قبور پيشوايان دين، گواهِ اصالتِ تاريخى اسلام است

بايد توجه داشت كه هر حادثه اى، در روزهاى نخست وقوع خويش، در چشم معاصران آن حادثه، از «قطعيّت» برخوردار است، ولى مرور زمان و بى تفاوتى مردم، بتدريج از قطعيّت آن حادثه مى كاهد و پس از مدتى، غبار شك و ترديد بر چهره آن نشسته و احياناً حالت افسانه به خود مى گيرد. رويدادهاى مربوط به اديان پيشين، روز نخست همچون روز، روشن و قطعى مى نمود، امّا به علت بى تفاوتى ها و بى اعتنايى ها، امروز حالت اسطوره يافته است.

تكرار اين فاجعه، در مورد اسلام، بيش از ساير اديان، خطرساز و مشكل زاست. زيرا اسلام، آيينى ابدى و جاودانى بوده ومردم جهان بايستى تا روز رستاخيز از پرتو آن، كسب نور كنند. پيداست آيندگان، زمانى از اين دين تبعيّت خواهند كرد كه «واقعيّت» آن، در نظر ايشان «ثابت» و«قطعى» باشد.و ناگفته پيداست كه يكى از مهمترين عوامل ثبوت و دوام «قطعيّت» اسلام، حفظ آثار تاريخى مربوط به زندگى و مجاهدات پيامبر و رهبران اسلام است.

نياكان ما ـ كه رحمت خدا بر ايشان باد ـ عظيمترين خدمت را به نسل حاضر انجام داده و آثار مربوط به صدر اسلام را بدقّت ضبظ وحفظ كرده اند. لذا ما امروزه با چهره اى باز، جهانيان را به يك دين اصيل وواقعى كه همه خصوصيات آن به صورت دست نخورده باقى است دعوت مى كنيم و مى گوييم:

1400 سال پيش پاكمردى از قبيله بنى هاشم بپا خاست و به رسالت از جانب خداوند، 23 سال مردم را به توحيد ويكتاپرستى و پرهيز از شرك و الحاد فرا خواند، وعلاوه بر معجزات گوناگونى كه آورد، با كتاب عظيم آسمانى خود (قرآن) مدّعيان را منكوب ساخت و تاكنون نيز اين معجزه جاويد ملموس، باقى است.

وى، كه پيش از اظهار دعوت خويش در نقطه اى به نام غار «حرا» به عبادت مى پرداخت، در 40 سالگى دعوت خود را آغاز كرد. گروهى اندك در مكّه به وى ايمان آوردند ولى اكثريت از او سربرتافته وحتى نقشه قتل وى را كشيدند. او، به امر آفريدگار، به غار «ثور» ـ در جنوب مكه ـ پناهنده شد و از تيررس دشمن رهايى يافت. زآن پس به مدينه رفت و در آن شهر، مردان اوس و خزرج (كه «انصار» ناميده شدند) به ياريش برخاستند. پيامبر در طول اقامت خود در مدينه، نبردهاى سخت و سهمگينى با مشركان و يهوديان داشت و در اين راه شهيدانى تقديم اسلام نمود كه سرزمين بدر و اُحُد و خيبر وحُنَين را با خون خويش گلرنگ ساختند. او با تربيت و اعزام هيئتهاى تبليغى، آيين خود را در سراسر عربستان نشر داد و در سال 11 هجرت در مدينه درگذشت و در حجره خود به خاك سپرده شد. پس از درگذشتش، پيروان وى راه او را ادامه داده و بزودى اسلام با فرهنگ قرآن، جهانگير گشت...

اين بخشى مهم از تاريخ ماست كه اكنون پس از 14 قرن بازگو مى شود و ما بايستى براى حفظ تاريخ خود، كليه آثار و نشانه هاى مربوط به آن را محفوظ نگهداريم، نه اينكه آنها رابه بهانه هاى واهى نابود سازيم!

چنانچه ما نسبت به حفظ اين آثار، بى تفاوت بوده و به اصطلاحْ وجود وعدم آنها براى ما يكسان باشد (و بدتر از اين، ويران كردن اين آثار را نشانه توحيد! و مبارزه با شرك! انگاريم) بزودى آثار و ابنيه اسلامى (كه گواه «واقعيت» و «اصالت» اين دين است) به دست فراموشى سپرده شده و پس از گذشت زمانى، اصل دعوت ووجود پيامبر ومجاهدات او در هاله اى از شك وابهام فرو خواهد رفت. آنگاه سلمان رشدى ها، به جاى «تحريف» آموزه هاى اسلام، تلاش پليد خود را متوجه «انكارِ» واقعيت واصالتِ تاريخى آن خواهند كرد!