آيا در عصر طلايى اعتزال، فضائل اهل‏بيت (علیھم السلام) منتشر شد؟

شايد با توجه به آنچه گذشت، اين ذهنيت برای خواننده پديد آيد كه در زمان محنت، معتزله با استفاده از عصر طلايی خود به انتشار احاديث فضائل اهل‏بيت علیھم السلام پرداختند و هر آنچه را كه میدانستند برای مردم گفتند؛ به ويژه اينكه كسانی مانند اسكافی ـ پدر باشد يا پسر ـ كتابی مانند «المعيار و الموازنهًْ» مینويسد يا اينكه ردّی بر رساله ‏ی عثمانيه‏ ی جاحظ نوشته میشود. با اين همه بايد گفت پاسخ پرسش بالا، منفی است؛ و آن به دلايل زير است:
1ـ سران معتزله ‏ی بصره در زمان محنت، همچون، ابواسحاق ابراهيم بن‏سيار نظّام (160ـ 231هـ)؛ ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (150ـ 255هـ) و... بيكار نبودند و در دفاع از عقيده ‏ی خود در افضليت ابوبكر و عمر و عثمان بر علی علیه السلام میگفتند و مینوشتند؛ زيرا همان گونه كه گفته شد آنها ترتيب در فضل را به ترتيب خلافت میدانستند. برای نمونه اگر كسی به نوشته ‏های جاحظ در اين زمينه نگاه كند؛ خواهد فهميد كه معتزله ‏ی بصره به شدت از اين عقيده دفاع میكردند و هرگز هم زير فشار حكومت نبوده‏ اند. جاحظ در «رسالهًْ في النابقهًْ»([974]) كه برای فرزند ابن ابی دؤاد يعنی «ابو الوليد، محمد بن احمد» نوشته؛ آن چنان روضه ‏ای در مقتل عثمان خوانده كه هر كس بشنود و نداند موضوع اين مقتل عثمان است؛ گمان خواهد كرد كه مقتل حسين علیه السلام است. او در پايان روضه ‏اش میگويد:
«... وما سمعنا بدم بعدوم يحيیبن زكريّ علیه السلام غلا غليانه وقتل سافحه وأدرك بطائلته وبلغ كلّ محنته، كدمه‏ عليه»([975])
او همچنين نوشته ‏ای ديگر با عنوان «مقالهًْ العثمانيهًْ»([976]) دارد كه در آن به شدت از افضليت ابوبكر و عمر و عثمان دفاع كرده است. در آغاز اين رساله میگويد:
«زعمت العثمانية أنّ أفضل هذه الأمّة و أولاها بالامامة أبوبكر بن أبي قحافة...»
اگر كسی همه ‏ی اين رساله را بخواند با فضای فكری آن روزگار كمابيش آشنا خواهد شد.
2ـ سران معتزله‏ ی بغداد هم چيز چشم‏گيری از فضائل اهل‏بيت علیھم السلام از خود برجای نگذاشتند. بنابر گفته‏ ی ابن نديم در فهرست، بشر بن معتمر كتابی به نام «الامامهًْ» داشت([977]). از عنوان اين كتاب فی الجمله روشن میشود كه او در آن‏چه گفته است، امّا آيا در آن به نقل روايات فضائل پرداخته باشد يا نه؟ روشن نيست.
ابن نديم همچنين بيش از سی كتاب از نوشته‏ های عيسی بن صبيح را نام میبرد؛ ولی از كتاب فضائل خبری نيست.
او تنها برای جعفر اسكافی دو كتاب با عنوانهای «المقامات في تفصيل عليّ علیه السلام»([978]) و «فضائل علی علیه السلام»([979]) نام برده است.
در كتاب «المعيار و الموازنهًْ» هم كه در دسترس است؛ روايات قابل توجهی، بيش از آنكه در صحاح آمده، به ندرت ديده میشود.
از جعفر بن حرب نيز چيزی در دسترس نيست و اساساً ابن نديم كه او را رئيس معتزله ‏ی بغداد در زمان خود خوانده ـ انتهت إليه الرئاسة في وقته ـ وقتی از كتاب‌های او نام میبرد میگويد:
«... ولد من الكتب؛ كتاب متشابه القرآن، كتاب الاستقصاء، كتاب الأصول، كتاب الرّد علی أصحاب الطبائع»([980])
میبينيم كه خبری از كتابی با عنوان فضائل يا امامت نيست.
از جعفربن مبشّر نيز كه ابن‏ نديم درباره وی میگويد:
«... وله خطابة وبلاغة و رياسة في أصحابه...»؛ چيزی در دسترس نيست. ابن نديم بيش از بيست عنوان از آثار او را نام برده ولی باز خبری از كتابی با عنوان فضائل يا امامت نيست.([981])
از همه‏ ی اينها روشن میشود كه درست است بغدادی ها، علی علیه السلام را افضل میدانستند ولی به اندازه‏ ی لازم و كافی به نشر فضائل او نپرداختند. وانگهی اهل‏بيت علیھم السلام تنها در علی علیه السلام خلاصه نمیشوند. آنها حتی اگر در جدلهای لفظی فضائل امام علیه السلام را بر زبان میراندند ولی ديگر با فضائل حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين علیھم السلام، چندان كاری نداشتند.
3ـ برخی از سران معتزله ‏ی بصره هم از نزديكان خلفا بودند؛ و اين نشان دهنده ‏ی نفوذ آنها در دربار بود. برای نمونه درباره ‏ی «ثمامهًْ بن اشرس» میخوانيم.
«... من كبار المعتزلة و رؤوس الضلالة. كان له اتصال بالرشيد، ثم بالمأمون... و قال النّديم: كان المأمون أراد أن يستوزره فاستعفاه... و كان مع المأمون بـ«خراسان» ومشهد في كتاب العهد منه لعلي بن موسی... ان الواثق لمّا قتل أحمد بن نصر الخزاعي، وكان ثمامة ممن سعی في قتله...»([982])
4ـ در صورت نشر زياد فضائل اهل‏بيت علیھم السلام، مشروعيت خلفای سه ‏گانه پيش از علی علیه السلام زير سؤال میرفت و اين به سود خلفای عباسی نبود. از اين‏رو فضائل تا حدی مطرح میشد كه خطری را متوجه قدرت حاكم نكند.
5ـ بيشتر توان متكلمان و اهل حديث صرف قرآن و صفات خداوند و ديگر مسائل كلامی شده بود؛ و معتزله بيشتر همّ خود را برای اثبات و ترويج اصول مذهب خود يعنی:
1ـ اصل توحيد،
2ـ اصل عدل،
3ـ اصل وعد و وعيد،
4ـ اصل «المنزلهًْ بين المنزلتين»
و 5ـ اصل امر به معروف و نهی از منكر،([983]) خرج میكردند.
6ـ در ميان خود معتزله، افزون بر بحث افضليت، اختلافات عقيدتی و فكری شديدی بود كه گاه منجر به تكفير گروهی از طرف گروه ديگر میشد؛ كه خود اين اختلافات هم بسياری از فرصت‏ها و توان آنان را از بين برد.([984])
«ملطی» میگويد:
«... و بين معتزلة بغداد و معتزله بصرة اختلاف كثير فاحش يكفر بعضهم بعضا...»([985])
7ـ دوران طلايی معتزله، آنقدر طولانی نبود كه بشود در آن انتظار داشت معجزه ‏ای در زمينه‏ ی نشر فضائل اهل‏بيت علیھم السلام صورت بگيرد.
8ـ بسياری از فضائل اهل‏بيت علیھم السلام از طريق خود اهل‏بيت علیھم السلام و ياران ايشان به آن دوران رسيده بود كه معتزله با بسياری از ياران اهل‏بيت علیھم السلام سر دشمنی داشتند و آنان را رافضه میخواندند؛ و روشن است كه نمیتوانستند بنشينند و روايات را از آنان بگيرند.([986])
9ـ اساساً كارهايی كه در زمان امويان و مروانيان و حتی خود عباسيان درباره ‏ی منع نشر و رواج فضائل اهل‏بيت علیھم السلام صورت گرفت و به آنها اشاره شد، دست معتزله را از روايات خالی كرده بود. در هر صورت بايد روايات به دست و گوش معتزله‏ ی بغداد میرسيد و میخورد تا آنها را بازگو كنند؛ ولی رواياتی در كار نبود؛ زيرا بسياری از آنها به دست فراموشی سپرده شده بود و حتی به معتزله هم نرسيده بود.
10ـ بسياری از دشمنان درباری و دوران طلايی معتزله، دشمنی خود با امامان اهل‏بيت علیھم السلام را بروز میدادند. دشمنی ابن ابی دؤاد و يحيی بن اكثم با امام جواد علیه السلام مشهور و معروف است. يحيی در مناظره‏ ای با امام علیه السلام از فضائل جعلی ابوبكر و عمر سخن به ميان می آورد و امام علیه السلام همه ‏ی آنها را با برهان قاطع رد كرد. اين مناظره كه در زمان مأمون رخ داد نشان دهنده‏ ی اين است كه، دربار عباسی به هيچ عنوان حاضر به گسترش فضائل اهل‏بيت علیھم السلام يا منع گسترش فضائل ابوبكر و عمر نبوده است.
حسد و كينه‏ توزی ابن ابی دؤاد، از اينكه امام علیه السلام او و ديگر فقهای درباری را شكست میدهد بيشتر شد؛ او آن چنان از اين شكست علمی ناراحت میشود كه میگويد: ای كاش! بيست سال پيش از اين مرده بودم. او چند روز پس از اين ماجرا، نزد معتصم رفت و گفت: از باب خيرخواهی، به شما تذكر میدهم كه جريان چند روز قبل به صلاح حكومت شما نبود؛ زيرا در حضور همه‏ ی دانشمندان و مقامات عالی مملكتی فتوای ابو جعفر... كه نيمی از مسلمانان او را خليفه و شما را غاصب حق او میدانند، بر فتوای ديگران ترجيح دادی و اين خبر ميان مردم منتشر شد و خود دليل قاطعی بر حقانيت او نزد شيعيان است.
معتصم كه مايل به ابزار هر نوع دشمنی با امام بود، از سخنان او بيشتر تحريك شد و درصدد قتل امام برآمد و سرانجام... امام جواد علیه السلام را توسط منشی يكی از وزرايش مسموم و شهيد نمود.([987])
ابن صباغ به شهادت ايشان اشاره كرده است:
«... ويقال إنّه مات مسموما»([988])
مسعودی نيز میگويد:
«... قيل: إنّ أمّ الفضل بنت المأمون لمّا قدمت معه من المدينة إلی المعتصم سمّته...»([989]).([990])   
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[974]) رسائل الجاحظ؛ ج2، صص 7ـ 23.
[975]) همان؛ ص9.
[976]) همان؛ ج4، صص 19ـ 43.
[977]) الفهرست، ابن نديم، ص287.
[978]) الفهرست، ابن نديم، ص297.
[979]) همان.
[980]) همان، ص297.
[981]) همان، ص290.
[982]) لسان الميزان؛ ابن حجر؛ ج2، ص101. نيز نك: كتاب طبقات المعتزلة؛ أحمد بن يحيی بن المرتضی؛ ص62.
[983]) «... و الاصول التي هم عليها خمسة وهي: العدل و التوحيد و الوعيد و المنزلة بين المنزلتين والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر...»؛ التنبيه و الرّد علی أهل الأحواء والبدع؛ محمد بن أحمد الملكی م377 هـ؛ ص49.
[984]) نك: الانتصار و الرّد علی ابن الراوندي الملحد؛ محمد بن عثمان الخيّاط، صص 19ـ 28.
[985]) التنبيه والرّد؛ ص53.
[986]) نك: رسائل الجاحظ؛ ج4 (من كتابه في مقالهًْ الزيديهًْ والرافضهًْ)، صص 311ـ 323.
[987]) نك: سيره‏ی پيشوايان؛ مهدی پيشوايی؛ صص 549ـ 564 و تاريخ تشيّع از آغاز تا پايان غيبت صغری، غلامحسن محرمی؛ ص122 و تذكرة الخواص؛ سبط ابن الجوزي، ص321 و فصول المهمة؛ ابن الصباغ؛ ج2، ص1046.
[988]) فصول المهمّة؛ ج2، ص1058.
[989]) مروج الذهب؛ ج3، ص487.
[990]) در انتهای كتاب بخش «دوستی و نقل روايات اهل‏بيت علیھم السلام و تهمت رفض و تشيع» توسط مؤلف محترم به اين بحث پرداخته شده است. علاوه بر مطالب ياد شده بايد به دو مطلب ديگر نيز توجه كرد.
نخست اينكه چون ملاك ما در اينجا بررسی كتب صحاح سته است و نويسندگان اين كتب از محدثان بودند و بيشتر آنها به لحاظ سياست زمان خود در مقابل معتزله قرار گرفته بودند و چون آنها در معتزله احساس گرايش به اهل بيت علیھم السلام و افضليت علی بن ابی طالب علیه السلام را بر خلفای ديگر مشاهده كرده بودند لذا به اين جهت و به منظور مخالفت با مرام آنها و به نوعی ضربه زدن به هدف آنها و نيز به سبب روحياتی كه ناشی از تربيت‌های دوران بنی اميه در خود داشتند رواياتی را كه در فضائل اهل‏بيت علیھم السلام يا برتری حضرت علی علیه السلام میديدند به طرز شگفت‏آوری حذف يا تضعيف میكردند و به اين صورت عقده‏های درونی خود را در كتابهايشان بروز میدادند. اما اين رويه را در كتب معتزله مانند كتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد معتزلی و كتاب ينابيع المودة شيخ سيلمان حنفی قندوزی معتزلی و حاكم حسكانی نمیبينيم و بلكه آنها روايات زيادی در اين باب آورده‏اند. و مطلب دوم اينكه اساس پذيرفتن روايات از راويان حديث و نيز جرح و تعديل آنان بر بغض و كينه از شيعيان بوده است به طوری كه كافی بود آنها بدانند فلان راوی شيعه بوده يا حتی اگر محبت بيشتری از اهل‏بيت علیھم السلام را در دل داشته همين كافی بوده تا او را تضعيف كنند و او را غالی يا رافضی يا شيعه بگويند و روايات او را به كناری بيندازند از طرفی اينها در زمان ائمه اطهار علیھم السلام زندگی میكردند و مسلماً روايات بسياری را از آنان شنيده بودند، اما كمترين اشاره‏ای به آنها شده است كه به گفته بخاری از بين بيش از 600000 روايت تقريباً 7500 روايت را بپذيرد يا مسلم از بين بيش از 300000 روايت به اين تعداد بسنده كند و نام آن را صحيح بگذارد و باقيه را صحيح نداند و اين رويه نيز در ديگر صحاح جريان داشته است و فراموش نكنيم كه رونق اهل حديث از زمان متوكل و بخواست و تشويق او بوده است. (محقق)