حديث سوم: توسل به حق پيامبر

حضرت آدم - ع - پس از نافرماني خدا، [1] در پرتو كلماتي كه از خدا تلقّي كرده بود، توبه نمود، چنانكه در قرآن مجيد مي فرمايد:
«فَتَلَقّي آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ، اِنّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيم» [2] .
«آدم از خداي خود كلماتي را با خضوع و طاعت اخذ نمود، و روي آنها توبه كرد، حقا كه او توبه پذير است.»
گروهي از مفسّران و محدثان، در تفسير كلماتي كه در آيه وارد شده، به استناد روايت زير، نظري دارند كه با توجه به متن آن روشن مي گردد.
طبراني در المعجم الصغير و حاكم نيشابوري در مستدرك صحاح و ابو نعيم اصفهاني و بيهقي در كتاب دلائل النبوّه و ابن عساكر شامي در تاريخ خود و سيوطي در الدر المنثور و آلوسي در روح المعاني [3] با سندي از عمر بن خطاب نقل كرده اند كه پيامبر گرامي - ص - فرمودند:
«لَمّا أَذنبَ آدمُ الّذي أَذْنَبَهُ رَفَعَ رأسَه إلي السَّماء فقالَ أَسأَلُكَ بِحَقِّ محمدٍ اِلاّ غفَرْتَ لي فَاوحَي اللَّه اِلَيهِ: ومَنْ محمدُ؟ فقال تبارَكَ اِسْمُكَ، لمّا خَلَقْتَ رَفعتُ رأسي إلي عَرشِكَ فاذا فِيه مَكْتُوبٌ لا اِلهَ الاّ اللَّه و محمدٌ رسولُ اللَّه فقلتُ إنّه ليسَ أحَدٌ أعْظَمَ عِنْدَكَ قَدْراً مِمَّنْ جَعْلتَ اسْمَهُ مَعَ اِسْمِكَ فَأوحي اِلَيهِ اِنَّهُ آخرُ النَّبِيّينَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ وَلَوْ لا هُوَ لَما خَلَقْتُكَ» [4] .
«وقتي آدم مرتكب گناهي شد، سر به آسمان بلند كرد و گفت (خدايا!) تو را به حق محمد، درخواست مي كنم كه مرا ببخشي، خدا به او وحي نمود كه محمد كيست؟ آدم پاسخ داد: وقتي مرا آفريدي، سر به عرش بلند نمودم، در اين هنگام ديدم در آن نوشته است «معبودي جز خدا نيست و محمد پيامبر خدا است» با خود گفتم كه محمد بزرگترين و والاترين مخلوق تو است كه نام او را كنار نام خود آورده اي، در اين هنگام به او وحي شد كه او آخرين پيامبر از ذريه تو است و اگر او نبود، تو را خلق نمي كردم.»
* * *
[1] فرماني كه در آيه «ولا تقربا هذه الشجرة» (بقره: 35) آمده است، فرمان مولوي نيست، بلكه دستوري ارشادي است و به اصطلاح، جنبه نصيحت و پند دارد و مخالفت با چنين دستوري نمي تواند موجب عقاب و مواخذه گردد، بلكه نتيجه آن فقط روبرو شدن با اثر وضعي خود عمل مي باشد.
اگر پزشكي به بيماري دستور دهد كه در حالت سرماخوردگي، ترشي و خربزه نخورد، مخالفت با آن اثري جز شدت بيماري ندارد. در قرآن مجيد آياتي گواهي مي دهند كه نهي الهي، نهي ارشادي بوده و نتيجه آن جز خروج از بهشت كه اثر وضعي عمل بشمار مي رود چيز ديگري نبوده است. به آيه هاي 118 و 119 سوره طه و به كتاب «تفسير صحيح آيات مشكله قرآن» مطلب دهم از صفحه 73 تا 82 مراجعه بفرماييد.
[2] بقره: 37.
[3] مستدرك حاكم، ج 2، ص 61؛ روح المعاني، ج 1، ص 217؛ الدر المنثور، ج 1، ص 59 به نقل از طبراني و ابو نعيم اصفهاني و بيهقي.
[4] متن حديث از «الدر المنثور» گرفته شده و متني كه حاكم در مستدرك نقل كرده است، با متن اندك تفاوتي دارد، هر چند از نظر مضمون هر دو يكي است.