فصل دوم : غلو و زیاده روى درباره صالحان
محمّد بن عبدالوهّاب در آغاز کتاب «کشف الشبهات» مى گوید: «توحید، دین پیامبرانى است که خدا آنها را به سوى بندگانش فرستاده است، اول آنها نوح(علیه السلام) است، خداوند او را به سوى قومش فرستاد در زمانى که آنها درباره «صالحان» غلو کرده بودند».
سپس «ابن فرحان» مى گوید: آغاز این سخن صحیح است ولى پایانش ناصواب و مقدّمه اى است براى تکفیر!
زیرا خداوند نوح را براى دعوت به سوى خداوند یگانه و ترک شرک فرستاد، چون آنها بت هایى را به نام ودّ و سواع و... مى پرستیدند; مشکل آنها تنها غلوّ درباره صالحان نبود، غلو و زیاده روى ممکن است گاهى سبب شرک شود، ولى هر زیاده روى شرک نیست که به بهانه آن خون مسلمین ریخته شود.
سپس مى افزاید : من هرگز نمى گویم زیاده روى هایى که درباره صالحان و بزرگان دین مى شود یا بعضى مراسم خرافى صحیح است، من مى گویم خطاست ولى کفر نیست.
گویا شیخ مى خواسته است با این سخن خود به ایراد مهمّى که بر او مى کردند پاسخ گوید. به شیخ ایراد مى کردند کسانى را که تو تکفیر مى کنى و با آنها مى جنگى و به قتل مى رسانى، مسلمانانى هستند که نماز مى خوانند و روزه مى گیرند و حج بجا مى آورند. او مى خواست بگوید چون درباره بزرگان دین زیاده روى مى کنند، پس همگى کافرند حتّى از مشرکان عصر جاهلیّت بدترند!(1)
کوتاه سخن این که تهمت شرک و آن هم «شرک اکبر» یعنى شرکى که سبب اباحه اموال و نفوس گردد، تهمت کوچکى نیست که به هر کس که اندک زیاده روى درباره یکى از بزرگان دین کند، بزنند و جان و مال او را مباح دانند.
«ابن فرحان» از این تعجّب مى کند که این مخالفان غلو، خودشان درباره شیخ محمّد بن عبدالوهّاب چنان مرتکب غلو شده اند که او را از هر خطا مبرّا مى پندارند، حتّى یکى از آنها از او تعبیر به «شیخ الوجود» مى کند.(2) تعبیرى که حتّى درباره پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آن را جایز نمى شمرند!
و در آخرین ایراد (ایراد سى و سوم) به شیخ مى گوید او در صفحه 70، از کتاب خود تنها گروهى را که از مسأله کفر استثنا کرده همان «مکره» است یعنى کسى که او را مجبور کنند که سخن کفرآمیزى بر زبان جارى سازد و به آیه (إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ...) استناد جسته، سپس ابن فرحان گروه دیگرى را مى شمرد که بر اثر جهل و نادانى یا اشتباه در فهم معانى آیات و روایات به انکار بعضى از مسائل دین برخاسته اند (در حالى که اصول اسلام را قبول دارند) اینها نیز به مقتضاى آیات قرآن و روایات معذورند و کافر نیستند.
سپس مى افزاید: یکى از عیوب روش شیخ آن است که یک آیه یا یک حدیث را مى گیرد و بقیّه آیات و احادیث را رها مى سازد و این اشتباه بزرگى است.
در فصل دوم کتاب به سراغ نقد آراى شیخ در کتاب «الدرر السنیّة» مى رود و 40 مورد از خطاهاى او را متذکّر مى شود، از جمله این که طبق آنچه در این کتاب آمده(3) علماى نجد و قضات آن منطقه هیچ یک معنى لا إله إلاّ الله را نمى دانند و میان دین محمّد(صلى الله علیه وآله)و دین «عمرو بن لحى» (بت پرست معروف عصر جاهلیّت) تفاوتى قائل نیستند، بلکه دین عمروبن لحى را بهتر مى شمرند و دین صحیح مى دانند!!
به این ترتیب تمام علما و فقها و قضات منطقه را مشرک و کافر قلمداد مى کند. آنگاه به ذکر کتاب هایى که درباره علما و فقهاى این سرزمین نوشته شده، مى پردازد و مى گوید این یک نمونه روشن است که شیخ محمّد راه خطا را در تکفیر مسلمین مى پیمود.
از جمله مواردى که به عنوان غلوّ در تکفیر از سوى این گروه تندرو وهّابى مى شمرد، دو مورد زیر است:
1ـ تکفیر شیعه: شیخ محمّد بن عبدالوهّاب در این زمینه مى گوید کسى که در کفر شیعه شک کند، کافر است!(4)
ابن فرحان مى افزاید: در حالى که ابن تیمیه با آن همه غلوّ و عداوات نسبت به شیعه، آنها را مسلمان ـ هر چند اهل بدعت! ـ مى شمرد و با صراحت مى گوید، کافر نیستند.(5)
نگارنده مى گوید: به دنبال این فتاواى غیر انسانى و غیر اسلامى بود که ریختن خون شیعیان که پیشروترین مکتب توحید را در اسلام بنا نهاده اند و غارت اموال آنها در مناطق مختلف آغاز شد و هنوز ادامه دارد.
2ـ شیخ مى گوید : هر کس یک فرد صحابى از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)را (هر کس باشد) لعن کند کافر است!(6) در حالى که به گفته ابن فرحان مالکى معاویه طبق صریح «صحیح مسلم»(7) دستور سبّ حضرت على(علیه السلام)را صادر کرد (و ده ها سال آن حضرت را بر فراز منابر به امر معاویه سب مى کردند) آیا با این حال معاویه مسلمان بود؟(8)
نکته جالب این که : این عالم سنّى مالکى مى گوید : بسیار دیده شده که شیخ محمّد در مقام دفاع از خود مى گوید: «دشمنان مى گویند من به مجرّد سوء ظن، افراد را تکفیر مى کنم یا افراد جاهل راکه اقامه حجّت بر آنها نشده، کافر مى شمرم. این بهتان عظیمى است، آنها مى خواهند مردم را از دین خدا و رسولش دور سازند!»(9)
ابن فرحان مى گوید : همین تعبیر شیخ خود یک تکفیر ضمنى است، نسبت به تمام کسانى که مذهب وهّابیّت را نپذیرفته اند، زیرا منظورش از دین خدا و رسول که مى خواهند مردم را از آن دور کنند همان آیین وهّابیّت است، بنابراین، مخالفان وهّابیّت کافر به دین خدا و رسولند!(10)
* * *
1. داعیة و لیس نبیاً، صفحه 33 (با تلخیص).
2. داعیة و لیس نبیاً، صفحه 14 .
3. الدرر السنیة، جلد 10، صفحه 51 .
4. همان مدرک، صفحه 369.
5. داعیة و لیس نبیاً، صفحه 86 .
6. الدرر السنیة، جلد 10، صفحه 369 .
7. او از سعد بن ابىوقّاص پرسید چرا (با این که دستور دادم) على را سبّ نمى کنى؟ سعد پاسخ داد: به خاطر سه جمله اى که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در عظمت على(علیه السلام) شنیدم (آن گاه آنها را نقل کرد; صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضایل على بن ابى طالب، حدیث سوّم).
براى آگاهى از ترویج سبّ و ناسزاگویى معاویه نسبت به على(علیه السلام) رجوع کنید به : تاریخ طبرى، جلد 4، صفحه 52 و 188; کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 472 و جلد 5، صفحه 42 ; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى، جلد 4، صفحه 56 و عقد الفرید، جلد 4، صفحه 366 .
8. داعیة و لیس نبیاً، صفحه 86 .
9. الدرر السنیة، جلد 10، صفحه 113 .
10. داعیة و لیس نبیاً، صفحه 107 .