شافعى و تهمت رفض به او
در اينكه شافعی تمايلاتی شيعی داشته و نسبت به اهلبيت علیھم السلام ارادت ويژه ای داشته سخنی نيست. او تنها ايشان را دوست میداشته و روايات صحيحه ای را كه در فضائلشان به او رسيده نقل میكرده ولی اين كار برای او بسيار گران بود؛ از اين رو او را متهم به رفض و تشيع میكردند؛ و او در جواب آنها اين اشعار را میخواند:
يا راكبا قف بالمحصّب من منىً
سَحَرا إذا فاض الحجيج إلی منىً
إن كان رفضا حبُّ آل محمّد
واهتف بقاعد خيفها و الناهض
فيضا كملتطم الفرات الفائض
فليشهد الثقلان أني رافضي([1151])
اين در حالی بود كه او به هيچ وجه بر اين باور نبود كه علی علیه السلام خليفه ی نخست يا افضل است؛ بلكه او و اهلبيتش را دوست داشت و در جواب كسانی كه دوستی با آل محمد(صلی الله علیه و آله) را رفض میدانستند اين شعر را میخواند و میگفت اگر دوستی ايشان رفض است پس جن و انس شهادت دهند كه من رافضی ام، يعنی دوستدار آل پيامبرم.
از شافعی میگويد:
«أفضل الناس بعد رسول الله صلی الله عليه وسلم أبوبكر، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علىّ... الخلفاء، خمسة، أبوبكر و عمر و عثمان و علي و عمر بن عبدالعزيز»([1152])
اين اشعار نيز منسوب به اوست:
شهدت بأنّ الله لاشيء غيرُه
و أنّ عُری الايمان قولٌ مبيّن
و أنّ أبابكرٍ خليفة ربّه
و أشهدُ ربّی أنّ عثمان فاضلٌ
أئمة قومٍ يُقتدی بهدا هُمُ
و أشهد أنّ البعث حقّ و أخلصُ
و فعلٌ زكيّ، قد يزيد و ينقصُ
وكان أبو حفص علی الخير يحرُصُ
و أنّ عليّا فضلُهُ تخصّصُّ
لحا اللهُ([1153]) من إياهم يَتنقَّصُ([1154])
آری! شافعی ـ اگر اين سخنان و اشعار را به او نسبت داده باشند ـ اين چنين بوده، ولی با وجود اين برخی او را به تشيع متهم كرده اند؛ برای نمونه ابن نديم گويد:
«... وكان الشافعي شديداً في التشيّع... و حضر ذات يوم مجلسا فيه بعض الطالبيين، فقال: لا أتكلّم في مجلس يحضره أحدهم، هم أحقّ بالكلام، ولهم الرياسة والفضل...»([1155])
در فضايی كه اظهار محبت به خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله) جرم به شمار می آيد، چگونه میتوان فضائل ايشان را ذكر كرد. گناه شافعی اين بود كه دوستدار خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود. «فاروق عبدالمعطي» مینويسد:
«... وكما اُتّهم بخروجه بسبب محبته لعترة النبي صلی الله عليه وسلم... وقد أتّهم أيضا بأنّه رافضي بسبب إعجابه بعليّ رضی الله عنه...»([1156])
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[1151]) مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، ج21، ص375؛ تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج51، ص317.
[1152]) تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج51، ص316 (محقق).
[1153]) يعنی خداوند هلاك و لعنت كند.
[1154]) مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، ج21، ص373؛ تاريخ مدينه دمشق، ج51، ص312.
[1155]) الفهرست؛ صص 352 و 353.
[1156]) الامام الشافعي؛ ص91.