توضیح بیشتر
بر خلاف تصوّر وهّابیون، مشرکان عرب تنها گرفتار شرک در عبادت نبودند یا به تعبیر دیگر «إله» در همه جا به «معنى» معبود نیست، بلکه گاه به معنى «خالق» است. قرآن مجید مى فرماید: (أَمْ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الاَْرْضِ هُمْ یُنشِرُونَ * لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).(1)
«آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند که (خلق مى کنند و) منتشر مى سازند؟! * اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگرى بود، فاسد مى شدند (و نظام جهان به هم مى خورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش، از وصفى که آنها مى کنند!».
در این آیات به روشنى «آلهه» جمع «اِله» به معنى «خالق» آمده است و سخن در آیه درباره «توحید خالقیّت» است نه «توحید در عبادت».
در آیه دیگرى همین معنى با وضوح بیشترى دیده مى شود: (مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَد وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَه إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَه بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یَصِفُونَ * عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).(2)
«خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نکرده; و خالق دیگرى با او نیست; که اگر چنین مى شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره مى کردند و بعضى بر بعضى دیگر برترى مى جستند (و جهان هستى به تباهى مى کشید); منزّه است خدا از آن چه آنان وصف مى کنند! * او داناى نهان و آشکار است; پس برتر است از آن چه براى او همتا قرار مى دهند!».
در این آیات وجود خالق دیگرى جز خداوند یگانه نفى شده (آن هم با لفظ «إله») که اگر خالق دیگرى غیر از او بود نظم جهان به هم مى خورد. این آیه اعتقاد مشرکان عرب را به تعدّد خالق روشن مى سازد چون مى فرماید (فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
به این ترتیب منحصر ساختن دعوت اسلام به «توحید در عبادت» و عدم توجّه به شاخه هاى دیگر توحید، اشتباهى بزرگ و مخالف آیات قرآن است.
تمام قراین نشان مى دهد که «وهّابیان» روى علاقه اى که نسبت برداشت خودشان از مسأله توحید و شرک داشته اند، از کنار آیات دیگر قرآن که بر خلاف برداشت آنها بوده، به سادگى گذشته و آنها را نادیده گرفته اند، با این که بسیارى از آنها به ظاهر حافظ قرآن بوده، امّا متأسّفانه همواره روى همان چند آیه مورد نظرشان تکیه مى کنند، چرا که حفظ قرآن همیشه به معنى فهم قرآن نیست!
همچنین از آیات دیگر استفاده مى شود که جمعى از مشرکان فراتر از مسأله عبادت بت ها و خالقیّت، اعتقاد به «ربوبیّت» بت ها یعنى تأثیرگذارى در سرنوشت خود داشتند و در یک پندار خرافى فکر مى کردند بت ها به عنوان مثال نسبت به مخالفان خود، غضب مى کنند و آنها را بیچاره مى سازند و موافقان را یارى مى دهند و خوشبخت مى کنند، به عنوان مثال مشرکان زمان هود مى گفتند: (إِنْ نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوء قَالَ إِنِّى أُشْهِدُ اللهَ وَاشْهَدُوا أَنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ).(3)
«ما (درباره تو) فقط مى گوییم: بعضى از خدایان ما، به تو زیان رسانده (وعقلت راربوده)اند.(هود)گفت:من خدارابه شهادت مى طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آن چه شریک (خدا)قرار مى دهید».
آنها چنین مى پنداشتند که بت ها گاه خشم مى گیرند و زیان مى رسانند و گاه خشنود مى شوند و برکت مى دهند یعنى بت پرستان بت ها را در سرنوشت خود مؤثّر مى دانستند و نوعى ربوبیّت براى آنها قائل بودند، که این عقیده گروه زیادى بود.
شعر معروفى را که شاعر عرب در مذمّت طایفه «بنى حنیفه» در جاهلیّت سروده ـ به مناسبت این که آنها بتى از خرما ساخته بودند و در یک سال قحطى آن را خوردند! ـ نیز شاهد این مدّعاست!
أکلت حنیفة ربّها عام التقحم و المجاعة *** لم یحذروا من ربّهم سوء العواقب و التباعة(4)
«طائفه بنى حنیفه خداى خود را در سال قحطى و سختى خوردند، و آنها از مجازات پروردگار خود نترسیدند».
کلمه «رب» بر بت ها اطلاق شده و خورندگان بت را از عواقب سوء کار خود برحذر داشته تا مبادا بر آنها خشم گیرند و زیان رسانند.
شاعر دیگرى مى گوید: «أ ربّ یبول الثعلبان برأسه ; آیا بتى که روباه ها بر آن بول مى کند «رب» است».(5) در طول تاریخ بت پرستى، اطلاق کلمه «رب» و «ارباب» بر بت ها حاکى از آن است که آنها معتقد بودند بخشى از تدبیر امور جهان به دست بت هاست.
لذا هنگامى که یوسف مى خواهد زندانیان مشرک را به توحید دعوت کند، مى گوید: (یَا صَاحِبَىِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ).(6)
«اى دوستان زندانى من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوندِ یکتاى قدرتمند؟!». (به کلمه ارباب جمع رب توجّه داشته باشید).
شاهد دیگر : رسول خدا(صلى الله علیه وآله) طبق صریح قرآن مجید به مشرکان اهل کتاب خطاب کرد: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).(7)
«بگو: اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است; که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم; و بعضى از ما، بعض دیگر را ـ غیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد. هرگاه (از این دعوت،) سر باز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم».
تعبیر به «ارباب» به خوبى نشان مى دهد که آنها در مسأله ربوبیّت خداوند نیز گرفتار شرک بودند.
در آیه دیگرى از همین سوره مى خوانیم: (وَلاَ یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلاَئِکَةَ وَالنَّبِیِّینَ أَرْبَاباً أَیَأْمُرُکُمْ بِالْکُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُّسْلِمُونَ).(8)
«خداوند به شما دستور نمى دهد که فرشتگان و پیامبران را، پروردگارِ خود انتخاب کنید. آیا شما را، پس از آن که مسلمان شدید، به کفر دعوت مى کند؟!».
راه دور نرویم قرآن درباره بت پرستان جاهلیّت مى گوید: (وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ آلِهَةً لَّعَلَّهُمْ یُنصَرُونَ)(9) ; «آنها جز «الله» خدایانى برگزیدند تا آنها را یارى کنند».
یعنى آنها گرفتار شرک در شاخه ربوبیّت و تأثیر در سرنوشت خود نیز بودند و بت ها را داراى تأثیر فوق العاده اى مى پنداشتند.
در داستان ابراهیم(علیه السلام) در برابر بت پرستان مى خوانیم، او در آغاز با آن ها همصدا شد و درباره ستاره و ماه و خورشید سه بار (هذا رَبِّى)(10)گفت تا بطلان عقیده آنها را در پایان کار نشان دهد.
تکیه او بر ربوبیّت به خوبى نشان مى دهد که بت پرستان «بابل» ماه و خورشید و ستارگان را تدبیر کننده زندگى خود مى پنداشتند; همچنین گفتار او در برابر نمرود.(11)
نتیجه این که «إله» فقط به معنى معبود نیست، بلکه گاه به معنى «خالق» و گاه به معنى «ربّ» نیز استعمال مى شود و مشرکان فقط در «عبادت» گرفتار شرک نبودند بلکه در امر «خالقیّت» و «ربوبیّت» نیز مشرک بودند.
بنابراین هرگاه قرآن مجید مى گوید اگر از آنها سؤال کنى خالق و مدبّر عالم کیست، مى گویند خداست، منظور مدبّر آسمان ها و زمین است، چرا که آیات قرآن با هم تناقض و تضادّى ندارد.
آیا با این برداشت هاى سستى که سران وهّابیّت از آیات قرآن به خصوص واژه «إله» دارند، مى توانند خون مسلمانان را مباح شمرده و اموال آنها را به یغما برند؟ راستى چقدر جان و مال مسلمان بى ارزش شده است !!
* * *
1. انبیاء، آیات 21-22.
2. مؤمنون، آیات 91-92.
3. هود، آیه 54.4. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، جلد 7، صفحه 209.
5. بحارالانوار، جلد 3، صفحه 253.
6. یوسف، آیه 39.
7. آل عمران، آیه 64.
8. آل عمران، آیه 80.
9. یس، آیه 74.
10. انعام، آیات 76-78.
11. بقره، آیه 258.