نتيجه بحث
تا اينجا توانستيم شما را، به گونه اي روشن، با حقيقت «عبادت» آشنا كنيم و اكنون لازم است از اين بحث نتيجه بگيريم كه اگر كسي در برابر انسان هايي خضوع و تواضع كند، نه آنها را اِله بداند و نه ربّ ونه مبدأ كارهاي خدايي بينديشد، بلكه آنان را از اين نظر احترام كند كه آنان:
«عِبادٌ مُكْرَمُونَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» [1] .
«بندگان عزيز خدا هستند، در سخن به او سبقت نمي گيرند و به دستور او عمل مي نمايند.»
قطعاً چنين عملي جز تعظيم و تكريم و تواضع و فروتني چيز ديگري نخواهد بود.
خداوند گروهي از بندگان خود را با صفاتي معرفي كرده است كه علاقه هر انساني را براي تعظيم و تكريم و احترام آنان جلب مي كند، آنجا كه مي فرمايد:
«اِنَّ اللَّهَ اصْطَفي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ اِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ» [2] .
«خداوند آدم و نوح و اولاد ابراهيم و اولاد عمران را برگزيده است.»
خداوند به تصريح قرآن مجيد، ابراهيم - ع - را براي مقام امامت و پيشوايي برگزيده است؛ چنانكه مي فرمايد:
«قالَ اِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً» [3] .
«خدا گفت من تو را براي پيشوايي برگزيدم.»
خداي متعال حضرت نوح و ابراهيم و داود و سليمان و موسي و مسيح و حضرت محمد - ص - را با يك سلسله صفات عالي توصيف كرده است كه هر يك از اين صفات مايه جلب قلوب و سبب نفوذ در دلها است تا آنجا كه محبت برخي را براي ما واجب و لازم شمرده است. [4] .
اگر انسانها اين بندگان را در حال حيات و ممات، از اين نظر كه آنان بندگان گرامي خداوند هستند، احترام كنند و تعظيم نمايند، بدون اين كه آنان را خدا بدانند و يا مبدأ كارهاي خدايي بيانديشند، چنين احترامي را در ميان هيچ ملّتي پرستش نمي خوانند و احترام كننده را مشرك معرفي نمي كنند.
همانطور كه جملگي مطلعيد، ما به پيروي از سرور انسانها، محمّد مصطفي - ص - دور خانه خدا را كه يك مشت گل و سنگ بيش نيست طواف مي نماييم، ميان دو كوه بنام هاي صفا و مروه سعي مي كنيم؛ يعني همان كارهايي را انجام مي دهيم كه بت پرستان درباره بتان خود انجام مي دادند، در عين حال تاكنون به فكر كسي خطور نكرده است كه ما با اين عمل، سنگ و گِل را مي پرستيم؛ زيرا هرگز ما در سنگ و گِل كوچكترين نفع و ضرري نمي انديشيم، اما اگر ما همين اعمال را با اعتقاد به اين كه سنگها و كوه ها، خدا و مبدأ آثار خدايي هستند، انجام مي داديم، در رديف بت پرستان قرار مي گرفتيم. بنابر اين بوسيدن دست پيامبر و امام، يا معلم و آموزگار، يا پدر و مادر، يا بوسيدن قرآن و كتابهاي ديني و يا ضريح و آنچه كه متعلق به بندگان گرامي است، فقط تعظيم و تكريم است، مگر اين كه به نوعي معتقد به الوهيت و يا ربوبيت در مورد آنان شويم.
هرگز بر انديشه كسي خطور نكرده است كه سجده فرشتگان بر آدم و سجده برادران يوسف بر يوسف، كه در قرآن آمده، [5] پرستش آدم و يا عبادت يوسف بوده است. نكته اش اين است كه سجده كنندگان درباره مسجود خود به كوچكترين مقامي از الوهيت و ربوبيت قائل نبوده اند و آنها را، نه خدا مي دانستند و نه مبدأ كارهاي خدايي، از اين جهت عمل آنان فقط تعظيم و تكريم محسوب مي گرديده است نه عبادت و پرستش.
وهابي ها وقتي در برابر اين دسته از آيات قرار مي گيرند، در جواب مي گويند: علت اين كه اين اعمال پرستش مسجودان نبوده، اين است كه به فرمان خدا صورت پذيرفته است.
بايد گفت آنان از يك نكته غافلند و آن اين كه درست است كه تمام اين اعمال حتي عمل برادران يوسف در حضور يعقوب به امر خدا و يا به رضاي او بوده است، ليكن ماهيت عمل نيز عبادت و پرستش نبوده، و از اين جهت خدا بدان فرمان داده است. و اگر واقعيت عمل در حدّ ذات، عبادت مسجود بود، هرگز خدا بدان فرمان نمي داد.
«قُلْ اِنَّ اللَّهَ لا يَأمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَتَقُولُونَ عَلَي اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ» [6] .
«بگو خدا به چيزهاي بد فرمان نمي دهد، آيا بر خدا چيزي را كه نمي دانيد نسبت مي دهيد؟!»
خلاصه اين كه امر و فرمان، ماهيت عمل را دگرگون نمي سازد، بايد ذات عمل پيش از فرمان خدا، عمل غير عبادي باشد، آنگاه امر خدا بر آن تعلق بگيرد و هرگز تصور ندارد عملي كه در حد ذات عبادت باشد اما با فرمان خدا به اين كه آن را درباره انساني انجام بدهيم، از عبادت و پرستش بودن خارج شود.
اين پاسخ را، كه ما از مشايخ وهابي در مكه و مدينه فراوان شنيده ايم، حاكي از نوعي جمود در تحليل معارف قرآني است و عبادت و پرستش، براي خود ماهيت و مفهوم مستقلي دارد كه گاهي مورد امر و گاهي مورد نهي قرار مي گيرد؛ يعني شي ء در حدّ ذات خود عبادت است، آنگاه خدا امر مي كند مانند نماز و روزه و گاهي نهي مي كند مانند روز «عيدين». هر گاه سجود ملائك و فرزندان يعقوب در حد ذات، عبادت و پرستش آدم و يوسف باشد، امر به انجام آن، آن را از اين حد و مرز بيرون نمي برد.
* * *
[1] انبياء: 26.
[2] آل عمران: 32.
[3] بقره: 124.
[4] شوري: 23، «لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَّدةَ فِي الْقُربي».
[5] بقره: 34؛ يوسف: 100.
[6] اعراف: 28.