تسبيح حضرت صديقه طاهره(عليها السلام) را. و در سيرىِ شكم هيچوقت خود را جنب نكند. و پيش از صبح بيدار شود؛ تا بيدار شد سجده شكر به‌جا آورد. اگر خودش هم بيدار نمى‌شود اسباب بيدارى فراهم بياورد. بعد از بيدار شدن به اطراف آسمان نگاه كرده، به تأمل چند آيه مباركه را كه اول آن‌ها «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالأَْرْضِ» است تا «إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ» را بخواند. بعد تطهير كرده، وضو گرفته، مسواك نموده، عطرى استعمال كرده، سر سجاده خود بنشيند، دعاى «اِلهى غارَتْ نُجومُ سَمائِك» را بخواند. پس شروع به نماز شب نمايد به آن ترتيب كه فقها(رحمه الله) نوشته‌اند، مثل شيخ بهاء(رحمه الله) در «مفتاح الفلاح» و ديگران در «مصابيح» و غيرها نوشته‌اند؛ به مقدار وقتش ملاحظه عمل تفصيل و اختصار آن را بنمايد.
الحاصل، تا اول آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هيچ شغلى به‌جا نياورد. غير از عبادت، كارهاى ديگر را به آن وقت نيندازد. همه را در اذكار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فكر نشده باشد؛ و اما اگر مرورش به ساحت فكر افتاده، هر رشته فكرى كه در دست داشته در خلال اين اوقات عمل نمايد. اگر ديد به سهولتْ فكر جارى است، پى فكر برود عوض اوراد و تعقيبات، و اگر ديد فكر جامد است، آن را وِل كرده، پى ذكر برود و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تأثير دارد آن را بر همه اوراد مقدّم دارد، چه قرائت قرآن، چه مناجات، چه دعا، چه ذكر، چه نماز، چه سجده.
بارى، بعد از آن، ترتيبات امور خانه را داده، به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده، به بازار برود و هر كس را كه ديد غير از سلام چيزى نگويد؛ مشغول ذكر خودش باشد، تا وارد بازار شود. ذكر مخصوصى در ورود بازار وارد شده، آن را بخواند. بساط خود را پهن نمايد، متذكراً به كار خود مشغول باشد. ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد. شخص ذاكر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى. خود را بى‌خود در امور دنيويه مردم داخل نكند. مردم را دور خود جمع نكند، حتى موعظه هم نكند. بلى، اگر منكرى ديد از كسى، به طريق خودش، اگر بتواند، آن را رفع كند، و اما اگر ديد تأثير نخواهد كرد، يا ]اگر [گفتى بدتر مى‌كنند، نبايد دست بزند؛ كار نداشته باشد. و اوقات مخصوصه نمازها را مراعات نمايد، و مهما امكن ]= تا آن‌جا كه امكان دارد[ غالباً باطهارت باشد.
بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار، و صد مرتبه كلمه توحيد، و يازده مرتبه سوره توحيد، و صد مرتبه «اللهم صل على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم» را ترك نكند، و استغفارات خاصه بعد از نماز عصر را بخواند، با ده مرتبه سوره قدر. و مهما امكن روزه را ترك نكند، خصوصْ سه روز از ماه را كه پنج‌شنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، اگر مزاج او مساعد باشد، و الاّ مراعات مزاج اولى است زيرا كه بدن مركوب انسان است. اگر صدمه خورد از پا مى‌افتد، و لذا نبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد تا اين‌كه ياغى شود كه ديگر او را اطاعت نكند. «خير الامور اوسطها» ]= بهترين كارها كارى است كه به اعتدال نزديك‌تر باشد،[ در همه چيز جارى است. افراط و تفريط، هيچ كدام صحيح نيست، در هيچ مرتبه. اين است كه فرموده‌اند: «عَلَيْكم بِالحَسَنَةِ بَيْنَ السَّيِئَتَيْن» ]= بر شما باد به خوبى كه بين دو بدى قرار گرفته است[. و در هر وقت از شب كه بتواند خوب است كه يك سجده طولانى هم به‌جا بياورد، به قدرى كه بدن خسته شود، و ذكر مبارك آن را هم «سبحان ربي الاعلى و بحمده» قرار دهد؛ و مهما امكن هرچه مى‌خواند، بايد با قلب حاضر باشد، جاى ديگر نباشد. و مداومت هم بكند عمل ملكه و عادت او شود تا اين‌كه ترك نگردد.
فعلا مطلب بيش از اين گنجايش ندارد. اين چند كلمه على سبيل‌الاختصار قلمى گرديد و اگر مطالبى ديگر هم لازم شد شايد بعداً نوشته شود. ان‌شاءالله (تذكرة المتقين، ص 87 ـ 96).