درخواست شفاعت همان درخواست دعا است
شفاعت پيامبر گرامي و ديگر شافعان راستين، جز دعا و نيايش به درگاه الهي نيست و در سايه قرب و مقامي كه آنان در پيشگاه خداوند دارند، بر اثر دعايي كه درباره گنهكاران انجام مي دهند، خداوند مهربان لطف و مهر گسترده خود را شامل حال افراد گنهكار نموده و آنان را مي بخشد و درخواست دعا از برادر مؤمن - چه رسد به پيامبر - امري است مستحسن و هيچيك از علماي اسلام؛ اعم از وهابي و غير وهابي، در صحت آن ترديدي نكرده است.
البته نمي توان گفت: كه حقيقت شفاعت در تمام مواقف محشر، همان دعا به درگاه الهي است اما مي توان گفت كه يكي از معاني روشن آن همان دعا است و كساني كه مي گويند: «يا وَجيهاً عِنْدَاللَّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللَّه» [1] همين معنا را قصد مي كنند.
«نظام الدين نيشابوري» در تفسير آيه: «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئةً يَكُنْ لَّهُ كِفْلٌ مِنْها» [2] از مقاتل نقل مي كند كه:
«الشَّفاعَةُ اِلَي اللَّهِ اِنَّما هِيَ الدَّعْوةُ لِمُسْلِمٍ»
«حقيقت شفاعت همان دعا كردن براي مسلمان است.»
و از پيامبر - ص - نقل شده است كه هر كس براي برادر مسلمان خود دعا كند، مستجاب مي شود وفرشته اي مي گويد: «براي تو نيز مانندآن خواهد بود.»
ابن تيميه از جمله افرادي است كه درخواست دعا از شخص زنده را صحيح مي داند. بنابر اين درخواست شفاعت اختصاص به پيامبر و اوليا ندارد بلكه مي توان از هر مؤمني كه در پيشگاه خدا ارج و ارزشي داشته باشد، چنين درخواستي را نمود.
فخر رازي از جمله كساني است كه شفاعت را به دعا و نيايش به درگاه الهي تفسير كرده و در تفسير آيه:
«وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنوا رَبَّنا وَسِعَتْ كُلَّ شَي ءٍ رَحْمَةً» [3] . مي گويد: اين آيه گواهي مي دهد كه شفاعت حاملان عرش تنها درباره گنهكاران است. [4] .
همچنانكه شفاعت پيامبر و پيامبران ديگر نيز درباره همين گروه است؛ زيرا خداوند چنين دستور مي دهد:
«وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَللْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ» [5] .
«نسبت به گناهان خود و افراد با ايمان طلب آمرزش بنما.»
حضرت نوح نيز درباره خود و والدينش و كساني كه به او ايمان آورده و همه افراد با ايماني كه تا دامنه قيامت مي آيند طلب آمرزش كرده و از اين طريق رسالت شفاعت خود را انجام داده است. [6] .
اين بيان فخر رازي گواه بر آن است كه وي شفاعت را همان دعاي شفيع در حق گنهكار تلقي كرده و درخواست شفاعت را همان درخواست دعا دانسته است.
در احاديث اسلامي بسيار آمده است كه دعاي مسلمان در حق مسلمان را شفاعت مي داند.
ابن عباس از پيامبر نقل مي كند:
«ما مِنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ يَمُوتُ فَيَقُومُ عَلي جَنازَتِهِ اَرْبَعُونَ رَجُلاً لايُشْرِكُونَ باللَّهِ شَيئاً اِلاّ شَفَّعَهُمُ اللَّهُ فِيهِ» [7] .
«هرگاه مسلماني بميرد و بر جنازه او چهل مرد - كه شرك نمي ورزند - نماز بگزارند، خداوند شفاعت آنها را درباره وي مي پذيرد.»
در اين حديث دعا كننده به عنوان شافع معرفي شده است. حال اگر كسي در حال حيات خود از چهل دوست با وفايش بخواهد كه پس از مرگش براي گزاردن نماز بر جنازه اش حاضر گردند و در حق وي دعا نمايند، در واقع از آنها طلب شفاعت كرده و مقدمات شفاعت، بندگان خدا را فراهم كرده است.
در صحيح بخاري بابي است با عنوان:
«اِذا اسْتَشْفَعُوا اِلي اْلإمامِ لَيَسْتَسْقِيَ لَهُمْ لَمْ يَرُدَّهُمْ»
«هنگامي كه مردم از امام خود درخواست شفاعت كنند كه براي آنان باران بطلبد، درخواست آنان را رد نمي كند.»
و نيز بابي دارد با عنوان:
«اِذا اسْتَشْفَعَ المُشْرِكُونَ بِالْمُسْلِمِينَ عِنْدَ الْقَحْطِ»
«هنگامي كه مشركين در مورد قحطي طلب شفاعت نمايند.» [8] .
روايات اين دو باب گواهي مي دهند كه درخواست شفاعت، همان درخواست دعا است و نبايد آن را به صورت ديگر تفسير كرد.
تا اينجا يك پايه استدلال روشن گشت و آن اين كه: حقيقت «شفاعت طلبي» جز «دعا خواهي» نيست.
اكنون به تشريح پايه دوم استدلال مي پردازيم و آن اين كه «درخواست از برادر مؤمن - چه رسد به اولياي الهي - كاملاً امر مطلوب و مستحب است.
* * *
[1] اي كسي كه در پيشگاه خدا جاه و مقامي داري، نزد خدا براي ما شفاعت كن».
[2] نساء: 85.
[3] «حاملان عرش درباره افراد با ايمان طلب آمرزش مي كنند و مي گويند: پروردگارا! رحمت تو همه چيز را فرا گرفته است.» (غافر: 7).
[4] زيرا در آخر آيه دارد «وقهم عذاب الجحيم»؛ «آنان را از عذاب جهنم باز دار».
[5] محمد: 19. از آنجا كه دلائل قطعي بر عصمت پيامبر گرامي و ديگر رسولان گواهي مي دهد، طبعاً مقصود از «ذنب» درباره آنان معناي ديگري خواهد داشت و تفصيل اين قسمت را در جلد پنجمِ تفسير «منشور جاويد» كه نخستين تفسير موضوعي به زبان فارسي است نگاشته ايم.
[6] نوح: 288، «ربِّ اِغْفِرْلي وَلِوالدَيَّ وِلَمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَلِلمُؤْمنينَ والمُؤْمِناتِ.»
[7] صحيح مسلم، ج 3، ص 54.
[8] صحيح بخاري، ج 1.