كمك هاي مالي بهائي ها به يهوديان پس از تشكيل دولت اسرائيل

پس از تأسيس دولت جديد اسرائيل در سرزمين اشغالي فلسطين 1948 م / 1327 ش، ايران يكي از معدود كشورهاي اسلامي بود كه در سال 1329 ش آن را به صورت دوفاكتو به رسميت شناخت و در بيت المقدس سركنسولگري داير نمود. [1] ويليام شوكراس در كتاب «آخرين سفر شاه» درباره ي شناسايي اسرائيل توسط دولت ايران براي اولين بار فاش مي سازد كه اسرائيل شناسايي خود را با پرداخت مبلغ چهار ميليون دلار به ساعد مراغه اي (نخست وزير وقت)، به دست آورد. [2] .
در واقع وحدت منافع حكومت پهلوي و اسرائيل آنها را به هم نزديك مي كرد و به همكاري در زمينه هاي مختلف سوق مي داد. هدف اصلي آنان از اين همكاري را مي توان ناشي از احساس مشترك آنها در ايجاد سياست هاي ضدعربي و ضداسلامي در منطقه دانست. اما اين رابطه و همكاري با روي كار آمدن دولت ملي دكتر محمد مصدق مورد تهديد جدي قرار گرفت؛ چرا كه در 15 تير ماه 1330 دكتر مصدق با عنايت به اصل موازنه ي منفي و با توجه به اعتراضات مردم و برخي از نمايندگان مجلس، شناسايي دوفاكتوي اسرائيل را پس گرفت و طي اعلاميه اي قطع رابطه با دولت اسرائيل را به اطلاع عموم رساند. اين وضعيت ديري نپاييد و با سقوط دولت مصدق در 28 مرداد 1332 روابط ايران و اسرائيل عملا شروع شد و در ابعاد مختلف، خصوصا در زمينه هاي كشاورزي، اطلاعاتي و نفتي تا انقلاب اسلامي روز به روز گسترش يافت.
اسرائيل، رژيم شاه را تنها متحد و دوست خود در منطقه ي خاورميانه تلقي مي كرد. ولي محمدرضا شاه به خاطر جو ضد اسرائيلي در بين مردم ايران و مسلمانان جهان و واكنش منفي محافل و شخصيت هاي ملي، نمي توانست به طور علني روابط خود را با اسرائيل رسمي كند. به همين دليل با وجود رابطه با اسرائيل، رژيم در ظاهر خود را ضد اسرائيل نشان مي داد و در سازمان ملل و ساير سازمان هاي بين المللي تخصصي هميشه عليه اسرائيل رأي مي داد و در رديف كشورهايي قرار داشت كه رژيم صهيونيستي را محكوم مي ساختند. ولي اين روش «اسمي» برخورد ايران با اسرائيل بود. ايران و اسرائيل منافع بسياري در اين همكاري بي سر و صدا به دست مي آوردند. آمريكا و انگليس نيز اين گونه همكاري را مي پذيرفتند؛ زيرا ايران با نقش فوق مي توانست بهترين حلقه ي اتصال اسرائيل و كشورهاي عربي باشد. همان طور كه از ترجمه ي مقاله ي «لومونه» تحت عنوان تفاهم پنهاني ايران و اسرائيل برمي آيد:
«با اين همكاري [بي سر و صدا] اسرائيل به طريقي جهان عرب را محاصره مي كند، خود را در خاورميانه كاملا تنها احساس نمي كند و در بازاري شركت مي كند كه به سرعت در حال توسعه است. كارشناسان كشاورزي اسرائيل در چند طرح بزرگ عمراني شركت مي كنند، سرمايه هاي اسرائيلي در بخش هاي مختلف به كار مي رود و همكاري وسيعي بين صنعت جوان هوايي - دريايي ايران و وضعيت مقتدر «اسرائيل اير گرافت ايند استري» (صنعت هواپيماسازي اسرائيل) وجود دارد.
البته اين تفاهم دوستانه در اشكال ديگري نيز جلوه مي نمايد؛ سرويس هاي مخفي دو كشور به طور نزديك با يكديگر همكاري مي كنند و بسياري از اعضا و افراد «ساواك» (پليس مخفي مقتدر ايران) در تل آويو تعليم ديده اند. بسياري از مخالفين شاه كه در اروپا زندگي مي كنند، در اردوگاه، پناهندگان فلسطين لبنان تعليم مي بينند. مهارت اسرائيلي ها [ناخوانا] كردن از طريق شبكه هاي جاسوسي خود معروف است و آنها اطلاعاتي را كه ممكن است براي مقامات ايراني جالب باشد، در اختيار آنان قرار مي دهند. البته همه ي اينها در قبال چيزي انجام مي گيرد. از سوي ديگر به رغم تكذيب هاي رسمي با اطمينان مي توان گفت كه تعدادي از افسران ايراني و مخصوصا عده اي از خلبانان و چتربازان ايراني در اسرائيل تعليم ديده اند.
اين سياست همكاري با كشور يهود اينك جنب و جوشي در افكار عمومي ايجاد كرده است. ملاها (پيشوايان مذهبي) بيش از پيش از اين سياست در مساجد انتقاد مي كنند؛ ملت به هيجان آمده است و اتفاق افتاد كه تظاهركنندگاني كه قرار بود از زمامدار خود تجليل كنند، دچار اشتباه لفظي شدند، به جاي آنكه فرياد بزنند «جاويد شاه»، آنها فرياد زدند «جهود شاه»... همه ي اينها ممكن است يك روز مسائل مهمي را مطرح سازد. فعلا به رغم تظاهرات مختصري كه از جانب مخالفين اين امر ايجاد مي شود، همكاري ميان ايران و اسرائيل با رضايت طرفين ادامه دارد...». [3] .
اين گونه همكاري بي سر و صدا نه تنها به نفع دول استعماري انگليس، آمريكا و اسرائيل بود، بلكه بهائي ها نيز از اين موقعيت در جهت ارتقاي منافع خود استفاده مي كردند. در گزارش شهرباني آذربايجان شرقي به ساواك در تاريخ 28 / 10 / 1348 چنين آمده است:
«... چند تن از افراد فرقه ي بهائي در كشور اسرائيل سكونت داشته و چند نفر نيز از جمله شخصي به نام روح الله مشتاق، اهل قريه ي «سيسان» در اطراف تبريز به آن كشور تردد داشته و كمك هايي كه از طرف مذكور به كشور اسرائيل مي گردد، توسط آنها انجام مي گيرد. ضمنا بهائي هايي كه در آذربايجان و در ساير شهرستان ها داراي تأسيسات و كارخانه هايي هستند، از وسايل و آلات ساخت اسرائيل استفاده و با خريد آن به اقتصاد كشور مورد بحث به طور غير مستقيم كمك مي نمايند». [4] .
همكاري گسترده ي بهائي ها با صهيونيست ها در جريان انتقال يهوديان جهان به فلسطين اشغالي افزايش يافت. در اين برهه از زمان، كشور ايران به عنوان ايستگاه انتقال يهوديان ممالك همجوار شناخته شده بود. به اين نحو كه يهوديان كشورهاي آسيايي به ايران مهاجرت مي كردند و انجمن صهيونيست ايران - كه بعدها به آژانس يهود تغيير نام يافت - ترتيب مهاجرت آنان را به اسرائيل مي داد و تسهيلات لازم را براي آنان فراهم مي آورد. [5] .
انجمن صهيونيست ايران، توسط يهوديان ايراني تباري چون حبيب القانيان، لطف الله حي و مئير عزري راه اندازي شده بود. اين انجمن كه بعدا به آژانس يهود تغيير نام يافت، زيرمجموعه ي «انجمن كليميان» بود، اما در واقع توسط سازمان جاسوسي اسرائيل «موساد» اداره مي شد و به عنوان يك ابزار كارآمد در خدمت تحقق اهداف اين رژيم قرار داشت. اين انجمن توسط دولت اسرائيل در هر سرزميني كه يهوديان در آن اقامت داشتند، با هدف كنترل و هدايت آنان به وجود مي آمد.
يكي از مهم ترين اقدامات انجمن مذكور، كمك به يهوديان براي مهاجرت به اسرائيل و جمع آوري اعانه از كليميان ايران جهت كمك به اسرائيل بود. [6] به عنوان نمونه ساواك در تاريخ 12 / 10 /1350 گزارش مي دهد:
«طبق گزارشات واصله در سه ماه گذشته، نمايندگي اسرائيل در ايران با كمك انجمن كليميان تهران، تلاش همه جانبه اي را در زمينه ي اخذ اعانه و تعهدات و كمك هاي نقدي از يهوديان ايراني شروع كرده و مبالغ قابل توجهي را جمع آوري نموده اند.
اخيرا آقاي مئير عزري نماينده ي سياسي اسرائيل در ايران مبادرت به دعوت از طبقات مختلف يهود اعم از داروسازان، دكترها، تجار و كارمندان بانكي، كارمندان شركت ملي نفت [و] كارمندان دولت، حتي بازاريان نموده و با سخنراني هاي مهيج چه در نمايندگي اسرائيل در تهران و چه در انجمن كليميان تهران، آنان را تشويق به دادن كمك هاي نقدي براي دولت و ارتش اسرائيل مي نمايد و از اين رهگذر مي خواهد با تشكيل گروه هاي مختلف از طبقات يهود، همبستگي هاي بيشتري بين آنان به وجود آورند.
نمايندگي اسرائيل در ايران اخيرا با صدور دستورالعمل هايي كه به صورت بخشنامه به امضاي مئير عزري نماينده ي سياسي اسرائيل در ايران رسيده و چگونگي آن قبلا گزارش ديده [شده] جهت كليه ي كنيسه ها و انجمن كليميان تهران و انجمن هاي محلي يهود ارسال و خواسته شده كه گروه هاي كليمي ايران در اين زمينه هماهنگي كامل نشان داده و با جمع آوري كمك هاي نقدي و انجام تعهدات لازم، علاقه مندي و پشتيباني خود را از دولت و ملت اسرائيل اعلام نمايند. ضمنا آقاي مئير عزري نامه هايي براي عده اي از سرشناسان و مؤسسات كليمي در تهران ارسال [كرده]، كه حاوي پيام تبريك پرزيدنت زالمان شازار رئيس جمهور اسرائيل مي باشد...». [7] .
و يا درگزارش 6 / 7 / 1350 واصله از ساواك تهران آمده است:
«ربي مئير عزري نمايندگي اسرائيل در ايران به مناسبت آغاز سال نو عبري (روزه بزرگ) از كليه ي نمايندگان كنيسه ها، انجمن هاي محلي، انجمن كليميان تهران و صندوق ملي يهود، دعوت به عمل آورده بود تا در محل نمايندگي مزبور اجتماع و به منظور كمك به اسرائيل در جمع آوري اعانه تعهداتي بنمايند و بعضي از كنيساها نيز تعهداتي به همين لحاظ نموده بودند...
در اجراي اوامر صادره، چگونگي از ساواك تهران استعلام، پاسخ واصله حاكي است:
يهوديان ايران مبلغ 11،929،000 ريال تعهد سپرده اند كه از مبلغ مزبور 455،000 ريال نقدا جمع آوري و بقيه را نيز به تدريج پرداخت خواهند نمود...». [8] .
همگام با تكاپوهاي يهوديان، بهائيان ايران نيز مشغول جمع آوري پول براي كمك به يهوديان اسرائيل شدند. از جمله، سندي كه در اين خصوص خواندني و جالب توجه است، راجع به كمك هاي مالي بهائيان پاوه مي باشد:
«هفتمين جلسه ي محفل روحاني بهائيان شهرستان پاوه در ساعت 30 : 11 ، در منزل خانم دكتر فرخنده ياري: رئيس بهداشت پاوه، اسماعيل عزتي راننده ي بيمارستان، دكتر منصوره ياري رئيس بيمارستان پاوه، دكتر فرخنده ياري، خانم عزتي، خانم روح انگيز شفيع زاده، مادرزن عزتي، در جلسه شركت داشتند. در ابتداي جلسه مناجات توسط ضيائي خوانده شد، سپس راجع به جمع آوري پول سهميه ي محفل پاوه بحث گرديد. امين صندوق خانم منصوره ياري به عرض محفل رسانيد كه تا به حال 31،500 ريال جمع آوري گرديده، فقط ضيائي، زماني و يوسفي عربي رئيس جنگلباني، سهميه ي خود را پرداخت نكرده اند كه پس از اخذ سهميه ي نامبردگان وجه مزبور به محفل كرمانشاه ارسال خواهد شد...». [9] .
علاوه بر اين در تاريخ 9 / 9 / 1349 ساواك گزارش مي دهد:
«شنيده شده است كه چندي قبل بهائيان ايران نيز مبلغ هنگفتي كه چندين ميليون تومان بوده به اسرائيل كمك كرده اند. البته تصور مي رود. كمك بهائي ها از طريق آقاي غفوري نماينده ي سياسي اسرائيل در ايران و [به] وسيله ي حبيب القانيان كه تماس مستقيم با حبيب ثابت كه قبلا يهودي و اهل كاشان بوده است، انجام گرديده، زيرا از قرار معلوم سرمايه ي محفل و وجوه جمع آوري شده ي بهائيان ماهيانه به نام خيرالله در صندوقي نزد حبيب ثابت مي باشد و مشاراليه اين پول ها را به ربح مي دهد، لكن كل مبلغ وجوه جمع آوري شده فعلا نامعلوم است». [10] .
حبيب القانيان يكي از سرمايه دارترين يهوديان ايران بود كه ساليان دراز رياست انجمن كليميان تهران را نيز بر عهده داشت. او با اكثر سازمان ها و انجمن هاي يهودي و صهيونيستي فعال در ايران ارتباط و همكاري داشت، القانيان ضمن كمك هاي مالي سرشار به اسرائيل بخشي از سرمايه ي خود را به منظور حمايت و پشتيباني از رژيم صهيونيستي در فلسطين اشغالي به كار گرفته و در زمينه هاي مختلف چون هتل سازي، تأسيس بانك، خانه سازي و... سرمايه گذاري كرده بود. القانيان جزو اولين سرمايه داران يهود ايران است كه در اتاق بازرگاني و صنايع ايران شاهنشاهي عضويت داشت. [11] .
حبيب القانيان با بهائي هاي ايران به ويژه ثابت پاسال روابط نزديكي داشت. او از دوستان قديمي و صميمي حبيب پاسال به شمار مي آمد. زماني كه حبيب ثابت بانك توسعه ي صنعت و معدن را جهت افزايش اعتبارات بانكي خود تأسيس كرد، بخشي از سرمايه ي اوليه اين بانك را چند سرمايه دار نظير حبيب القانيان، ابوالحسن ابتهاج و حسين همدانيان تأمين كردند. [12] ثابت پاسال نيز به پاس اين خدمات و همكاري ها، در جريان مهاجرت يهوديان به فلسطين و ارسال كمك هاي مالي به آنان مراتب وفاداري خود را به دوستان قديمي خود اثبات كرد. به پاس اين خدمات، رژيم اشغالگر قدس، پس از مرگ وي يكي از خيابان هاي شهر تل آويو را به نام او نامگذاري كرد و راديو اسرائيل در بخش خبري خود، مرگ او را «ضايعه ي بزرگ» ناميد. [13] .
يكي از كساني كه در گسترش روابط سياسي و اطلاعاتي بين ايران و اسرائيل نقش تعيين كننده اي داشت، مئير عزري نماينده ي دولت اسرائيل در تهران بود. عزري يهودي ايراني تباري بود كه در سال 1328 به همراه ده ها نفر از يهوديان ايراني به اسرائيل مهاجرت كرده بود. او نخستين نماينده ي سياسي اسرائيل در ايران بود و حدود بيست سال به عنوان سفير، وزير مختار و بازرگان در ايران ماند. عزري كه با زبان فارسي و آداب و رسوم ايرانيان آشنايي داشت، نقش اصلي را در برقراري روابط بين ايران و اسرائيل و انجام ملاقات هاي طرفين ايفا مي كرد و حتي با ايجاد ارتباط صميمانه با شخصيت هاي سياسي و نظامي و مالي، از جمله سپهبد حاجي علي كيا، رئيس اداره ي اطلاعات ارتش، دكتر منوچهر اقبال نخست وزير، غلامعباس آرام وزير امور خارجه، عبدالكريم ايادي رئيس ستاد ارتش و ديگران، موفق شد اعتماد آنها را به خود جلب كند. او توانسته بود با كمك دوستان بهائي خود مانند عبدالكريم ايادي، ملاقات هايي بين شاه و مقامات عالي رتبه ي اسرائيلي از جمله «ژنرال هركايي» رئيس اطلاعات ارتش اسرائيل ترتيب دهد. از جمله پيامدهاي اين ملاقات ها موافقت محمدرضا شاه با افتتاح دفتر نمايندگي سياسي ايران در تل آويو بود. [14] با اين حال شاه براي جلوگيري از بحراني شدن روابط ايران و كشورهاي عربي به ويژه مصر و عراق دستور داد اين كار به نحو پنهاني انجام گيرد [15] و به صورت دفتري در سفارت سوئيس فعاليت نمايند و به گفته ي فردوست «شاه جرأت نكرد روابط خود را با اسرائيل رسمي كند». [16] .
مئير عزري توانسته بود با شخص محمدرضا شاه و اسدالله علم وزير دربار و عبدالكريم ايادي روابط صميمانه اي برقرار كند و هر گاه مناسب بداند به ملاقات آنها برود؛ به طوري كه خود در خاطراتش از روابط نزديكش با عبدالكريم ايادي مي نويسد: «پروانه ي ورود داروهاي خريداري شده از كشورهاي بيگانه كه بايد به بازارهاي تهران مي رسيد، در كميته اي در وزارت بهداري كه از گروهي پزشكان و كارشناسان كاركشته برپا شده بود، ارزيابي مي شد. دكتر ايادي يكي از كارشناسان اين كميته بود. روزي به ديدارش رفتم تا در زمينه ي برگزاري كنگره ي داروسازان ارتش ها كه بايد روز بيست و پنجم آوريل 1960 در تهران انجام مي شد و درباره ي سرهنگ دوم ايسرائل ماهاريك كه فرماندهي گروه اسرائيلي را داشت، با وي گفتگو كنم. گو اينكه ايادي از برخي موش دواني ها [ي] نمايندگان كشورهاي تازي [عربي] در واكنش به بودن نماينده ي اسرائيل در كنگره آگاه بود، ولي دلاورانه با خوشرويي، سرهنگ ماهاريك را در اين كنگره پذيرفت... ايادي به يهوديان مهر ناگسستني داشت و آنها را مردمي دردديده و شايسته ي بي پيرايه ترين ياري ها مي دانست. افزون بر آن، ارزنده ترين و والاترين نيايشگاه هاي بهائيان، در كشور اسرائيل بود و اين پديده ي روشن تر از آفتاب را ايادي نمي توانست ناديده بگيرد».
روابط نزديك و بسيار صميمانه ي عالي ترين نماينده ي دولت اسرائيل (مئير عزري) با سركردگان بهائي در ايران نشانگر اوج همكاري و همياري بهائيان و رژيم غاصب صهيونيستي در اين برهه از زمان مي باشد. گرچه اين نوع همكاري ها در مراتب بسيار وسيع تري صورت مي گرفته است، ليكن عدم دسترسي به اسناد در اين مورد، در حال حاضر فضا را براي بررسي و پژوهش محدود كرده است. اميد است با كشف اسناد جديد، از ميزان همكاري بين بهائيان و رژيم غاصب صهيونيست، تحقيقات گسترده اي توسط پژوهشگران در آينده صورت گيرد.
پاورقی ها: -------------------------------------------------------------------------------------------
[1] عليرضا ازغندي، روابط خارجي ايران (1320 - 1357)، تهران، نشر قومس، ص 412.
[2] ويليام شوكراس، آخرين سفر شاه، ترجمه ي عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، نشر البرز، 1369، ص 93.
[3] ضميمه ي شماره ي يك از مجموعه ي حاضر.
[4] سند شماره ي 91 از مجموعه ي حاضر.
[5] سند شماره ي 112 از مجموعه ي حاضر.
[6] سند شماره ي 103 از مجموعه ي حاضر.
[7] سند شماره ي 108 از مجموعه ي حاضر.
[8] سند شماره ي 107 از مجموعه ي حاضر.
[9] سند شماره ي 116 از مجموعه ي حاضر.
[10] سازمان يهودي و صهيونيستي در ايران، تهران، مؤسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1381، ص 536.
[11] همان ص 119.
[12] معماران تباهي، ج 3، ص 38.
[13] همان، ص 45.
[14] عليرضا اغندي، پيشين، ص 414.
[15] همان.
[16] حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 551
محمدرضا شاه سعي مي كرد روابط ايران و اسرائيل به طور مخفيانه پيش رود؛ به همين دليل هيچ وقت علنا مقامات اسرائيلي را نمي پذيرفت. به عنوان نمونه زماني كه ناهوم گلدمن، رئيس اتحاديه ي يهوديان جهان از طريق نمايندگان يهودي در ايران، تقاضاي شرفيابي به حضور شاه ايران كرد، هرمز قريب رئيس تشريفات دربار شاهنشاهي به لطف الله حي نماينده ي اقليت يهود در مجلس شوراي ملي اطلاع داد: «مراتب به شرف اعليحضرت همايوني رسيد. مقرر فرمودند در موقعيت كنوني به صلاح نيست، به وقت مناسب ديگري موكول شود. ضمنا چنانچه آقاي دكتر ناهوم گلدمن به صورت عادي به ايران مسافرت نمايد، اشكالي ندارد، ولي ما نمي توانيم آمدن او را به ايران منكر شويم». (ر. ك: سند شماره ي 127 از مجموعه ي حاضر).