ابوالعباس سفاح عباسي و اهلبيت (علیهم السلام)
نخستين فرد از عباسيان كه او را خليفه خواندند «ابوالعباس سفاح»([882]) بود.
او عمويش عبدالله بن علي را مأمور كشتن مروان حمار، آخرين حاكم اموي، كرده بود. مروان در مصر دستگير و كشته شد. سر او را از بدنش جدا كرده، براي سفاح فرستادند. سفاح با ديدن سر مروان سجده ي شكر به جا آورد:
«... فلمّا وضع بين يديه خرّ لله ساجدا، ثم رفع رأسه وقال: الحمدلله الذي أظهرني عليك وأظفرني بك ولم يُبقِ ثأري قِبَلك و قِبَل رَهْطِك أعداء الدين؛ ثمّ تمثّل قول ذي الاصبَع العدوانّي:
لويَشربون دَمي لميَرْدِ شاربَهم ولا دِماؤهمُ للغيظ تُرويني([883])
سفاح همچنين بسياري از مردگان بني اميه را از قبر بيرون آورد و سوزاند. او سر مروان حمار را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«... ما أبالي متي طرقني الموت، قد قتلت بالحسين و بني أبيه من بني أميّة مائتين، و أحرقت شلو هشام بابن عمي زيد بن علي، و قتلت مروان بأخي إبراهيم...»([884])
روزي از روزها، در آغاز حكومتش بسياري از بني اميه را در دربار خود كشت و سپس برروي جسدهاي آنان سفره پهن كرد و بر روي آن سفره نشست؛ و اين در حالي بود كه برخي از امويان كه نيمه جاني در بدن داشتند و زير سفره ي سفاح دست و پا ميزدند. او پس از خوردن غذايش گفت: به ياد ندارم غذايي را لذيذتر از اين غذا. سپس گفت: اين كشته ها را در كوچه بيندازيد تا مردم لعنشان كنند همان گونه كه در حال حيات، ايشان را لعن ميكردند.
آنها را به كوچه ها انداختند؛ سگها مي آمدند و آنها را به دندان گرفته، ميبردند و بر روي زمين ميكشيدند.([885])
آري! دوران سفاح به انتقام كشي از امويان و مروانيان گذشت. او 4 سال و 9 ماه و 20 روز بيشتر برتخت ننشست و در «انبار»، شهري كه خود ساخته بود، به 136 هـ.ق در سن 33 سالگي درگذشت.([886]) گويا سبب مرگش بيماري آبله بوده است.([887])
هرچند كه او فرصت چنداني نيافت تا به اهلبيت علیهم السلام و شيعيان ايشان بپردازد ولي در همان مدت، از اذيت ايشان چشم پوشي نكرد.
امام صادق علیه السلام چون به نيّات آنها آگاه بود نامه ي «ابوسلمه» كارگزار و اوّل وزير عباسيان كه او را «وزير آل محمد(صلي الله عليه و آله)» ميخواندند را در آتش سوزانده بود و اين به گوش سفاح رسيده بود.
امام علیه السلام به «محمد بن عبدالرحمان» فرستاده ي «ابوسلمه ي خلاّل» گفته بودند:
«... و ما أنا و أبو سلمة؟ و أبو سلمة شيعة لغيري... ثم أنشأ يقول متمثلاً بقول الكميت بن زيد:
أيا موقدا نارا لغيرك ضوءها و يا حاطبا في غير حبلك تحطب»([888])
آري! امام علیه السلام از همان آغاز مخالفت خود را با عباسيان آشكار كرد. از اينرو بود كه گويا سفاح، امام علیه السلام را مدتي به عراق خواند تا ايشان را زيرنظر بگيرد. اين مطلب از روايت كليني(ره) در كافي روشن ميشود. او در روايتي ميگويد:
«سهل بن زياد، عن عليّ بن الحكم، عن رفاعة، عن رجل، عن أبي عبدالله علیہ السلام قال: دخلت علي أبي العباس بالحيوة، فقال: يا أبا عبدالله ما تقول في الصّيام اليوم؟ فقلت: ذاك إلي الامام، إن صمت صمنا و إن أفطرت أفطرنا. فقال: يا غلام عليّ بالمائدة، فأكلت معه وأنا أعلم والله إنّه يوم من شهر رمضان، فكان إفطاري يوما وقضاؤه أيسر عليّ من أن يضرب عنقي ولا يُعبد الله»([889])
كليني(ره) روايت ديگري را نيز به همين مضمون آورده كه در آن به «... عن رجل من أصحابنا عن أبي عبدالله علیہ السلام أنّه قال ـ و هو بحيرة([890]) في زمان أبي العباسـ...» اشاره و استناد كرده.([891])
از اين روايت شدت سختگيري سفاح بر امام علیه السلام روشن ميشود. امام علیه السلام، سفاح را «امام» ميخواند و از كشته شدن خود در صورت مخالفت با سفاح در مسئله اي فقهي ـ سياسي خبر ميدهد.
در هر صورت، كار عباسيان در زمان ابوالعباس استوار شد و پس از او حكومت بردوش برادرش ابو جعفر منصور افتاد.
پاورقي ها: ------------------------------------------------------------------------------------
[882]) عبدالله بن محمد بن علي بن عبدالله بن عباس.
[883]) الأغاني؛ لأبي الفرج الاصفهاني.
[884]) مروج الذهب، المسعودي؛ ج3، ص257.
[885]) الأغاني؛ همان؛ ص341 ترجمه با دخل و تصرف از نگارنده است.
[886]) مروج الذهب؛ همان؛ ص251.
[887]) تاريخ اسلام؛ علياكبر فياض؛ ص178.
[888]) مروج الذهب؛ همان؛ ص254.
[889]) فروع كافي؛ الكليني؛ ج4، ص85 (كتاب الصيام، باب اليوم الذي يشك فيه من شهر رمضان هو أو من شعبان).
[890]) حيره، شهري در نزديكي كوفه است.
[891]) همان.