صورت سوّم

اينك از فرد زنده كه قدرت بر امور خارق عادت دارد، استمداد مي نماييم و مي خواهيم كه كاري را از غير مجراي طبيعي، انجام دهد؛ مثلاً از طريق اعجاز، بيماري را شفا بخشد، چشمه ساري را جاري سازد و...
برخي از نويسندگان اسلامي اين نوع درخواست را به صورت دوم باز مي گردانند و مي گويند: مقصود اين است كه از خدا بخواهد خداوند مريض او را شفا دهد. قرض او را ادا نمايد و... زيرا اين نوع كارها، كار خدا است و چون وسيله آن دعاي پيامبر و امام است، از اين جهت مجازاً كار خدا به دعا كننده استناد داده مي شود. [1] .
ولي آيات قرآن به روشني گواهي مي دهند كه درخواست چنين حاجتي از پيامبران صحيح است و مجاز گويي نيست؛ يعني جدّاً مي خواهيم كه معصوم كرامت كند و يا از در اعجاز وارد گردد و بيمار صعب العلاج ما را به حول و قوّه الهي شفا بخشد.
درست است كه قرآن شفا را به خدا نسبت مي دهد و مي گويد:
«وَاذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ» [2] .
«وقتي بيمار شدم او مرا شفا مي دهد.»
ولي درآيات ديگر شفا رابه«عسل» و«قرآن» نسبت مي دهد و مي فرمايد:
«يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مَخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» [3] .
«از شكم هاي زنبوران عسل، مايعي با رنگهاي گوناگون بيرون مي آيد كه در آن درماني است براي مردم.»
«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ.» [4] .
«از قرآن چيزي را فرو مي فرستيم كه براي گروه با ايمان شفا و رحمت است.»
«قَدْ جائَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفاءٌ لِما في الصُّدُورِ» [5] .
«از جانب پروردگارتان به سوي شما موعظه اي آمد و شفا است براي آنچه در سينه هاي شما است.»
راه جمع ميان اين دو گروه از آيات (انحصار و اختصاص شفا به خدا و اثبات آن براي عسل و قرآن و نصايح الهي) اين است كه خداوند مؤثر بالاستقلال است و در تأثير به خود متكي است و تأثير عوامل ديگر به اذن خدا و سببيّت او است.
در جهان بيني اسلامي و فلسفي، تمام عوامل و فواعل، فعل تسبيبي خداست، و علل از خود كوچكترين استقلالي ندارند، بنابر اين از نظر عقل و خرد و آيات قرآن، مانعي نخواهد داشت كه همان خدايي كه به عسل قدرت شفا داده و به داروهاي گياهي و يا شيميايي نيروي بهبود و سلامت بخشي لطف فرموده است، همان قدرت و نيرو را به پيامبران و امامان بدهد، همچنانكه مرتاضان از راه رياضت مي توانند قدرت هاي روحي بزرگي به دست آورند، در اين صورت چه اشكالي دارد كه خدا از طريق تفضل و يا بر اثر طي طريق عبوديت و بندگي، به آنان قدرت و نيرويي بخشد تا آنها در شرايط خاص، كارهاي محيرالعقول را انجام دهند و بدون اسباب طبيعي از عهده چنين كارهايي برآيند. [6] .
شفا بخشي پيامبر و امام و كارآيي اولياي الهي و انجام كارهاي خارق العاده، منافات ندارد كه شافي واقعي و برگرداننده حقيقي گمشده و... خدا باشد كه به اين عوامل قدرت و نيرو داده كه به اذن او، روي مصالحي در جهان تصرف كنند.
اتفاقاً آيات قرآن به روشني گواهي مي دهد كه مردم، اين چنين كارا را از پيامبران و احياناً از غير آنان مي خواستند؛ اينك نمونه هايي را يادآور مي شويم:
ظاهر آيه ياد شده در زير مي رساند كه بني اسرائيل در خشكسالي از پيامبر خود طلب آب نمودند، آنهم نه از مجراي طبيعي بلكه از مجراي خارق عادت، نه اين كه گفتند دعا كن تا خدا آب براي ما برساند، بلكه گفتند ما را سيراب كن و آب در اختيار ما بگذار. چنانكه مي فرمايد:
«وَأَوْحَيْنا اِلي مُوسي اِذِاسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ» [7] .
«به موسي، موقعي كه قوم او از وي آب طلبيدند وحي كرديم كه با عصاي خود به صخره ها بزن.»
روشن تر از اين آيه اين است كه حضرت سليمان از حاضران در مجلس درخواست كرد كه تخت بلقيس را از صدها فرسخ با بودن موانع و عوائق حاضر كنند، آنجا كه گفت:
«أَيُّكُمْ يَأْتِيني بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمينَ» [8] .
«كداميك از شماها تخت او را پيش از آن كه به حضور من با حالت تسليم وارد شوند حاضر مي كند؟»
هدف، احضار تخت بلقيس از طريق غير عادي بود، همچنانكه از پاسخ «عفريت» و «آصف برخيا» كه در آيه هاي 39 و 40 سوره نمل آمده است، به روشني استفاده مي شود.
جان سخن در يك كلمه است و آن اين كه برخي تصور مي كنند كارهاي آسان و عادي، كار غير الهي است و كارهاي غير عادي كه از قدرت بشر معمولي خارج است كار خدا است.
در صورتي كه ميزان در كارهاي خدايي و غير خدايي، استقلال و عدم استقلال است. كارهاي خدايي اين است كه فاعل بي دخالت غير خود و بدون استمداد از قوه ديگري، كاري را انجام دهد؛ به عبارت ديگر: كارهاي خدايي آن است كه فاعل در انجام آن مستقل تام بوده و به غير خود اصلاً نيازمند نباشد، ولي كارهاي غير خدايي اعم از آسان و عادي، يا مشكل و غير عادي اين است كه فاعل در انجام آنها مستقل نباشد بلكه در پرتو فاعل و نيروي مستقلي انجام مي گيرد.
بنابر اين هيچ مانعي ندارد كه خداوند به اولياي خود قدرت بر انجام كارهاي خارق العاده، كه از قدرت بشر عادي بيرون است، مرحمت بفرمايد و ما نيز از آنان بخواهيم كه اينگونه كارها را انجام دهند.
قرآن با صراحت تمام به حضرت مسيح - ع - مي فرمايد:
«وَتُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَالأبْرَصَ بِاِذْنِي وَاِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتي بِاذْنِي» [9] .
«تو، به اذن من نابينا و مبتلا به بيماري برص را شفا مي دهي و مردگان را به اجازه من زنده مي كني.»
مجموع اين آيات گواه بر آن است كه اولياي الهي داراي چنين قدرت ها بوده اند و درخواست كارهاي خارق العاده از آنها يك امر رايجي بوده و قرآن نيز به صحت چنين درخواست هايي گواهي مي دهد.
تا اينجا حكم هر سه صورت «سؤال از احياء» از نظر قرآن روشن گرديد و ديديم كه آيات قرآني بر صحت آن، نظر دادند.
اكنون وقت آن رسيده است كه حكم دو صورت باقي مانده را كه هر دو مربوط به سؤال از ارواح مقدس است، از نظر ادلّه قرآن و حديث روشن سازيم و اين مطلب را در بخش آينده مي خوانيد.
* * *
[1] كشف الارتياب، صفحه 274.
[2] شعراء: 80.
[3] نحل: 69.
[4] بني اسرائيل: 82.
[5] يونس: 57.
[6] در تشريح اين قسمت و استفاده از آيات قرآني به كتاب «نيروي معنوي پيامبران (اثر نگارنده) مراجعه فرماييد. در اين كتاب مدارك قدرت روحي آنان، از قرآن ارائه شده است.
[7] اعراف: 160.
[8] نمل: 388.
[9] مائده: 110.