مبارزات علما و گروه هاي مذهبي عليه بهائيگري
در حالي كه رژيم پهلوي به سوي تقويت بهائيت در ايران حركت مي كرد و بخش بزرگي از امكانات در اختيار بهائيان بود و دست شان به علت سفارش اربابان شاه در همه ي امور باز بود، در ميان ملت، متدينين به تحريكات عليه بهائيت دست زدند. عمده ترين مخالفان آنان در ميان مردم، علما و روحانيون بودند، كه با حركت منسجم و هماهنگ خود، همگام با مردم، فصل ديگري در تاريخ مبارزات خود گشودند. مخالفت هاي مردم و نيروهاي مذهبي عليه بهائيت، تا دهه ي 30 (1330 ش) چندان گسترده نبود، زيرا بهائيان نيز فعاليت تبليغاتي خود را آشكار نمي كردند و همواره سعي مي كردند مخفيانه به تبليغ خود بپردازند. اما از اين زمان به بعد، به دليل توسعه ي تشكيلات و سازمان هاي بهائي و گسترش آنان در صحنه هاي سياسي و اقتصادي، نه تنها تبليغات آنان آشكارا صورت گرفت، بلكه روز به روز بر تعداد آنان نيز افزوده شد. متعاقب اين جريان، اعتراضات و نارضايتي هاي مردم در نواحي مختلف كشور نيز افزايش يافت.
گفتني است كه سير مبارزه با بهائيت را بايد از زمان پديد آمدن اين فرقه در ايران جستجو كرد. طي يك قرن آثار زيادي در رد آن پديد آمد و كتاب هاي زيادي در اين مورد نوشته شد، نمونه ي آن، كتابچه ي «چهار شب جمعه» - حاصل چند مناظره بين يك مسلمان (جلال دري) و يك بهائي است [1] - كه در سال 1313 ش هم زمان با دستور دولت در تعطيلي مدارس بهائيان فراهم آمده بود. نمونه ي ديگر آن انجمني بود كه آيت الله سيد ابوالحسن طالقاني - پدر آيت الله محمود طالقاني - با پدر مهندس مهدي بازرگان براي مبارزه با بهائيان و مبلغان مسيحي ايجاد كرده بودند [2] .
اما آنچه به بحث ما مربوط مي شود اوج گرفتن اين مبارزات از سال 1330 ش به بعد است كه صورت سياسي نيز به خود مي گيرد؛ يعني مبارزه با بهائيت، به نوعي مبارزه با حكومت و اجزاي آن تلقي مي شد؛ چرا كه برخي از چهره هاي مهم و متنفذ دستگاه دولت، معروف به داشتن گرايش بهائيگري بودند. در چنين شرايطي دو گروه فعاليت خود را آغاز كردند، نخست حوزه هاي علميه كه در رأس آن روحانيون برجسته و واعظان مشهوري قرار داشتند كه طي دو دهه حكومت رضاخان واقعا تضعيف شده بودند و با سكوت آنان چه ضررهاي مذهبي كه بر جامعه اسلام وارد نيامده بود.
گروه دوم؛ برخي از متدينين روحاني و غير روحاني مقيم تهران و شهرستان ها بودند كه به صورت مستقل در قالب ايجاد تشكل هايي مختلف در مبارزه با بهائيگري تلاش خود را آغاز كردند.
اعتراضات و مخالفت علما و روحانيون با بهائي ها زماني اوج گرفت كه از ولايت ها و شهرستان ها، مرتبا در خصوص فعاليت شديد بهائيان و اهانت هاي آنان به مقدسات اسلام، نامه هايي مي رسيد. در سال 1323 ش در مجله ي آئين اسلام مطالبي در خصوص اين كه بهائي ها در زاهدان كتاب هاي اسلامي را مي سوزانند و به جاي آن كتب «قصص خارجي و كتب ضاله» را در انظار منتشر مي كنند، [3] چاپ شد و نيز نامه اي از سوي برخي شخصيت هاي شهر قم درج گرديد كه در آن آمده بود: «چون عده اي از بهائيان در قم، جدا، مشغول تبليغات و توهين به مذهب مقدس اسلام شده اند، اين عمل موجب بغض و نگراني شديد در روحيه ي اهالي شده است و بديهي است كه اين موضوع مخالف با آرامش و باعث انقلاب در ميان مردم است». [4] همچنين شكايت هاي ديگر مبني بر اين كه فرماندار اينجا بهائي است، [5] يا رئيس فلان اداره بهائي است و چه فشارهايي بر مردم مسلمان وارد مي كند، مرتبا به گوش علما و روحانيون مركز مي رسيد.
طرف خطاب شاكياني كه از شهرها مبادرت به فرستادن اين قبيل نامه ها و تلگراف ها مي كردند، مقامات دولتي، علما و روحانيون بودند كه در صدر آنان «آيت الله العظمي بروجردي» قرار داشت كه در اين زمان به عنوان مرجع تقليد جهان تشيع، رهبري جامعه ي اسلامي را بر عهده داشت. مرحوم حجت الاسلام فلسفي در خاطرات خود مي گويد: «سيل شكايات از بلاد مختلف درباره ي نفوذ بهائي ها به دست آيت الله بروجردي مي رسيد و ايشان در هر فرصت با دادن تذكراتي به دولتي ها مي كوشيدند تا از نفوذ آنان جلوگيري كنند» [6] .
شدت فعاليت بهائي ها در نواحي مختلف كشور، اعتراض شديد آيت الله بروجردي و ساير علما را برانگيخت، من جمله عده اي از اهالي «اليگودرز» در سال 1329 ش، در ارتباط با فعاليت بهائي ها در اين شهر، براي ايشان شكوائيه اي نوشتند و از گسترش تبليغات سوء بهائيان در آن شهر، اهانت به مقدسات اسلامي و همدستي رؤسا و مديران ادارات دولتي با آنها، ابراز ناخشنودي و نگراني كردند و براي جلوگيري از خونريزي، تقاضاي اقدام عاجلي از ايشان نمودند [7] .
آيت الله بروجردي، حجت الاسلام فلسفي را مأمور كرد تا در اين باره با نخست وزير (رزم آرا) ملاقات كرده و از وي بخواهد تا جلوي فعاليت اينها گرفته شود [8] .
دكتر مهدي حائري يزدي علت مقابله ي شديد آيت الله بروجردي را با بهائيان چنين ذكر مي كند: «مسئله ي بهائي ها تا آنجايي كه ايشان تشخيص مي داد، [اين بود] كه بهائي ها يك گروه ناراحت كننده و اخلال گر در ايران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبي نبود، اين طوري هم كه معروف بود، تا يك اندازه اي هم درست بود [اين بود] كه اين گروه يك نوع سر و سري با منابع خارجي دارند و بيشتر مجري منافع خارجي هستند تا منافع ملي، در اين طريق مرحوم آقاي بروجردي به هيچ وجه ترديدي از خود نشان نمي داد كه آنچه گروه بهائيت از دستش برمي آيد [جلوگيري كنند] از اذيت ها و كارهاي موزيانه اي كه بهائي ها دارند و درباره ي مسلمان ها دريغ نمي كنند، يعني به طور مخفيانه افراد خودشان را وارد مقامات اداري مي كنند و مقامات را اشغال مي كنند، بعد هم مسلمان ها را ناراحت مي كنند، مي زنند، از بين مي برند، از اين كارها خيلي زياد مي كردند. حالا بگذريد از اين كه الآن صورت حق به جانبي به خودشان مي گيرند؛ كاري ندارم. به وضع فعلي، ولي آن زمان اين شكل بود، واقعا هر جا كه دست شان مي رسيد، [به] هر وسيله بود، هر مقامي بود، اشغال مي كردند، سعي مي كردند ديگران را از بين ببرند و يا وارد جمع خودشان بكنند و كارهايي كه آنها مي خواهند انجام بدهند... ولي ايشان [آيت الله بروجردي] از اين جريان و از اين ماجرا آگاه بود، به هر وسيله اي بود، جلوگيري مي كرد... ايشان خوب، بالاخره معتقد بود كه حق تصميم گرفتن در اين مسائل مذهبي حداقل با اوست» [9] .
آيت الله بروجردي بهائي ها را مخل امنيت كشور مي دانست و با آنها مبارزه مي كرد، دكتر حائري يزدي در اين مورد مي گويد: «مثلا اگر بهائي ها در يك شهري رئيس يا صاحب منصب مي شدند، سعي مي كرد كه آنها را تبديل كند [يا] آنها را از بين ببرد، يا رسما كار مي كرد، يا مثلا بيانيه صادر مي كرد، يا اعلاميه صادر مي كرد» [10] .
آيت الله بروجردي در آغاز اميدوار بودند كه با تذكر به دولت نسبت به خطري كه از سوي بهائيان متوجه دين و دولت و ملت است، مقامات دولتي را وادارند تا در خصوص آن مسئله رأسا قيام نموده و از نفوذ آنان در دستگاه هاي دولتي و خودسري و آشوب ها و بلواي آنان جلوگيري كنند، حتي در اين مورد به فضل الله زاهدي، نخست وزير وقت، نامه اي نوشت؛ با اين عبارت:
«بسم الله الرحمن الرحيم جناب آقاي نخست وزير دام جلاله:
مرقومه ي جنابعالي مورخ پنجم تيرماه 1324 كه حاكي از صدور اوامر لازمه از طرف اعليحضرت همايوني به دولت در اجراي نظرياتي كه حقير در عريضه ي مورخ بيست و هفتم شوال 1374 قمري عرض كرده بودم [به] وسيله ي جناب آقاي حاج قائم مقام الملك رفيع واصل گرديد و شرح نظريات حقير را مرقوم داشته بوديد:
1 - از تبليغات مضره ي فرقه ي بهائي كه برخلاف دين مبين اسلام است، جلوگيري شود.
2 - محافل و مراكز تبليغاتي آنها در هر نقطه ي مملكت كه مفتوح شده است، موقوف گردد. مستخدميني كه اقرار برخلاف ادياني كه در قانون اساسي مصرح است بنمايند، پس از رسيدگي بر طبق قانون استخدام كشوري اخراج شوند و بالملازمه آنها هم مشمول اين دستور خواهند بود.
ليكن عريضه اي كه حقير به اعليحضرت همايون عرض كرده بودم متضمن چاره جويي بود، براي جواب مسلمانان كه از غالب بلدان و قراي و عشاير از حقير مكدر خواسته شده بودند كه اين مواد در مجلس شوراي ملي مورد مذاكره شود و اگر قوانين سابقه، كافي در اجراي اين مواد است در مجلس تصريح شود و نمره ي قوانين مذكوره معين گردد و اگر قوانين سابقه، در اجراي اين امور كافي نيست قوانيني وضع شود كه موجب اطمينان مردم شود به اين كه عمليات سابقه ي اين فرقه دوباره تكرار نمي شود و مرقومه ي جنابعالي حكايتي از اين معني نداشت و باز هم حقير متحيرم جوان مسلمان را چه بگويم.
خواهش دارم در اين موضوع دولت با كمال دقت و رعايت مصالح مملكت و مال انديشي، اين مشكل را حل نمايد و حقير را در مقابل عموم مسلمانان ايران، بلكه غير ايران كه مكاتيبي هم از آنها هست، مواجه با خطر قرار ندهند.
مرجو آن كه خداوند، عز شأنه، ديانت مقدسه ي اسلام و استقلال مملكت ايران را از گزند حوادث و تهاجم معاندين، محفوظ و اعليحضرت همايوني و اولياي امور را در حفظ مصالح مملكت و تقويت ديانت مقدسه موفق و مؤيد فرمايد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته» [11] .
اما پس از يك سلسله مكاتبات و پيام هاي شخصي براي نخست وزيران و ديگر مقامات دولتي، وقتي بي تفاوتي آنان را به مسئله احساس كردند و حتي همدردي و همدستي برخي از رؤساي بالاي ادارات دولتي را با بهائيان دريافتند، ديگر مذاكره با مقامات مملكتي را «لغو و بيهوده» دانستند. ايشان در نامه اي در ذيحجه ي 1369 ق برابر با 28 شهريور 1328 ش به آقاي فلسفي نوشتند:
«بسم الله الرحمن الرحيم
به عرض مي رساند، مرقوم شريف واصل گرديد. جوابي كه داده اند دال بر اين است كه ايجاد نفوذ و تقويت اين فرقه از روي عمد و قصد است نه خطا و سهو و تظاهراتي كه نادرا از سوي دولت مشاهده مي شود، بر آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال است نه حقيقت و اين دستگاه يا آلت صرف و متحرك بدون اراده و اختيار است، يا به غلط، مصلحت مملكت را در تقويت و موافقت منويات اينها تشخيص داده، يا بعض چرخ هاي آن، مصلحت شخصيه ي خود را بر مصلحت مملكت ترجيح مي دهد. به هر تقدير مذاكرات در اين موضوعات را لغو و بيهوده مي بينم، لذا ابدا در اين موضوعات و غير اين موضوعات مطلبي ندارم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته، تاريخ 6 شهر ذيحجه ي 1396 ق، حسين الطباطبائي» [12] .
شدت فعاليت بهائي ها و بي توجهي دولت و شاه نسبت به آنان، آيت الله بروجردي را نگران و متأثر ساخته بود، چون از جانب شاه و دولت اقدام جدي صورت نگرفت، ايشان شخصا وارد عمل شدند: «در اين خصوص حجت الاسلام فلسفي را خواستند و ماجرا را گفتند». [13] چنان كه مرحوم فلسفي خود در خاطراتش مي گويد: «وظيفه ي مذهبي حكم مي كرد در مقابل تبليغات اين فرقه بي تفاوت نباشم و علي رغم وابستگي آنها به دستگاه حاكم در منابر خود بر ضد آنها مبارزه ي تبليغي نمايم» [14] .
در سال 1334 ش قبل از ماه مبارك رمضان، آقاي فلسفي به حضور آيت الله بروجردي رسيدند و اجازه گرفتند عليه بهائيت بر منابر و حتي در سخنراني هايي كه از راديو پخش مي شد، سخن بگويند. آيت الله بروجردي هم فرمودند: «اگر بگوييد خوب است، حالا كه مقامات گوش نمي كنند، اقلا بهائي ها در برابر افكار عمومي كوبيده شوند» [15] .
هم زمان با سخنراني هاي حجت الاسلام فلسفي در منابر عليه بهائيت، ديگر وعاظ و روحانيون نيز به مبارزه برخاستند. «از آنان نيز خواسته شد كه مسئله ي مبارزه با بهائيت را از طريق منابر به مردم گوشزد كنند و آنها را از هر گونه ارتباط و مراوده و معامله و معاشرت با بهائي ها منع كنند» [16] .
با شدت يافتن مبارزات، عده اي از روحانيون و وعاظ از محضر آيت الله بروجردي تقاضاي استفتاء نمودند و راجع به «معاشرت و معامله با بهائيان از قبيل آكل و شرب با آنها و مهماني كردن و به مهماني آنان رفتن و زن دادن به آنها و زن گرفتن از آنها و دخول در حمام هاي آنها و راه دادن به حمام هاي مسلمين و خريد و فروش با آنها و كرايه و اجاره دادن املاك و وسائط نقليه از آنها و معالجه نزد آنها و اصلاح سر و صورت آنان و كار كردن براي آنها مجانا و يا تحت هر يك از عناوين و معادلات شرعيه از قبيل جعاله و مزارعه و مساقات و شركت و صلح و نحو...» از ايشان جواب خواستند. [17] آن حضرت در مقابل تقاضاي مردم فتوايي بدين نحو صادر كردند: «لازم است مسلمين با اين فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترك كنند. فقط از مسلمين تقاضا دارم آرامش را حفظ [كنند] و انتظام را از دست ندهند» [18] .
متعاقب اين فتوائيه اعلاميه هاي متعددي از سوي اقشار مختلف مردم در پذيرفتن اجراي آن صادر شد. [19] من جمله عده اي از تجار و رؤساي اصناف نجف آباد اعلاميه اي راجع به ترك معاشرت و معامله با بهائيان صادر كردند و تصميم خود را در قطع هر گونه مراوده و معاشرت با بهائيان اعلام كردند. [20] سلسله سخنراني هاي حجت الاسلام فلسفي و وعاظ در منابر و پخش آن از راديو، موج عجيبي در مملكت ايجاد كرد. مردمي كه از دست آن فرقه ي ضاله، ستم ديده بودند به هيجان آمدند [21] و به مقابله ي شديد پرداختند، مكان ها و مؤسسات آنها را مورد هجوم قرار دادند، حتي در برخي از روستاها افراد معدود بهائي ساكن در آنجا، بيرون رانده شدند و در برخي جاها ميان مسلمانان و بهائيان زد و خوردهاي شديدي روي داد [22] .
همه جا صحبت از ضرورت سركوبي بهائي هاي وابسته به صهيونيسم و آمريكا بود و فضاي عجيبي در جامعه پديد آمده بود. در نتيجه ي اين فشارها، حكومت مركزي ناگزير به محدود كردن فعاليت بهائيان شد. به دستور شاه، پزشك مخصوص بهائي او، «سرلشگر عبدالكريم ايادي»، مدت كوتاهي ايران را ترك كرد و در ايتاليا اقامت گزيد [23] در 6 ارديبهشت 1334 مقامات نظامي تهران سرتيپ تيمور بختيار فرماندار نظامي تهران و سرلشگر نادر باتمان قليچ، رئيس ستاد ارتش به تصرف و تخريب حظيرة القدس، مركز تبليغات بهائيان كه در خيابان حافظ بود، ياري رسانيدند. حسين خطيبي كه فردي مطلع بود، [24] هدف از همكاري شاه و ارتش با علما را، تلاش آمريكايي ها براي «تصرف آرشيو» بهائيان و دسترسي به اسامي ايشان اعلام نمود [25] .
در اين زمان آمريكايي ها از طريق سازماندهي شهرباني و ارتش (و بعدها ساواك) مشغول تحكيم نفوذ خود بودند و بي ميل نبودند كه قدرت و نفوذ سياسي و جاسوسي انگليسي ها و عمال آنها، از جمله بهائي ها را نيز محدود سازند [26] .
به دنبال اين حادثه، حسين علا - نخست وزير وقت كه براي معالجه به اروپا رفته بود - به شاه تلگراف زده و گفته بود كه در اروپا عكس العمل مبارزه با بهائيان خوب نيست، زيرا غربي ها اعتراض مي كنند و مي گويند در ايران آزادي نيست. [27] پس از اين تلگراف، شاه چندي از پيشوايان شيعه را به دربار فراخواند و به آنها گفت: «اكنون كه دستور دادم جلوي بهائي ها را بگيرند و مركزشان را خراب كنند، شما هم از اين پس سكوت كنيد تا به نام ايران در جهان توهين نشود» [28] .
مخالفت تاكتيكي محمد رضا شاه را با بهائي ها نبايد به هيچ وجه جدي تلقي كرد، زيرا پس از فروكش كردن شور و احساسات مردم مسلمان، ارتباط شاه با بهائيان بيش از پيش گرديد. دكتر «ايادي» پس از نه ماه اقامت در ايتاليا به ايران بازگشت [29] و قدرتش در دستگاه دولتي و دربار و ارتش، بيشتر شد. حتي پس از اتمام ماه رمضان و پايان سخنراني هاي حجت الاسلام فلسفي و به دنبال آن، برچيده شدن اجتماعات مذهبي در تكايا و مساجد، حظيرة القدس و ساير مراكز بهائيان در تهران و شهرستان ها، بار ديگر به بهائيان واگذار گرديد [30] .
در برابر فشارها و تضييقاتي كه از سوي مردم مسلمان و گروه هاي مذهبي نسبت به رفتار بهائيان اعمال شد، بهائي ها و رهبران آنان به استمداد از دولت برآمدند. سرلشگر شعاع الله علائي، رئيس محفل ملي بهائيان، نامه اي به سرلشگر حسن علوي مقدم، رئيس كل شهرباني، نوشت و از او خواست جلوي اين قبيل مظالم و تعديات غير قانوني گرفته شود [31] .
علاوه بر سخنراني هاي فلسفي كه هر روز از راديو پخش مي شد، در شهرستان ها نيز علما و روحانيون، مردم را به مبارزه با بهائيگري تحريك مي كردند. آيت الله شيخ حسينعلي منتظري، [32] كه نماينده ي آيت الله بروجردي در اصفهان و نجف آباد بود، بنا به فتواي آيت الله بروجردي، از اهالي نجف آباد و اصفهان خواست: «از معامله و معاشرت و ارتباط با بهائي ها خودداري كنند، كسبه از فروش اجناس به بهائي ها به طور علني خودداري كنند...» [33] .
در اين زمان غير از آيت الله بروجردي، آيت الله كاشاني نيز به نوعي رهبري مذهبي - سياسي را در اختيار داشت و به شدت وارد فعاليت سياسي شده بود و در مخالفت با بهائيان علاوه بر همكاري با آيت الله بروجردي، با فدائيان اسلام نيز همكاري داشت. [34] در جريان قتل دكتر برجيس، يهودي بهائي شده، پس از دستگيري قاتلان، اقدامات آيت الله بروجردي و آيت الله كاشاني، سبب شد آنان آزاد شوند. [35] ايشان در خصوص بهائيان كاشان كه تعدادشان زياد بودند و در مراكز و ادارات دولتي نيز شاغل بودند، اعلاميه اي صادر كرد «و به علما و روحانيون مقيم كاشان دستور داد عليه بهائي هاي محل، مخالفت شديد نموده و براي بركناري آنها از ادارات و اخراج آنان از كاشان، اقدام جدي به عمل آورند» [36] .
در اصفهان بهائي ها زياد بودند، همچنين در شيراز، كرمان و يزد. آنها متعاقب اين مبارزات، اجتماع كرده و خواستند با حركت تظاهرات آميز، به تهران روند و نسبت به اقدامات سخت گيرانه ي مسلمانان و فشارهاي آنان، به مقامات دولتي شكايت كنند [37] اين اعمال با دستور وزارت كشور به شهرباني ها، مبني بر جلوگيري از هر گونه تظاهرات و اجتماع افراد بهائي، خاموش شد. [38] همچنين در آبادان بهائيان به مقابله برخاستند، در همين شهر، طبق گزارشي از ساواك، يك عده ي 150 نفري از بهائيان به منظور برگزاري يك شب نشيني به مناسبت «عيد رضوان» [39] اقداماتي به عمل آورده و خيال داشتند در باغ باشگاه قايقراني برپا نمايند، حتي گفته بودند دولت و شركت هم موافقت كرده» [40] .
بهائيان شيوه شان اين بود كه با انتشار شايعه، افراد و مقامات ذي نفوذ دولتي را به خود منتسب كنند و از اين طريق آنان را وادار به آزاد گذاردن در دين و تبليغاتشان كنند. آنان مي گفتند شاهنشاه و آريامهر يك بهائي واقعي است و در آينده ي نزديك دين بهاء را آزاد خواهد گذارد، ما نيز آشكارا به خواسته هاي خودمان خواهيم رسيد [41] .
در شيراز شمار بهائيان زيادي بود كه علاوه بر فعاليت تبليغاتي، تشنجاتي در جنايات هولناك صهيونيست مآبانه، نسبت به مسلمانان وارد كردند. آنها زمين هاي زيادي در شيراز و مرودشت خريده بودند و قصد داشتند در شهرستان هاي استان فارس، هر جا كه جمعيت بهائيان صد نفر مي شد، حظيرة القدس بسازند. [42] نخستين حظيرة القدس كه بزرگ ترين حظيرة القدس بهائيان شيراز بود، در قريه ي سعدي (محله ي سعديه ي امروزي) ساخته شد [43] آنان در مرودشت زميني به مساحت شش هزار متر، به همين منظور خريده بودند، همچنين اراضي دروازه قرآن (سفربخير) از زمين هايي بود كه توسط بهائيان غصب شده بود. [44] چون بهائيان حق ثبت اراضي و املاك به نام بهائيت را نداشتند، اين گونه زمين ها را با نام شركت امنا يا نونهالان كه در دفتر شركت هاي داخل به ثبت رسيده بود، به ثبت مي رساندند [45] .
بهائيان شيراز عموما متعصب بودند، آنان سعي مي كردند با مسلمانان كمتر مراوده داشته باشند تا درگيري بين شان پديد نيايد. در جلسات خود طوري عمل مي كردند كه حتي الامكان به اطلاع مسلمانان نرسد. آنان حتي از فروش زمين به قيمت متعادل، به مسلمانان خودداري مي كردند و با حيله زمين هاي خود را به بهائيان مي فروختند، [46] يا از دولت مي خواستند اراضي آنان را از زمين هاي مسلمانان تفكيك كند [47] بهائيان، شيراز را خاستگاه كيش خود مي دانستند، [48] منزل علي محمد باب در شيراز «بيت مقدس» بهائي ها و زيارتگاه افراد وابسته به اين فرقه بود. آنان به منظور نوسازي و توسعه ي آن تعدادي از خانه ها و اراضي اطراف بيت را به زور از مسلمانان خريده بودند. [49] مي خواستند «بيت علي محمد باب» را طوري توسعه دهند كه نود و يك درب داشته باشد. طوري كه يكي از درب هاي آن، حدود ميدان مشير، ديگري ميدان شاهچراغ و درب ديگري حدود سه راه پهلوي واقع و به نام مدينه ي مباركه نامگذاري شود [50] لذا براي اين منظور شروع به خريدن خانه هاي اطراف نمودند. آنها چهل باب خانه از اشخاص مختلف به زور خريده و اين منازل را با نام شركت امنا به ثبت رسانده بودند، اما هوشياري علما و گروه هاي مذهبي، مانع از اقدام صهيونيست مآبانه ي بهائيان شد و آنان به منظور كارشكني در اهداف و برنامه هاي بهائيان، تعدادي از خانه هاي اطراف «بيت» را كه تاكنون بهائيان موفق به خريد آنها نشده بودند، خريدند و مسجد ساختند. موكل اين زمين هاي خريداري شده آيت الله گلپايگاني بود [51] .
مخالفت علما و گروه هاي مذهبي با بهائيگري تا 15 خرداد سال 1342 ادامه داشت، اما با سركوب نهضت پانزده خرداد، توسط رژيم پهلوي، علنا دست بهائيان در چنگ اندازي و غارت كشور باز شد. از اين زمان به بعد رهبري گروه هاي مذهبي - سياسي به عهده ي حضرت امام خميني كه با فوت حضرت آيت الله بروجردي به صورت فعال وارد صحنه ي سياست كشور شدند، گذاشته شد. ايشان خطر بهائي ها و همدستان آنان (اسرائيل) را براي اسلام و كشور جدي دانست و به روحانيون درجه ي اول سفارش كردند تا مردم را از اين خطر آگاه نمايند. زماني كه در سال 1341 ش دو هزار نفر از بهائيان ايران با عنايت و تخفيفات ويژه از طرف دولت براي شركت در كنفرانس بهائيت عازم لندن شدند، امام اعتراض خود را به دفعات اعلام داشتند: «... دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن [...] پانصد دلار ارز به هر يك، پانصد دلار مال از اين ملت مسلمان به بهائي داده اند، ارز داده اند، به هر يك دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ برند [بروند] در جلسه اي كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است، شركت كنند». [52] در جاي ديگر با ذكر همين ماجرا از تخفيف بيست و پنج ميليون توماني شركت نفت به ثابت پاسال، بهائي معروف، سخن به ميان مي آورند و مي فرمايند: «اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايي ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همه ي ما، سكوت كنيم باز؟ هيچ حرف نزنيم؟ حرف هم نزنيم، ناله هم نكنيم؟!...». [53] آن حضرت روحانيت را به اعتراض عليه سياست هاي شاه دعوت نموده، چنين مي گويند: «اين سكوت مرگبار اسباب مي شود كه زير چكمه ي اسرائيل به دست همين بهائي ها، اين مملكت ما، نواميس ما پايمال شود. واي بر ما، واي بر اين اسلام، واي بر اين مسلمين، اي علما ساكت ننشينيد» [54] .
در جاي ديگري ايشان ابعاد نفوذ و سلطه ي بهائيان را در ايران ذكر مي كنند و علما را به مبارزه عليه سلطه ي آنان فرا مي خوانند: «... اينجانب حسب وظيفه ي شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم، قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه ي صهيونيست هاست كه در ايران به [صورت] حزب بهائي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شئون ساقط مي كنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولت ها ناظر آن هستند و از آن [آنرا] تأييد مي كنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سكوت نمي كند و اگر سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر، مسئول و در اين عالم محكوم به زوال است» [55] .
امام خميني بيش از هر شخص ديگري، به خيانت هاي بهائي ها در كشور و ارتباط آنان با اسرائيل آگاه بود. ايشان در سال 1343 در ديدار دانشجويان دانشگاه تهران با وي در قم، سخنراني ايراد نمودند كه بيش از هر چيز هم وضع روز را در ارتباط با حكومت نشان مي دهد و هم اهداف مبارزه را. ايشان فرمودند: «هدف، بزرگ تر از آزاد شدن عده اي است. هدف را بايد در نظر داشت، هدف اسلام است، استقلال مملكت است، طرد عمال اسرائيل [بهائيان] است، الان تمام اقتصاد مملكت در دست اسرائيل است، عمال اسرائيل [بهائيان] اقتصاد ايران را قبضه نموده اند. اكثر كارخانجات در دست آنان اداره مي شود، تلويزيون، ارج، [56] پپسي كولا،... بايد صف ها را فشرده كنيد، اينها عمال استعمار هستند، بايد ريشه ي استعمار را كند» [57] .
مبارزه ي مردم و روحانيت عليه بهائيان در سال هاي نخست وزيري «هويدا» افزايش يافت. بسياري از گزارش هاي ساواك دلالت بر همين مبارزات دارد. در ميان اين اسناد اعلاميه هايي در مخالفت با رژيم شاه و تصدي مناصب مهم دولتي نظير راديو و تلويزيون توسط بهائيان به چشم مي خورد. همچنين گزارش هايي در مورد مخالفت افراد بهائي با عضويت در حزب رستاخيز نيز آمده است. با اين عنوان كه ما از مشاركت در امور سياسي منع شده ايم [58] برخي از اسناد دلالت بر اين دارند كه در جريان نهضت 15 خرداد در شهرهاي مختلف، علاوه بر برخي از اماكن مشروب فروشي كه متعلق به يهوديان بود، منازل و دكان هاي متعلق به بهائيان نيز مورد حمله مردم قرار گرفته است. [59] محفل ملي روحاني آنان، تشكيلات و تجمعات بيش از سه نفر را در اين زمان ممنوع اعلام كرده بود. علاوه بر مبارزات علما و روحانيون عليه بهائيگري، انجمن ها و تشكل هاي مستقل مذهبي نيز جريان ضد بهائيگري را به صورت جدي دنبال مي كردند كه در اين ميان جمعيت فدائيان اسلام و انجمن حجتيه از مهم ترين آنان بودند.
پاورقی ها: -------------------------------------------------------------------------------------------
[1] رسول جعفريان، جريان ها و جنبش هاي مذهبي - سياسي در ايران (1320 - 1357) تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، چ دوم، 1381، ص 22.
[2] شصت سال خدمت و مقاومت، خاطرات مهندس مهدي بازرگان، ج 1، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1375، ص 139.
[3] مجله ي آئين اسلام، سال 1، ش 11، (5 / 3 / 1323)، ص 3.
[4] همان، سال اول، ش 13، (13 / 12 / 1323)، ص 7.
[5] سند شماره 89 از مجموعه ي حاضر.
[6] علي دواني، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ چهارم، 1382، ص 188.
[7] همان، اسناد شماره ي 38 و 39.
[8] علي دواني، پيشين، ص 197.
[9] خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي، به كوشش حبيب الله لاجوردي، تهران، نشر كتاب نادر، 1381، ص 45.
[10] همان، ص 51 سند شماره ي 21 از مجموعه ي حاضر.
[11] (هفتم ذيقعدة الحرام 1374 مساوي [6 تير 1334] حسين الطباطبايي.) سيد محمد حسين منظور الاجداد، مرجعيت در عرصه ي اجتماع و سياست، اسناد و گزارش هايي از آيات عظام، نائيني، اصفهاني، قمي، حائري و بروجردي، 1292 - 1339 ش، تهران، نشر شيراز، 1379، صص 499 - 498.
[12] دواني، پيشين، سند شماره ي 43.
[13] رضا گلسرخي، خاطرات رضا گلسرخي، مجله ي ياد، شماره ي6، 1365 - 1366، صص 21 و 22 و 23.
[14] علي دواني، پيشين، ص 200.
[15] همان، ص 200.
[16] سند شماره ي 23 از مجموعه ي حاضر.
[17] سند شماره ي 20 از مجموعه ي حاضر.
[18] همان.
[19] سند شماره ي 22 از مجموعه ي حاضر.
[20] سند شماره ي 21 از مجموعه ي حاضر.
[21] اسناد شماره ي 18، 17 و 23 از مجموعه ي حاضر.
[22] اسناد شماره ي 18 و 25 از مجموعه ي حاضر.
[23] حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 203.
[24] سرلشگر نادر باتمان قليچ از افسران مورد اعتماد آمريكايي بود به همين دليل پس از كودتاي 28 مرداد 1332 رئيس ستاد ارتش شد.
[25] حسين خطيبي كه از جنجالي ترين اقدامات او قتل سرتيپ افشار طوس، رئيس شهرباني دولت دكتر محمد مصدق است، در سال هاي قبل از كودتاي 28 مرداد 1332، رهبري يك شبكه ي مخفي از نظاميان را بر عهده داشتند و با شخص شاه مرتبط بود. پس از كودتا، بسياري از عزل و نصب هاي مقامات نظامي از جمله انتصاب باتمان قليچ پس از رايزني با خطيبي انجام گرفت.
(بنگريد به نامه ي مورخ 30 / 2 / 1334 حسين خطيبي به «دكتر مظفر بقايي» مجموعه ي اسناد خصوصي دكتر مظفر بقايي كرماني، مؤسسه ي مطالعات پژوهش هاي سياسي، به نقل از عبدالله شهبازي، جستاري در بهائيگري، پيشين، ص 10).
[26] محمد حسن رجبي، زندگينامه ي سياسي امام خميني، ج اول، تهران، مؤسسه ي فرهنگي قبله، چاپ چهارم، 1374، ص 161.
[27] محمد مهدي اشتهاردي، رويارويي فلسفي با فرقه ي بهائيت، روزنامه ي رسالت، يكشنبه، 5 دي ماه 1378، ص 6.
[28] مئير عزري، خاطرات آخرين سفير اسرائيل در ايران، دفتر يكم، برگردان به فارسي، آبراهام خاخام، اورشليم، 2000 م، ص 231.
[29] حسين فردوست، پيشين، ج 1، ص 374.
[30] ر. ك: سند شماره ي 29000769، سازمان اسناد ملي تهران. (ساختمان حظيرة القدس تا پيروزي انقلاب اسلامي در تصرف بهائيان بود و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در اختيار سازمان تبليغات اسلامي قرار گرفت. امروزه اين ساختمان مرمت و تزئين شده و به عنوان مركز حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي از آن استفاده مي شود.
[31] سند شماره ي 25 از مجموعه ي حاضر.
[32] شيخ حسينعلي منتظري حتي كتابي با عنوان «مناظره ي مسلمان و بهائي» در سال 1330 ش چاپ كرد.
[33] اسناد شماره ي 24 و 25 از مجموعه ي حاضر.
[34] سند شماره ي 7 از مجموعه ي حاضر.
[35] همان.
[36] سند شماره ي 9 از مجموعه ي حاضر.
[37] سند شماره ي 6 از مجموعه ي حاضر.
[38] سند شماره ي 4 از مجموعه ي حاضر.
[39] سالروز تولد علي محمد باب، كه مصادف با اول محرم الحرام است.
[40] سند شماره 51 از مجموعه ي حاضر.
[41] سند شماره ي 52 از مجموعه ي حاضر.
[42] سند شماره ي 32 از مجموعه ي حاضر.
[43] همان.
[44] سند شماره ي 96 از مجموعه ي حاضر.
[45] سند شماره ي 90 از مجموعه ي حاضر.
[46] سند شماره ي 95 از مجموعه ي حاضر.
[47] سند شماره ي 65 از مجموعه ي حاضر.
[48] علي محمد شيرازي پيشواي كيش بهائيت در سال 1235 ق، در شيراز متولد شد.
[49] استاندار شيراز در اين زمان سرلشگر همت، بهائي بود و با بهائيان در اين مورد همكاري داشت.
[50] سند شماره ي 129 از مجموعه ي حاضر.
[51] همان.
[52] امام خميني، صحيفه ي نور، ج 1، تهران، مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361، ص 12؛ حاج عزالدين موسوي امام جمعه ي زنجان نيز در سخنراني هاي خود در مسجد سلطاني زنجان به اقدام دولت در ايجاد تسهيلات لازم براي بهائي هاي شركت كننده در كنفرانس لندن، اعتراض كردند و اظهار نمودند: «هيئت حاكمه براي بهائياني كه در لندن اجتماع كرده اند تسهيلات لازم را فراهم نموده و بليط هواپيما كه تاكنون چهار هزار تومان مي باشد، براي بهائي ها دو هزار تومان فروخته اند». (ر.ك: سند شماره ي 41 از مجموعه ي حاضر).
[53] صحيفه ي نور، ج اول، ص 44.
[54] همان، ص 12.
[55] همان، صص 35 - 34.
[56] كارخانه ي ارج مهم ترين كارخانه ي بهائي ها بود كه در سال 1315 توسط مهندس رحيم ارجمند و خواهرزاده اش حبيب ثابت پاسال تأسيس شد. اين كارخانه نخستين كارخانه ي يخچال سازي در ايران بود. در سال 1345، دويست و بيست و چهار هزار بهائي در اين كارخانه كار مي كردند.
[57] جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص 40.
[58] اسناد شماره ي 130 و 131 از مجموعه ي حاضر.
[59] اسناد شماره ي 47 و 153 از مجموعه ي حاضر.